از حسین در 16 فروردین 1387، ساعت: 5:52 ب.ظ، دسته: رولینگ، کتاب 7 "هری پاتر و یادگاران مرگ"
در بهمن ماه گذشته به شما اطلاع دادیم که جی.کی.رولینگ، نویسنده کتابهای هری پاتر، در ایرلند جایزه جیمز جویس دریافت کرده بود. همچنین به شما اطلاع دادیم که رولینگ در پی دریافت این جایزه به تعداد محدودی از سؤالات صدها طرفدار هری پاتر جواب داده است. اکنون گزارش جدیدی از این مراسم منتشر شده است که بسیاری از صحبت های او را شامل میشود.
متن کامل صحبتهای جو در ادامه خبر…
جو در این مصاحبه میگوید که قصد دارد “دائرهالمعارفی بنویسم که امیدوارم بسیاری از پیش داستانهایی رو که نمیتونستم… یا وارد جزئیات پیش داستانهایی بشم که در کتابها نبودند.”
رولینگ در پاسخ به این سؤال که آیا هنگام نوشتن به بازیگرها فکر میکند یا نه گفت: “راستش رو بخواید نه، تنها بازیگری که موقع نوشتن همیشه، همیشه به زور وارد ذهنم میشه، ایوانا لینچ (بازیگر نقش لونا لاوگود) هست، اون فوقالعاده برای نقش لونا مناسبه. و باید اقرار کنم وقتی آخرین کتاب رو مینوشتم صدای اون رو توی سرم میشنیدم.”
جو در ادامه به فرضیههایی که در زمان نوشتن کتابها به گوشش خورده اشاره میکند و بعضی از آنها را بیان میکند: “وفتی نویل به ملاقات والدینش در سنت مانگو میره و مادرش کاغذ خالی آدامس بهش میده، و من همیشه به دید یک لحظه تلخ بهش نگاه میکنم… یک فرضیه این بود که مادر نویل داره پیامهای مخفی روی کاغذ آدامس به اون میده. فرضیههای زیادی بودن. اما این فرضیه که دامبلدور، هری در آینده هست، در بین فرضیههای احمقانه مورد علاقهی من هست. ولی حتی از زمانی که زندانی آزکابان، کتاب سوم، منتشر شده بود، افرادی وجود داشتن که درست حدس میزدن. یادمه یک زن بهم گفت: “من فکر میکنم اسنیپ عاشق لیلی هست.” من با خودم گفتم: “اوه، خدای من، چی رو لو دادم؟”. اما اغلب مردم چیزها رو به طور وحشتناکی درست حدس میزنن. آره.”
جو میگوید که کاش میتوانست برگردد و “محفل ققنوس” را محدود کند. او میگوید: “باید اعتراف کنم که در طول اون موقعیت یک ذره قدرت فشار اون رو احساس میکردم و فکر میکنم این فشار خودش رو در کتاب نشون میده. چیز سختی که بعضی وقتها باهاش مواجه میشدم، این بود که قانونی رو چنان محکم درست کردهم که گاهی وقتها خودم هم نمیتونم واردش بشم. برای همین، عدم امکان ظاهر و غیب شدن در هاگوارتز در انتها یک دردسر شد. چون امری لازم بود، باید این محدودیت رو ایجاد میکردم تا جای امنی باشه. ولی پیدا کردن راهی به بیرون و یا درون هاگوارتز همیشه یه ذره دردسر داشته. من بازم به ابرفورث افتخار میکنم، به خاطر تونل. من ابرفورث رو دوست دارم. و گوسفندش رو. (میخندد) آره، دامبلدور داره رو به بیاهمیتی میره.”
صحبتهای او در مورد طرح ریزی داستان و چندین کاراکتر نیز جالب است. نویسنده هری پاتر گفت که بعضی از طرحهای داستان که زیاد تعیین کننده نیستند، لزوما از همان اول نوشته نشدند و به مرور زمان در داستان جای گرفتند، “اما اونایی که خیلی تعیین کننده بودن، داستان دامبلدور، داستان اسنیپ همیشه بودن چون… تمام کتابها بر اساس اون هستن.”
وقتی از جو در مورد گسترش داستان اسنیپ و دامبلدور سؤال میشود، جو در مورد اهمیت این دو توضیحات بیشتری میدهد. جو میگوید:
“در مورد دامبلدور که کاملا سنجیده است، شما یک چیزایی در مورد زندگی خصوصی اون میفهمید چون تعامل اون با هری همیشه در مورد هری بوده، که حقیقت رو نشون میده که هری در کتاب هفتم با خودش فکر میکنه: “ولی چرا هیچ وقت ازش نپرسیدم؟” حالا اون رفته و هری هرگز حتی نمیتونه به گفتن این جمله فکر کنه: “پس شما چی؟”. میدونین، در پایان یکی از اون گفتگوها که فکر میکنم پس از سوگ اتفاق میافته، از این که نپرسید پشیمان شد. و فکر میکنم دلیل دیگهش این بود که دامبلدور همیشه برای هری یک جورهایی شبیه خدا بوده و برای همین احساس میکرده نمیتونه ازش سؤالات شخصی بپرسه.”
او در ادامه می گوید: “از طرف دیگه، اسنیپ بود که من باید در تمام داستان سرنخهایی رو میگذاشتم چون همون طور که میدونین توی کتاب هفتم وقتی اون لحظهی افشاسازی میاد و همه چیز عوض میشه، شما متوجه میشین که چرا اسنیپ… که انگیزهی اسنیپ چی بوده. من باید این رو در بین کتابها طراحی میکردم چون در نقطهای که شما میبینید واقعا چه اتفاقی میافته، این فقط میتونه یک حیله به خواننده باشه که در اون نقطه فقط چند تا چیز رو ببینین که قبلا ندیدین، میدونین… “اوه، به هر حال این اتفاق داشت در زمینه میافتاد.” پس من میدونستم. یک روند طرحریزی پیچیده بود اما به مرور زمان سنگ جادو تموم شده بود، قطعا من همهی چیزهای بزرگ رو در مورد اسنیپ و دامبلدور میدونستم چون از جهات بسیاری اونها دو تا از مهمترین کاراکترهای کتاب هفتم هستن… خب، اگر هری، رون و هرمیون رو حساب نکنیم.