از حسین در 11 مرداد 1386، ساعت: 7:32 ق.ظ، دسته: رولینگ
اخیراً گفتگویی اینترنتی بین جی.کی.رولینگ و تعدادی از هواداران تعیین شده، توسط انتشارات بلومزبوری برگزار شده است. در این گفتگو، هواداران سؤالات متعدد و بسیار جالبی از رولینگ پرسیده اند که در کتاب هفتم به آن ها پاسخ داده نشده است. به لطف The Snitch، متن کامل این چت به انگلیسی را می توانید در اینجا مطالعه کنید.
می توانید متن کامل این چت که شامل بیش از ۱۰۰ سؤال از جی.کی.رولینگ و پاسخ های او به این سؤالات است، را به فارسی در ادامه خبر مطالعه کنید…
توجه: لطفاً کسانی که کتاب هفتم را نخوانده اند یا نمی خواهند بدانند سرانجام آن چه می شود توجه داشته باشند که در این گفتگو قسمت هایی از کتاب هفتم لو می رود!
من اینجام و دیگه نمی تونم منتظر بمونم! سؤالاتتون رو رو کنین!
در پی جنگ با ولدمورت، جامعۀ جادوگری از چه نظر بهتر شد و چگونه تغییر کرد؟ (یعنی، بدون توجه به شغل های آینده هری، رون و هرمیون.)
وزارت سحر و جادو از فساد خالی شد، و با ریاست کینگزلی تبعیض هایی که همیشه مخفی بودند از ریشه کنده شدند.
هری، رون، هرمیون، جینی و بقیه به واسطۀ شغل های آینده شان نقش مهمی در بازسازی جامعه جادوگری داشتند.
قرار نبود در “قدیسان مرگ” توانایی های جادویی قوی جینی رو ببینیم و بفهمیم که اهمیت این که او هفتمین فرزند بود، چیست؟ تنها نقش اصلی اون در کتاب این بوده که عشق هری باشه؟
خب، به نظرم جینی توانایی جادوییش رو در مبارزه نهایی اثبات کرده، و به عنوان یک ساحره شانزده ساله خیلی خوب از پس این کار بر اومده. اصلاً یادم نمیاد گفته باشم این که اون “هفتمین فرزنده” چیز مهمی رو در کتاب آخر ثابت کنه، با این حال… مطمئنی اینو گفتم؟
آیا لوسیوس مالفوی و بقیه مرگ خواران فراری، به آزکابان برگشتن؟
نه، مالفوی ها (دوباره) با استفاده از این امر که در پایان مبارزه با هری مشارکت کرده ن (هرچند نفع شخصی در کار بوده) از این اتهام طفره رفتن.
در فصل “کینگز کراس”، هری و دامبلدور پشت پرده هستن یا در دنیایی بین دنیای واقعی و پرده؟
می تونی از تصور خودت استفاده کنی، ولی من فکر می کنم وارد نوعی برزخ شد که بین زندگی و مرگه.
با توجه به اولین صاحبان قدیسان مرگ، برادران پورل (Peverell)، میشه گفت هری و ولدمورت به وسیلۀ پدربزرگ ولدمورت که حلقۀ سنگ رستاخیز رو داشت از دور با هم قوم و خویش هستن؟
بله، هری و ولدمورت از دور با سه پورل قوم و خویش هستن.
البته اگه تا قرن ها پیش رد خانواده های جادوگران رو بگیرید، تقریباً همه شون با هم نسبت خانوادگی دارن. همون طور که در “قدیسان مرگ” معلوم شد؛ خون پورل ها در رگ بسیار از خانواده های جادوگران جاریه.
وقتی بالاخره بوسه بین رون و هرمیون رو نوشتید، که خیلی از طرفداران منتظرش بودن، چه احساسی داشتید؟
نوشتن این قسمت رو خیلی دوست داشتم و از این هم خیلی خوشم اومد که هرمیون پیش قدم شد! رون بالاخره عضو ت.ه.و.ع (تشکیلات هواداری و عمرانی جن های خانگی) شد و یه بوسه گرفت!
چرا آلبوس دامبلدور در مواقع خاصی هری را در زیر شنل نامرئی می بیند؟ (در کتاب ها شنل تنها برای کسانی قابل مشاهده است که یک قدیس مرگ ندارند.)
دامبلدور که می تونه بدون بلند گفتن وردها جادو کنه، داشته از “هامنوم ریولیو” استفاده می کرده… افسونی که حضور انسان رو فاش می کنه و هرمیون در “قدیسان مرگ” از اون استفاده کرد.
چه اتفاقی برای وینکی افتاد؟
اون هنوز در هاگوارتزه و یکی از جن های خونگی بود که در مبارزه نهایی به مرگ خوارها حمله کردن.
آیا هرمیون هنوز ت.ه.و.ع رو ادامه می ده و اصلاً وضع زندگی جن های خونگی بهتر شده؟!
هرمیون همین کاری رو که در هاگوارتز انجام می داد در سازمان ساماندهی و نظارت بر موجودات جادویی ادامه داد که در اون جا تونست گام های مؤثری در بهبودی زندگی جن های خونگی و گونه های دیگه برداره. بعد از اون به سازمان اجرای قوانین جادویی منتقل شد. که در اونجا با پافشاری ریشه کنی قوانین متمایزکنندۀ اصیل زاده ها رو نهایی کرد.
تدی (فرزند لوپین و تانکس) پیش مادربزرگش بزرگ شد؟
بله، تدی پیش آندرومیدا بزرگ شد. هر چند، برخلاف نویل، که مادربزرگش اونو بزرگ کرده، تدی به غیر از مادربزرگ، پدربزرگش، هری و تمام دوستان پدرش در محفل رو داره که می تونن برن پیشش و کنارش بمونن.
سلام، جی.کی، اول از همه به خاطر تمام کتاب ها ازت متشکرم، من از تک تک اونا لذت بردم. میشه بگید هری، هرمیون، رون، جینی و لونا به چه کاری مشغول شدن؟
هری همون کار رو ادامه داد (درسته که ولدمورت از بین رفته، ولی این بدین معنی نیست که در سال های آینده جادوگران و ساحره های تبهکار دیگری نخواهند بود.)
رون در فروشگاه شوخی ویزلی به جرج پیوست و منبع درآمد خیلی بزرگی شد.
جینی پس از این که چند سال به عنوان یک بازیکن کوییدیچ مشهور در تیم هالی هد هارپی بازی کرد، از این کار کناره گیری کرد تا پیش خانواده اش باشه و خبرنگار ارشد کوییدیچ در پیام امروز بشه!
در مورد هرمیون قبلاً جواب داده م. کینگزلی مدت زیادی وزیر سحر و جادو ماند و اون می خواست که هری رئیس اداره ی کارآگاهان باشه.
بدعنق دقیقاً چی یا کی هست، و آیا به قضیۀ بارون خون آلود ربطی داره؟
نه، بدعنق ربطی به قضیۀ بارون خون آلود نداره. اون یه شبح اغتشاشگره که مدت ها پیش وارد قلعه شده و ثابت کرده غیرممکن غیرممکنه!
قدیسان مرگ بر اساس داستان یا افسانه ای واقعی در این دنیا بودن؟
شاید بر اساس “داستان بخشنده”، اثر چاسر.
چه اتفاقی برای لونا افتاد، اونم با کسی ازدواج کرد؟
اونم ازدواج کرد (نسبتاً دیرتر از هری و دوستانش) یکی از طبیعت گراهاست و نوه ی نیوت اسکمندر (رالف)!
معنی “تقسیم ماهیتی” چیه؟
دامبلدور حدس می زنه که ماهیت مار تقسیم شده بود که بخشی از ولدمورت هم در اون بوده، و برای همین بود که اون مار در اجرای دستوراتش این قدر ماهر بود.
برای همین بود که هری که جان پیچ آخر و ناخواسته بود، از طریق چشم های مار می تونست به وضوح نگاه کنه، همون طور که از طریق چشم های ولدمورت می تونه ببینه.
دامبلدور در اینجا فکرش رو با کمک قدح اندیشه به حقیقت متمایل می کنه.
بدترین خاطرۀ دادلی چی بود؟
به نظرم وقتی دیوانه سازها به دادلی حمله کردند، اون برای اولین بار خودش رو، اون طور که واقعاً بود دید. این فوق العاده ناراحت کننده است، ولی بالاخره درس مفیدی بود، و باعث شروع تغییر تفکرات اون شد.
چه کسی ریموس و تانکس رو کشت؟ فکر کنم اگه این رو می دونستم، مرگ بسیار ناراحت کننده، ولی قابل درک دو تا از شخصیت های مورد علاقه م رو به راحتی قبول می کردم.
خیلی متأسفم! شب انتشار کتاب دو زوج بودن که ظاهرشون رو شبیه لوپین و تانکس کرده بودن، و وقتی کتاب هاشون رو امضا می کردم،خودم رو خیلی گناهکار می دونستم!
دالاهوف، ریموس و بلاتریکس هم تانکس رو کشت.
غیبت تصویر اسنیپ در دفتر مدیران هاگوارتز در اواخر داستان، ناشی از بی توجهی بود، یا عمداً صورت گرفته بود؟
عمداً بود. اسنیپ قبل از مرگ کارش رو ترک کرده بود، پس شایستگی این رو نداشت که تصویرش در این مکان قرار بگیره.
هرچند، من دوست دارم فکر کنم که هری مطمئن میشه که تصویر اسنیپ در وقت مناسبی اون جا ظاهر میشه.
اگه چوبدستی صاحبش رو انتخاب می کنه، پس چرا زمانی که یک چوبدستی از پدر به پسر داده میشه، کار می کنه. (مثلاً نویل که چوبدستی پدرش رو داشت.)
همون طور که اولیوندر گفت، یک جادوگر می تونه از هر چوبدستی استفاده کنه، تنها چوبدستی که کسی رو انتخاب می کنه بهتر از بقیه کار می کنه. جایی که یه ارتباط خانوادگی باشه، به نظرم، این چوبدستی می تونه بهتر از چوبدستی که تصادفی انتخاب میشه کار می کنه.
آمبریج چه طور می تونست در حالی که قاب آویز رو به گردن داشت، یک سپرمدافع ایجاد کنه، در صوررتی که هری نتونست؟
چون اون خیلی وارد پلیدی شده. اون به نزدیکی زیادی به اشیاء بد داره، که باعث میشه به جای این که متوقفش کنه، بهش کمک کنه.
چه اتفاقی برای پرسی افتاد، اون کارش رو در وزارتخونه ادامه داد؟
بله، پرسی جدید و اصلاح شده، زیر دست کینگزلی به یک کارمند عالی رتبه تبدیل شد.
نویل چه طور تونست شمشیر گریفندور رو به دست بیاره، پیوندی با کلاه گروهبندی داره؟
بله، دقیقاً پیوندی با کلاه داره!
نویل، شایسته ترین گریفندوری، درخواست کمک کرد، همون طور که هری در تالار اسرار این کارو کرد، و شمشیر گریفندور به کلاه قدیمی گریفندور منتقل شد. کلاه گروهبندی، همون طور که می دونین، در ابتدا متعلق به گریفندور بوده.
گریپ هوک اشتباه می کرد، گودریگ گریفندور شمشیر رو “ندزدیده بود”، مگر این که شما متعصب به اجنه باشین و معتقد باشین که تمام چیزهای جن ساز در حقیقت متعلق به سازندۀ اون هاست.
آزکابان باز هم از دیوانه سازها استفاده می کنه؟
نه، به هیچ وجه. کینگزلی متوجه این موضوع هست. همون طور که دامبلدور دائماً تأکید می کنه، استفاده از دیوانه سازها نشانه اصلی فساد وزارتخونه هست.
از طرف تمام طرفداران هری پاتر که خودشون رو عضو گروه هافلپاف می دونن، ازتون خواهش می کنم سالن عمومی هافلپاف رو توصیف کنین، چون تنها سالن عمومی هست که هری به اون جا نرفته.
مطمئنم که متوجه شدین که سالن عمومی هافلپاف، از طریق تابلویی در نزدیکی آشپزخانه در دسترسه.
ببخشید، باید بگم “نقاشی” نه تصویر، چون از اشیاء بی جانه.
جای خیلی پذیرا و راحتی هست، تا اون جایی که ممکنه با دخمۀ اسنیپ متفاوته. چندین پردۀ زرد، صندلی هایی پهن، و تونل های کوچک زیرزمینی که به خوابگاه ها ختم میشن، که همه شون درهایی گرد مثل سر بشکه دارن.
جرج چگونه بدون برادر دوقلویش مغازه اش را اداره می کند؟
خب، گمون نکنم جرج هرگز بتونه فقدان فرد رو تحمل کنه، که باعث میشه احساس ناراحتی بهم دست بده. با این حال، اون اسم اولین فرزند پسرش رو فرد می گذاره، و کارش رو با موفقیت ادامه می ده و رون قدیمی و خوب هم کمکش می کنه.
هاگرید برای تربیت کردن تسترال ها باید اونا رو می دیده، پس هاگرید مرگ کی رو دیده؟
هاگرید در زندگی نسبتاً طولانی خودش، مرگ های زیادی رو دیده، پس بله، اون می تونه تسترال ها رو ببینه.
دامبلدور واقعاً چه چیزی در آینه نفاق انگیز می دید؟
اون خانواده ش رو زنده می دید، کامل و شاد. آریانا، پرسیوال و کندرا پیش اون برگشته ن، و آبرفورث با اون آشتی کرده.
شما گفتید که یه نفر در کتاب هفتم دیر جادو می کنه. من تا به حال سه بار کتاب رو خوندم، اما نمی تونم بفهمم کی می تونه باشه! لطفاً کمکم کنید!
در این مورد متأسفم، ولی تصمیمم رو عوض کردم!
در طرحی که در ابتدا برای داستان داشتم یه نفر بود که سعی داشت به هاگوارتز بیاد در صورتی که قبلاً هیچ گاه جادو نکرده، اما من تصمیمم رو عوض کردم در این زمان سومین کتاب رو نوشتم.
وقتی ولدمورت در خفا بود، چه طور دوباره چوبدستیش رو به دست آورد؟
دم باریک، اونو از جایی که افتاده بود برداشت تا از بین نره و اونو بهش داد. اقرار می کنم که این برای یه موش شاهکاره، ولی اونا حیوانات واقعاً باهوشی هستن!
آیا کاراکترها در هنگام رشد به طور غیرمنتظره تغییر می کنن؟
اونا درست به همون خوبی که من انتظار داشتم/طراحی کردم شدن.
البته زمانی که می نوشتم تغییر می کردن، ولی هیچ کدومشون منو زیاد غافلگیر نکردن!
این که ولدمورت با استفاده از یک معجون عشق متولد شده، چه قدر به عدم درک عشق اون مرتبطه، این بیشتر نمادین نیست؟
این یک راه نمادین بود که نشون بدم ولدمورت از یک وصلت بدون عشق متولد شده. ولی، البته، اگه مروپ زنده مونده بود و خودش اونو بزرگ می کرد و دوستش داشت، همه چیز عوض میشد.
جادویی که توسط اون تام ریدل صاحب فرزندی به اسم ولدمورت شده خیلی مهمه، چون این اجبار رو نشون می ده، و هیچ راهی زیان بار تر از چنین وصلتی برای تولد وجود نداره.
فکر می کنید اسنیپ یک قهرمانه؟
بله، این طور فکر می کنم؛ ولی یک قهرمان عیب دار. شاید یک نیمه-قهرمان. اون از خیلی جهات مرد دوست داشتنی نیست. اون هنوز ستمگر، قلدر و پر از تلخی و سستی باقی می مونه. و هنوز عاشقه، و وفاداریش رو به اون عشق نشون داده.
و سرانجام، به همین خاطر زندگیش رو از دست داد. این خیلی قهرمانانه است!
ولدمورت هرگز در مورد جان پیچ هایش به کسی چیزی نگفت، پس ریگولس بلک چگونه راز اون رو کشف کرد؟
جادوی جان پیچ اختراع خود ولدمورت نبود؛ همان طور که در داستان تأکید شده، جادوگران دیگه ای این کارو کردن، هر چند، این قدر پا رو فراتر نگذاشته بودن که شش تا بسازن.
ولدمورت با تکبر اشاره های غیرمستقیمی انجام داد؛ و تصور نمی کرد کسی اون قدر باهوش باشه که متوجه اونا بشه. (اون توی قبرستان لیتل هنگلتون، جلوی هری هم چنین کاری کرد)
اون جلوی ریگولس هم چنین کاری کرد و ریگولس به خوبی حدس زد، که چه چیزی باعث شده ولدمورت متقاعد بشه اون دروغ نمی گه.
لی لی هرگز به احساسات اسنیپ پاسخ داد؟
بله. اگر این قدر زیاد عاشق جادوی سیاه نبود، و و به چنین افراد نفرت انگیز و اعمالی کشیده نمی شد، حتی شاید بزرگ می شد و اونو به صورت رمانتیک دوست می داشت. (به طور قطع اون اسنیپ رو به عنوان یه دوست، دوست داشت.)
شما مانند چیزی که در داستان گفته شده، قدیسی رو انتخاب می کنید که شنله، یا وسوسه می شدید که از قدیس دیگری استفاده کنید؟
من انتخابم مثل هریه، یعنی سنگ رستاخیز. ولی معتقدم، بزرگترین خرد، پذیرش اینه که همۀ ما باید بمیریم، و بریم، همون طور که هری در آخر اینو می فهمه.
پس چه بلایی سر دیوانه سازها میاد، کجا می رن، نابود میشن، اگه بله، چه طور؟
نمیشه دیوانه سازها رو نابود کرد، ولی میشه با از بین بردن شرایط تکثیرشون، تعداد اونا رو محدود کرد، یعنی باید نا امیدی و پستی رو از ریشه کند. همون طور که گفتم، با این حال، وزارتخونه دیگه از اونا برای شکنجۀ مخالفانش استفاده نمی کنه.
چرا فاوکس برنگشت تا به هری کمک کند؟ من فکر می کردم چون هری به دامبلدور خیلی وفادار بود، فاوکس متعلق به هری میشه؟
وقتی دامبلدور مرد یک چیزی برای همیشه باید مدرسه رو ترک می کرد، و من تصمیم گرفتم اون چیز فاوکس باشه. دامبلدور مرد بزرگ و بی مانندی بود، و از دست دادن فاوکس اینو به صورت نمادین اظهار می کنه. (و به این موضوع هم توجه کنید که فاوکس غیرقابل واگذاری بود!)
چرا کالین کریوی هنوز در هاگوارتز دانش آموز بود، در حالی که یه مشنگ زاده بود و مسلماً باید شناسایی شده و زندانی می شد و اجازۀ بازگشتش به مدرسه داده نمی شد؟
کالین دانش آموز نبود. اون دزدکی همراه فرد، جرج و بقیه اعضای الف.دال برگشت. وقتی مک گونگال بهش گفت بره، نباید اون پشت می موند، ولی افسوس… که موند.
دامبلدور چه طور می تونه به زبون مارها صحبت کنه؟
دامبلدور زبان مردم دریایی، اجنه و مارها رو بلده. اون مرد فوق العاده ای بود.
لاکهارت سلامتیش رو دوباره به دست میاره؟
نه. منم نمی خوام چنین کاری بکنم. اون در جایی که هست خوشحاله، و منم بدون اون خوشحال ترم!
حالا دنیای جادویی می دونه که اسنیپ در خدمت دامبلدور بوده، یا هنوز فکر می کنن یک خائن بوده؟
هری کاری می کنه که شجاعت اسنیپ فهمیده بشه. البته، نمی تونه با این کار جلوی ریتا اسکیتر رو بگیر که می نویسه “اسنیپ: تبهکار یا پاک؟”.
تدی لوپین یه گرگینه س؟
نه، اون مثل مادرش یه دگرگون شونده س.
جوراب های زیادی توی کتاب ها دیده میشه، مثل علاقۀ دابی به اونا، ادعای دامبلدور به دیدن اونا در آینه نفاق انگیز، چه انگیزه ای پشت تمام جوراب هاست؟
هیچ چیز عمیق و مهمی نیست، متأسفم. اونا فقط یه چیز کمدی هستن.
ولدمورت برای هر کدوم از جان پیچ ها چه قتلی انجام داد؟
دفترچۀ خاطرات: میرتل گریان. فنجان: هپزیبا اسمین. صاحب قبلی اون، قاب آویز: یک مشنگ ولگرد. ناجینی: برتا جورکینز (ولدمورت زمانی که یک بدن ابتدایی رو به دست آورده بود تا وقتی که قربانیش شکست خورده بود، می تونست از چوبدستی استفاده کنه). نیم تاج: یک روستایی اهل آلبانی. حلقه: تام ریدل پدر.
چرا دامبلدور می خواست رون “خاموش کن” خودش رو نگه داره؟
چون می دونست که رون راهنمایی بیشتری نسبت به اون دو لازم داره. دامبلدور اهمیت رون بین اون سه رو می دونست. رون ماهرترین یا باهوش ترین نبود، ولی همه رو کنار هم نگه می داشت؛ شوخی ها و خوش قلبی اون لازم بود.
دیوانه سازها روح دارن؟
نه، برای همینه که وحشتناکن!
در “شاهزادۀ دورگه” سومین بویی که هرمیون از معجون عشقینه به مشامش خورد، چی بود (اسانس ویژۀ رون)؟
فکر کنم بوی موی رون بود. هر شخصی بوی موی خاص خودش رو داره، متوجه شدین؟
تقسیم گروه ها در هاگوارتز در زمان بچه های هری، مثل قبله؟
اسلیترین کمی ملایم تر شده. دیگه اصیل زاده ها تو اسلیترین جا خوش نمی کنن. با این حال، هنوز بدنامی اون به طور کامل از بین نرفته، برای همین آلبوس پاتر می ترسه.
لی لی از مالسیبر اوری متنفر بود. اگه اسنیپ واقعاً عاشق اون بود، چرا گروهشون رو به خاطر لی لی کنار نذاشت؟
خب، این بیچارگی اسنیپه. اگه چند بار وقتش رو می گذاشت، یک مرگ خوار نمی شد، ولی مثل خیلی از آدم های متزلزل و آسیب پذیر (مثل دم باریک) اون می خواست در گروهی بزرگ، قدرتمند و باشکوه عضو باشه، هم لی لی رو می خواست و هم مالسیبر. اون هیچ وقت نفرت لی لی رو درک نکرد؛ اون با کشیده شدن به طرف جادوی سیاه کور شده بود و فکر می کرد اگه یه مرگ خوار بشه لی لی اونو بزرگ می بینه.
ارباب مرگ بودن به چه معنیه؟
همون طور که دامبلدور توضیح می ده، ارباب واقعی مرگ کسیه که قبول می کنه که باید بمیره، و چیزهای بدتری هم در دنیای زندگی وجود داره. این طور نیست که کوششی برای جاودانگی باشه، بلکه پذیرش مرگه.
من از این که دیدم هری از کروشیو (بشکنج) استفاده کرد و ظاهراً از کارش لذت برد نا امید شدم. قبلاً که نتونسته بود چنین طلسمی رو اجرا کنه باعث شده بود از کاراکترش تمجید بشه. چرا هری تغییر کرد، و آیا هری بعدها از لذت از دردی که عمداً در یک نفر ایجاد کرده بود، پشیمان نشد؟
هری هیچ وقت یه روحانی نبوده و نیست. مثل اسنیپ، اون هم عیب دار و فانیه. اشتباهات هری اصولاً از روی عصبانیت و گاهی از روی خودبینیه. در موقعیت هایی، اون خیلی عصبانیه و اعمالش از همین عصبانیت ناشی میشه. درضمن اون در یک وضعیتی افراط می کنه، سعی می کنه از بعضی افراد در برابر دشمنان خشن و کشنده خیلی خوب دفاع کنه.
به نظرتون بامزه ترین لحظه ای که در کتاب ها نوشتین کدوم بوده؟
جواب دادن به این سؤال خیلی خودبینانه به نظر می رسه! تو این کتاب، قسمت مورد علاقۀ من اون حرف رونه که می گه “واقعاً حس و حال مهم بودن به آدم دست می ده، نه؟”
اگر هری بخواهد نقشه غارتگر را به یکی از بچه هایش بدهد به کدام می دهد؟
احساس می کنم اونو به هیچ کدومشون نمی ده، ولی جیمز یه روز اونو از توی کشوی میز پدرش می دزده.
در پایان جدایی دورسلی ها، پتونیا می خواست چه چیزی به هری بگه؟
به نظرم اون یه لحظه مردد موند که برای هری آرزوی موفقیت بکنه؛ که تقریباً اعتراف کنه که نفرتش از هری و دنیاش، از حسادت سرچشمه گرفته. ولی نمی تونست چنین کاری بکنه؛ سال ها بود وانمود می کرد “عادی” هست و همین کافی بود که چنین کاری رو خیلی سخت بکنه.
لطفاً از کتاب ها سؤالی رو مطرح کنید که بیش از همه دوست دارید در اون مورد سرنخ بدین و جوابش رو هم بگین!
باید قبول کنم که همیشه تعجب می کردم که هیچ کس ازم نپرسید چوبدستی دامبلدور از چی ساخته شده! و حتی زمانی که ازم می پرسیدن “دلتون می خواد چه سؤالی ازتون بشه؟” نمی تونستم جوابش رو بگم، چون تابلو می شد که چه قدر این موضوع مهم میشه!
تاج عمه موریل مهمه؟
نه، متأسفم… مگر برای این که نشون بده چه خفاش پیری هست.
وقتی هری دیگه جان پیچ نیست، می تونه به زبون مارها صحبت کنه؟
نه، این تواناییش رو از دست می ده، و خیلی خوشحاله که دیگه نمی تونه این کار بکنه.
آینۀ دوطرفه ی سیریوس چه طور به آبرفورث رسیده یا یک آینۀ دوطرفۀ دیگه هست؟
می دونین که آبرفورث توی هاگزمید با ماندانگاس ملاقات می کنه. در همین موقع، دانگ (ماندانگاس) آینۀ سیریوس رو که از میدان گریمولد برداشته به آبرفورث می فروشه.
اگر مودی یک چشم جادویی داره، و دم باریک یک دست جادویی داره، هیچ راهی نیست که یک گوش جادویی برای فرد ترتیب داد، فقط برای این که اون سوراخ رو پر کنه و صورتش متقارن بشه؟
آره، می تونه یه گوش مصنوعی داشته باشه (من دارم به این فکر می خندم. شاید با همون سوراخ راحت تر باشه!)
لولوخورخورۀ دامبلدور چیه؟
جسد خواهرش.
الان آمبریج وزغ نما داره چی کار می کنه؟
خوشحالم که می بینم تو هم به اندازۀ من دوستش داری! اون بازداشت شده، ازش بازجویی شد و به دلیل جنایت هایی که بر علیه مشنگ زاده ها انجام داد به زندان افکنده شد.
با رفتن ولدمورت مشنگ ها متوجه شدن که دیگه اتفاقات عجیبی نمی افته؟
بله، دنیا یه کم آفتابی تر می شه (اصولاً، با رفتن دیوانه سازها هوا بهتر میشه!) ما اینجا توی انگلستان تابستانی تحت تأثیر دیوانه سازها داریم.
مشنگ زاده ها دقیقاً چگونه قدرت جادویی به دست میارن؟
مشنگ زاده ها در شجره خانوادهشان جادوگر یا ساحره ای داشته اند، در بعضی موارد نسل های خیلی خیلی قبل باعث این موضوع می شوند. در بعضی موارد نادر نیز نسل های بیرونی علت آن هستند.
آیا ریتا اسکیتر هنوز می نویسد؟
طبیعتاً، چی می تونه جلوی ریتا رو بگیره؟ تصور می کنم بلافاصله پس از شکست ولدمورت، به سرعت زندگی نامۀ هری را می نویسد. یک چهارمش واقعیت و سه چهارمش آشغاله.
هرمیون می تونه پدر و مادرش رو پیدا کنه و حافظۀ اونا رو بازیابی کنه؟
بله، هرمیون فوراً اونا رو به خونه میاره.
مینروا (مک گونگال) عاشق آلبوس بود؟
نه! هر کسی که حتماً عاشق کس دیگه ای نیست…
جی.کی.رولینگ برای چنین کتاب های فوق العاده ای ازت متشکرم! می خوام بدونم که چرا به نظر می رسه کسی نمی دونه که اسنیپ و لی لی در مدرسه دوست بودن؟ اونا برای گفتگو و … به طور آشکار با هم ملاقات می کردن. جیمز از دوستی اونا چیزی نمی دونست؟
از تشکرت متشکرم! بله، دوستی و قطع رابطۀ اونا رو می دونستن. کسی چیزی بیشتر از این نمی دونست. جیمز همیشه شک داشت که اسنیپ بیشتر تو دل لی لی جا خوش کرده باشه، که همین عاملی برای این رفتارش با اسنیپ بود.
تیم چادلی کنونز هرگز برندۀ جام جهانی کوییدیچ می شه؟
شاید، دعا لازم باشه. ولی برای این کار باید کل تیم رو عوض کنن و چند تا پاتیل فلیکس فلیسیس بخورن.
چرا ریگولس عقیده ش رو عوض کرد؟
اون برای حقیقت زندگی به عنوان یک مرگ خوار اماده نشده بود. این قتل نافرجام کریچر توسط ولدمورت بود که نظرش رو عوض کرد.
اسکورپیوس (پسر دراکو مالفوِی) خیلی باهاش مخالفه، نه فقط به خاطر اسمش. هرچند، فکر می کنم اسکورپیوس نسخۀ اصلاح شده ی پدرشه، که بیچارگی اونو سر عقل آورده.
اسکورپیوس هم به گمراهی پدرشه، یا دراکو فرزند(ان)ش رو بهتر تربیت کرده؟
ببخشید، یه مشکل فنی پیش اومد… الان یه سؤال رو قبل از این که ببینم جواب دادم! مثل این که دارم تو ذهن جویی پیشرفت می کنم.
با مرگ ولدمورت، دراکو و هری دشمنی شون رو کنار گذاشتن؟
راستش نه. نوعی نزدیکی بین اونا وجود داره، از این طرف هری می دونه که دراکو از مرگ خوار بودن متنفره و نمی خواست دامبلدور رو بکشه؛ در طرف دیگه، دراکو به خاطر نجات جانش به هری مدیونه. در حالی که، دوستی واقعی این چیزها رو نداره. قبل از مبارزۀ نهایی اتفاقات زیادی افتاده.
چرا اسنیپ این قدر بد تیپ می زنه؟
هوم، سؤال خوبیه. بینش بد؟ اون به آینه نگاه می کنه و گمون می کنه خوش قیافه س؟ به نظرم احتمالاً اون در خودش به خصوصیت های دیگه ای ارزش می داده!
اون سنگ (رستاخیز) بعد از این که توی جنگل افتاد پیدا میشه؟
فکر نکنم. حدس می زنم زمانی که سانتور ها با سرعت به کمک مبارزان هاگوارتز می اومدن، به وسیلۀ سم اونا به زمین کوبیده شده و همون جا به زیر خاک رفته باشه.
طلسم پست تدریس دفاع در برابر جادوی سیاه مدتش بیشتر هم شده؟
بله،بالاخره! اتفاقاً می دونستم یک نفر همین سؤال رو در مورد کوییرل ازم پرسید. کوییرل بیش از یک سال در هاگوارتز تدریس می کرد، اما درس دفاع در برابر جادوی سیاه رو تدریس نمی کرد. اون قبلاً استاد علوم مشنگ ها بود.
آبرفورث چی میشه؟
اون هنوز همون جاست، در کله گراز، با بزهاش بازی می کنه.
نارسیسا مالفوی یک مرگ خواره؟
نه، اون هیچ وقت علامت شوم رو نداشته و هیچ وقت یک عضو کامل نبوده. هرچند، نظرات اون مثل رفقای شوهرش بود تا این که ولدمورت نقشۀ مرگ پسرش رو کشید.
آقای ویزلی وقت کرد موتورسیکلت سیریوس رو تعمیر کنه؟
البته، و در آخر به مالکیت هری رسید.
فکر می کنید دامبلدور بین هری و رون، یه کم بیشتر طرفدار رون نبود؟
بله، همین طوره. از اعتماد هری به رون، و از گزارش های استادهایی که به رون درس می دادند، دامبلدور رون رو بهتر از همیشه شناخت و اون رو هم دوست داشت.
هرگز اجازه دادند فایرنز به گله اش برگردد؟
بله، بقیه گله مجبور شدن اعتراف کنن که تدریس فایرنز برای انسان ها نه تنها ننگین نبود، بلکه افتخارآمیز بود.
صحنۀ مورد علاقه تان که در “قدیسان مرگ” نوشتید، چه بود؟
فصل ۳۴: باز هم جنگل
سپر مدافع جیمز یه گوزن نره و سپر مدافع لی لی یک گوزن ماده است. این یک تصادفه؟
نه، سپر مدافع اغلب به شکل عشق زندگی یک نفر تغییر می کنه (چون در بسیاری از مواقع همون “خاطره ی شاد”ی هستن که سپر مدافع رو می سازه.)
با توجه به این که ولدمورت از مرگ می ترسید، انتخاب کرد که یک شبح بشه، اگر بله، در کجا رفت و آمد می کرد، یا این که به علت جان پیچ هایش نمی تواند شبح بشود؟
نه، اون یه شبح نیست. مجبوره به صورت رشد نیافته در کینگز کراسی که شاهدش بودیم زندگی کنه.
این طور که دامبلدور به هری گفت باید هفت جان پیچ وجود داشته باشد، نه شش تا. یعنی ولدمورت روحش رو به ۸ قسمت تقسیم کرد نه ۷ قسمت؟
بله، ولدمورت به طور اتفاقی روحش را به جای ۷ به ۸ قسمت تقسیم کرد.
هرمیون واقعاً افسون حافظه رو بر روی والدینش اجرا می کنه؟ چون حدود ۵۰ صفحه بعد به رون می گه که تا به حال یک افسون حافظه رو اجرا نکرده؟
اونا دو افسون مختلف هستن. اون خاطرۀ والدینش رو پاک نکرده؛ اونا رو جادو کرده که مجبور بشن فکر کنن افراد دیگری هستن. (اون خاطرۀ دالاهوف و راول رو پاک می کنه.)
چرا ولدمورت دیگه نمی تونست مثل کتاب ششم، در برابر هری از چفت شدگی استفاده کنه؟
اون داره کنترل خودش رو از دست می ده، و نمی تونه از هری جلوگیری کنه تا ذهنش رو نبینه. ولدمورت هرگز به طور کامل متوجه این ارتباط نشد، و نفهمید که هری یک جان پیچه.
کرام همسرش رو پیدا می کنه؟
البته، با این حال اون باید به وطنش بلغارستان برمی گشت تا این کارو انجام بده.
چرا فکر کردید که مرگ هدویگ لازمه؟
از دست دادن هدویگ نشانۀ از دست دادن بی گناهی و مصونیته. گاه گاهی برای هری تقریباً به مثابه اسباب بازی بود که از نوازش کردنش لذت می برد. ولدمورت با کشتن اون پایان بچگی رو رزقم زد. متأسفم… می دونم که این مرگ خیلی ها رو ناراحت کرد!
آیا می توانیم سابقه کارهای هری، رون و هرمیون را بر روی کارت های قورباغه شکلاتی ببینیم؟
حتماً، و رون اون لحظه رو عالی ترین لحظۀ خودش می دونه.
ورد ساخت جان پیچ ها چیست؟
اصلاً نمی تونم بهتون بگم. بعضی چیزها بهتر ناگفته بمونن.
اسنیپ تنها مرگ خواری بود که می تونست یک سپر مدافع کامل ایجاد کنه؟
بله، چون از سپر مدافع برای مقابله با چیزهایی استفاده میشه که مرگ خوارها معمولاً ایجاد می کنن. اونا نیازی به سپر مدافع ندارن.
اگر هری و هرمیون زیر شنل نامرئی بودند ناجینی چه طور می توانست آن ها را ببیند؟
حواس مارها با حواس انسان ها خیلی متفاوته. اونا می تونن گرما و حرکت رو طوری حس کنن که ما نمی تونیم.
به غیر از “قدیسان مرگ” عنوان دیگری برای این کتاب مدنظر داشتید؟
دو عنوان دیگه که احتمال داشت انتخاب کنم “چوبدستی بزرگان” (که در عوض اسم یک فصل شد) و “جستجوی پرول” بود که خیلی زود اینو کنار گذاشتم. به نظرم کلمۀ “Quest” یه کم منسوخ شده!
سپر مدافع شما چیه؟
دوست دارم مثل سپر مدافع هرمیون، سمور آبی باشه، ولی یه احساسی بهم می گه ممکنه یک سگ بزرگ باشه.
چرا ولدمورت وقتی حلقۀ گونت رو به دستش می کنه نمی فهمه که یک قدیسه؟ (اون طور که در کتاب ۲ خاطرۀ دفترچه خاطرات اینو به هری نشون می ده)
به دست کردن حلقه باعث نمیشه سنگ کار بکنه. سنگ در ابتدا بیرون حلقه بوده، و برای استفاده از اون باید سه بار حلقه رو بچرخونین.
بعد از مرگ ولدمورت، علامت شومی که روی دست مرگ خوارها داغ شده بوده، باقی می مونن، یا ناپدید می شن؟
علامت شوم کم کم به زخمی تبدیل میشه، که به زخم صاعقه مانند روی پیشانی هری بی شباهت نیست. مثل زخم هری، این زخم ها هم دیگه سوزش یا دردی ایجاد نمی کنن.
این روزها وضعیت “طفره زن” چه طوره؟
راستش، خیلی خوبه. به وضعیت عادی چرندگویی برگشته و قدر شوخی های غیرعمدی خودش رو می دونه.
خانم رولینگ عزیز، تا وقتی اینجا هستم می خوام ازتون تشکر کنم به خاطر این که باعث شدین بخندم، گریه کنم (خیلی! بیشتر از همه برای سیریوس!) از وقتی ۱۱ ساله بودم تا الان که ۲۰ ساله هستم، جادو هری و شما همیشه با من خواهد بود! متشکرم!
خیلی متشکرم، کمیل، و بابت سیریوس متأسفم. اون مرد طرفداران زیادی داشت. که باید بگم، بیشترشون زن هستن.
وینکی هنوز هم نوشیدنی کره ای زیاد می خوره؟
حالا دیگه کمی بهتر شده.
بلاتریکس هرگز شوهرش رو دوست داشته، یا فقط ولدمورت رو دوست داشته؟
اون یه شوهر اصیل زاده گرفت، چون همون چیزی بود که انتظارش رو داشت، ولی عشق واقعی اون همیشه ولدمورت بوده.
اسنیپ چگونه سپرمدافعش رو از بقیه اعضای محفل مخفی نگه داشته؟
اون مواظب بود که به وسیلۀ سپر مدافع با اونا ارتباط برقرار نکنه. این کار سختی نبود، کار مخصوصش در محفل، یعنی جاسوس بودن، ایجاب می کنه که برای هیچ کدوم از اونا سپر مدافعش رو نفرسته تا وفاداری اصلیش مشخص نشه.
ولدمورت هرگز عاشق یه دختر شده؟
نه، اون فقط عاشق قدرته، و خودش. اون برای افرادی ارزش قائل می شد که بتونه برای پیش بردن اهدافش از اونا استفاده کنه.
چوبدستی شما از چه چیزی ساخته میشه؟
چوبدستی من مثل چوبدستی هریه، چوب درخت خاس و پر ققنوس.
اعضای الف.دال سکه ها رو نگه می دارن؟
طبیعتاً. اونا مثل نشان یا مدال خدمته. ثابت می کنه که صاحب اون از ابتدا در مرکز مبارزه با ولدمورت بوده! دوست دارم تصور کنم نویل سکه شو به دانش آموزان شگفت زده ش نشون می ده.
از این که سرانجام می تونین بدون رازداری در مورد کتاب ها صحبت کنین، چه احساسی دارین؟
خوشحالم! خیلی خوبه که بالاخره می تونم این کار بکنم، خیلی وقته که انتظار این زمان رو می کشم!
اگه افسون های حفاظتی در میدان گریمولد بودن که باعث می شدن اسنیپ نتونه وارد بشه، چه طور تونست وارد خونه بشه و قسمت دوم نامه رو به دست بیاره؟
اسنیپ بلافاصله پس از مرگ دامبلدور و قبل از این که مودی اون افسون ها رو کار بذاره وارد خانه شد.
چرا زخم روی پیشانی هری به شکل صاعقه است؟
راستش رو بخواین، چون شکل باحالیه. نمی تونستم بذارم قهرمانم زخمی گرد داشته باشه.
شکل جوش های ماریتا (دوست چو که به الف.دال خیانت کرد) محو شدن؟
بالاخره بله، ولی چند تا زخم باقی موند. من از خبرچین ها متنفرم!
چرا وقتی هری مرد بین این همه جا به کینگزکراس رفت؟
علل زیادی داشت. اسم تأثیر زیادی داره، و در کتاب ها به عنوان دروازۀ بین دو دنیا (جادویی و مشنگ ها) معرفی شده، و هری در موقع جابه جایی بین دو دنیا به اونجا می ره (فراموش نکنین که ما تصور هری رو می بینیم، نه لزوماً چیزی که وجود داره.
مثل این که بیش از وقت موندیم. بیش از ۱۲۰ هزار سؤال ازم پرسیدین و من جواب دادم! چی می تونم بگم؟ خیلی متشکرم که مدت زیادی با من و هری همراه بودین. شما این کار رو برای نویسنده هری تبدیل به مسافرتی خارق العاده کردین.
این سؤال رو دوست دارم، برای همین به عنوان آخرین سؤال جواب می دم.
دوست دارین در مراسم تدفین دامبلدور چه سرودی از مشنگ ها پخش بشه؟
مطمئناً، “I did it my way” اثر فرانک سیناترا
می دونم که همه چیز رو جواب ندادم… سایتم رو چارچشمی زیر نظر بگیرین، و در زمان خودش، سعی می کنم سؤالات بیشتری رو جواب بدم!
از همه تون خیلی متشکرم، اوقات خیلی خوبی داشتم، و امیدوارم بعضی از سؤالات عالی رو جواب داده باشم (همین الان صدای فریادی از دور شنیدم که گفت: “به من نرسیدی!”)
تمام شد، دارم غیب می شم. خداحافظ.