ملیسا آنلی، نویسنده کتاب “تاریخچه هری”، بخش دیگری از گفتگوی خود را با جی.کی.رولینگ منتشر کرده است که در آن، خالق هری پاتر در مورد منتقدان و طرفداران منتقدنما می گوید.
در این بخش، آنها صحبت خود را با ماجرای صحبتی که امرسون، مدیر ماگل نت کرده بود شروع کردند. امرسون در گفتگویی که چند سال پیش با رولینگ به همراه ملیسا، داشتند، طرفداران رابطه هری و هرمیون را توهمی خوانده بود.
صحبت های جذاب رولینگ را در ادامه خبر بخوانید…
من و امرسون هر دومون احساس ضایع شدن رو درک کردیم. چند تا نامه ی پر از مخالفت و خشن از بعضی ها دریافت کردم، اما میدونی، اون موقع حس میکردم حق با من هست و خودم صاحب این دنیا (دنیای هری پاتر) هستم، در صورتی که اونها به من از این دید نگاه نمی کردند و درست در مرکز اعتراض قرار داشتم. و خب مسلما اینکه آدم احساس بزرگی کنه و بعد بفهمه اشتباه فکر کرده، خیلی سخت هست، ولی بهش عادت میکنی.
ابراز عقیده های متفاوت طرفداران به هیچ وجه چیز جدیدی برام نبود، چون از حدودهای سال ۱۹۹۹ (این ابراز افکار) شروع شده بود. همون طور که اسنیپ در بحث کردن خیلی جوشی می شد، من هم گهگاه از طرفداران نامه هایی دریافت می کردم که میخواستن مشخصات کاراکتر داستان خودم رو بهم یاد بدهند (و جوش میاوردم). و همون طور که میدونی، این قضیه وقتی از طرف یه شخص کودک یا نوجوان باشه، خیلی شیرین و جذاب هست، ولی برعکس وقتی از طرف یه آدم بزرگ باشه، جذابیتش کم میشه.
جو صحبت های خود را در مورد طرفدارانی که تبدیل به منتقد می شوند ادامه می دهد؛ کسانی که می خواهند به او یاد بدهند با کاراکترهای خودش چه کار کند.
میدونی، این اتفاق ها خیلی زود شروع شدند. یادم میاد اواخر دهه ۱۹۹۰ نامه ای از یک زن امریکایی دریافت کردم که وقتی تو امریکا بودم، از من تو رادیو شنیده بود گفته ام فکر نمیکنم درست باشه اجازه بدهم کاراکترهایم، با همین مشخصات در هر کتاب رشد کنند و بزرگتر شوند، درست نیست اجازه ندهم احساسات جنسی داشته باشند. ولی با این حال به نظر من یک مجموعه فانتزی، مکان مناسبی برای بررسی مشکلات، مثلا استفاده از مواد مخدر یا مشکل حاملگی دختران نوجوان نیست. پیام های اخلاقی رو اگر بخوای به زور در حلق مردم فرو کنی، در حالی که پیام های اجتماعی دیگری هم در کتاب های هری پاتر آورده شده، با هم ناسازگاری دارد.
اما باز با این حال، واقعا غیر واقعی میشد اگر هری که از ۱۱ سالگی به ۱۷ سالگی رسیده، حتی یک دختر رو هم نبوسه و هیچ احساس عاشقانه ای نسبت به دخترها نداشته باشه. این چیزهایی بود که من در برنامه رادیویی گفته بودم. فکر کنم این اولین ابراز عقیده از یک طرفدار باشه که باهاش روبرو شدم: یک نامه بسیار خشن و غضبناک از مادری که گفته بود این کار رو نکن. اون گفته بود: “من کتاب های تو رو به عنوان پناهگاهی برای بچه هایم می خواهم، مکانی عاری از گناه و ایمن.” حالا به احساس من گوش کنید: این مجموعه با اطلاع از قتل دو انسان آغاز میشه. من هرگز قول نداده بودم که این دنیا عاری از گناه هست و امنیت داره. اتفاقا کاملا برعکس هست. اعلام کردم که دنیای خطر و فساد هست. پس احتمالا این اولین معرفی من بود.
نامه ای از یک مرد میان سال دریافت کردم، نامه ای که بسیار مفصل بود و در اون گفته بود: “امیدوارم من را ببخشید که فکر میکردم نویسندگی شما بهتر از اینی باشد که می نویسید.” این دقیقا عبارتی بود که اون مرد گفته بود. “من فکر میکردم شما به ما نکته های زیرکانه و ظریفی از هری و هرمیون می دهید، اما این کار را نکردید. بهتره بدانید نوشته هایتان واقعا ابلهانه و معماهای واضحی دارد.”
او سپس از تجربه اش در برخورد با طرفداران به صورت آنلاین صحبت کرد و اینکه چگونه سعی می کرد از آن دوری کند.
برای من خوب نیست که زیاد آنلاین بشم. کاملا درک می کنم که شما می تونید کل زندگیتون رو صرف خوندن پست های انجمن های گفتگو کنید ولی به نظر من این جاها واقعا مکان های ناسالمی هستند. برای همین واقعا در تعداد سر زدن به اینجاها قناعت میکنم و کمتر سراغش میرم و بهش سر میزنم.
توجه داشته باشید که این کتاب هم اکنون منتشر شده است و می توانید آن را از سایت TLC خرید کنید.