از امید در 28 مرداد 1387، ساعت: 5:13 ب.ظ، دسته: تام فلتون
تام فلتون اخیرا با انتشارات اسکلاستیک ( ناشر امریکایی کتاب های هری پاتر ) مصاحبه ای داشته است و در این مصاحبه در مورد تلاش هایش برای آهنگسازی ، احساسش در مورد دراکو مالفوی ، کاراکتری که در هری پاتر بازی می کند، واکنش طرفداران هنگام ملاقات با او، عادت هایش سر صحنه، کتاب های مورد علاقه اش، محبوبترین مسائلی که در مورد فیلم ساختن دوست دارد و چیزهای دیگر صحبت کرده است.
گوشه هایی از صحبت های تام را در ادامه خبر مطالعه کنید…
چندتا موزیک ویدیو تو سایت YouTube گذاشتی که گیتار میزنی و آواز میخونی. آیا اونها آهنگ های اصلی هستند و سوال دوم اینکه چند وقته آهنگ میسازی و اجرا میکنی؟
دروغ نیست. اولین باری هست که تو مصاحبه ها در این مورد ازم پرسیده میشه. یکی از دوستام، یکی از دوستهای موزیسین خوبم، حدود یک سال و نیم هست از پیشم رفته. اون دختر همیشه مشتاق شنیدن آهنگ های جدید بود. و ما هم بهترین کاری که به ذهنمون رسید این بود که اون قطعه ها رو با یه اسم مستعار توی YouTube بذاریم. ولی مدت زیادی از چشم مردم مخفی نموند و الان به پربازدیدترین ویدیو ها تبدیل شده. از این جهت باید بگم اصلا قصد تبلیغ خودمون یا این جور کارها رو نداشتیم، اما بله، اونها آهنگ های اصل هستند و قطعات توسط کس دیگه ای ساخته نشده اما یه جورایی هنوز کارهاش تموم نشده. فقط برای سرگرمی بود! اما به نظر بازخورد مثبتی داشتیم و واقعا ازش لذت می برم.
نظرت در مورد دراکو چیه؟
آدم زیاد خوش مشربی نیست. از این جهت بهتون اطمینان خاطر میدم. فکر میکنم اون یه بچه ی تنهای گمراه شده ای هست که وضعیت روحی نامناسبی داره. اما حالا در مدت کمی، باید یه سری کارهای کثیف رو انجام بده. کارهای لجن وار؛ کاراکتر پر دردسری که واقعا برای کارهای خوب ساخته نشده و منفعتش به کسی نمیرسه.
خب سوال بعدی من این هست که: “فکر میکنی مردم اون رو درک نکرده اند؟” البته حدس میزنم قبلا به این سوال جواب دادی.
خب فکر میکنم که جوابش بله باشه. همان طور که گفتم، اون کار مهمی انجام نمیده تا نظر بقیه رو در مورد خودش عوض کنه، درسته؟
تا حالا شده طرفدارها باهات طوری رفتار کنند انگار دراکو هستی؟ مثل یک پسر بد؟
اتفاق افتاده، بله، اتفاق افتاده. مخصوصا بچه های کوچک تر، مثلا ۶ یا ۷ ساله ها. وقتی من رو می بینند، وحشت میکنن. به نظر میرسه من رو با یه چیز منفی در ارتباط می دونن، که واقعا فقط میتونم این رو به عنوان یک تعریف به حساب بیارم.
خاطره ای یا اتفاقی رو یادت هست از کسایی که فکر میکنند تو آدم بدی هستی؟
بعضی از مردم خیلی جدی گرفتن که من هر روز دارم حال هری رو تو مدرسه میگیرم و ازم درخواست میکنن که انقدر اذیتش نکنم. ولی نمیدونم که چرا فرق بین دنیای واقعی و فیلم ها رو نمیتونن تشخیص بدن و بین این دو دنیا سردرگم میشن. حداقل حسی که به آدم تو این موارد دست میده، شکه شدن هست. خیلی سعی کردم که بهشون اطمینان بدم که این چیزها اصلا واقعیت نداره و من و دنیل دوستان کاملا خوبی با هم هستیم، اما انگار فایده ای نداره.
تو کشته و مرده ی ماهیگیری هستی. کمی عجیب به نظر میرسه، اما شباهتی بین ماهیگیری و بازیگری به نظرت وجود داره؟
میدونید، تا قبل از اینکه این سوال رو بپرسید، به این قضیه فکر نکرده بودم. تحمل. تحمل ویژگی هست که به شدت در ماهیگیری لازمه و سرصحنه فیلم هم همین طور. مسلما هر روز به همون سرعتی که دوست دارید یا انتظارش رو دارید، کار پیش نمیره. اما هر دو این قضایا به حفظ انرژی و حفظ نه تنها صبر، بلکه انرژی ای که هر لحظه برای اون باید صرف کنید ربط داره. بعضی اوقات میشه که خیلی راحت همه چیز بد پیش میره ولی اگر یک یا دو ساعت صبر کنید و از وقت بهترین استفاده رو با عوامل و بازیگران بکنید، می بینید که کار بالاخره رو جریان میافته.
بخش هایی از ماجرهای دراکو مالفوی از کتاب ها بوده که تاسف بخوری چرا از فیلم حذف شده؟
نه، فکر نمیکنم. منظورم اینه که، یادمه از قبل کتاب رو میخوندم و با خودم فکر میکردم: “اوه، خدای من! خیلی باید جالب بشه!” مخصوصا عاشق اون صحنه استخره تو حمام و مشت زدن تو صورت پاتر جوان در قطار سریع السیر هاگوارتز بودم. همیشه عاشق چیزهای فیزیکی و اتفاق های طبیعی بودم تا جادویی. ولی همه این صحنه ها در فیلم ها بودند و هیچ کدوم حذف نشدند.
هیچ کدوم از شما بچه ها سر صحنه فیلمبرداری عادت یا رفتار خاصی دارین؟
من زیاد ادا و اطوار خاصی ندارم، اما حتما باید یه فنجون چایی بخورم. درست قبل از شروع ضبط، حالا یه فنجون چایی یا شاید یه بسکویتی یا اگر جمعه باشه باید هر دوش رو بخورم. ولی به جز این، نه… مطمئنا عادت نداریم قبل از ضبط به صف بایستیم و با هم سرود بخونیم، یا کارهایی شبیه به این.
برای همینه که ما آمریکایی ها شیفته شما انگلیسی ها هستیم!
حالا چرا اون؟ چای که بهتره.
خیلی متمدنانه است!
اوه، بله، خیلی زیاد. همیشه موقع استراحت بین ضبط از این صحبت ها می کنیم، مثل سیاست و مسائل دیگه ای… و با هم شوخی می کنیم… ولی جدای از این، ما کاملا مثل انسان های اولیه می میونیم. فنجون های پلاستیکیمون رو از بیرون میاریم.
بهترین چیزی که از فیلم ساختن دوست داری چیه؟
گروهی که بین عوامل و بازیگران وجود داره همیشه خوب هست. هر روز، ناخودآگاه به همدیگه نزدیک تر و نزدیک تر میشیم، اما تا روز خداحافظی متوجه این قضیه نمیشیم و اون وقت با خودت فکر میکنی “اوه، وای. تا همین چند هفته پیش من اصلا این آدم رو نمی شناختما.”
کتابی هست که خونده باشی و محبوبترین کتاب زندگیت باشه؟
الان دارم کتاب منشا گونه ها از چالز داروین رو میخونم و به دلیلی، این سوال به نوعی ذهنم رو از هر نوع کتاب دیگه ای که خوندم پاک کرده. اما وقتی بچه بودم، شیفته داستان های رودیارد کیپلینگ و رولد دال بودم. اما حالا دیگه جرات ندارم یک کتابی رو نسبت به اون یکی ارجحیت بدم. تازه شکسپیر هم هست، اون چطوره؟