از امید در 31 شهریور 1389، ساعت: 11:42 ب.ظ، دسته: نقل قول
تنها ۵۷ روز به اکران فیلم سینمایی هری پاتر و یادگاران مرگ باقی مانده است. سایت انگلیسی زبان TLC در ابتکاری تصمیم گرفته هر روز نقل قول هایی از بخش اول هری پاتر و یادگاران مرگ را بنویسد تا رسیدن به روز اکران کاربران با هم در مورد آن گفتگو کنند.
– هری، اگه گفتی چی شده؟
این تانکس بود که از محل نشستن بر روی ماشین لباسشویی انگشت های دست چپش را برای هری تکان تکان می داد و حلقه ای در انگشتش می درخشید.
– ازدواج کردین؟
هری این را گفت و نگاهش را از او به لوپین انداخت.
– متاسفم که نشد تو هم باشی، هری، خیلی بی سر و صدا بود.
– خیلی عالیه. مبارک…
فصل چهارم: هفت پاتر
عکس رنگی این مطلب متعلق به وب سایت جادوگران می باشد.
نظر شما چیست؟
– لوپین در ۳۸ سالگی کشته شد و تانکس هم در ۲۵ سالگی… بعد از خواندن صحنه کشته شدن آنها چه احساسی داشتید؟
نزدیک بود گریه کنم،آخه دلم واسه بچشون سوخت.
ناراحت شدم و دلم برای تدی سوخت.
درود
مرگشون خیلی ناراحت کننده بود! یک جان فشانی دیگه در راه مبارزه با ولدمورت!
بدرود
از دست رولینگ عصبانی شدم!!!
از بازی روزگار دلم گرفت.خیلی غمگین شدم.
سلام به همگی
من خیلی نارحت شدم واقعا آنها برای هری خیلی زحمت کشیده بودند ولی دیگه قدرتشون تمام شده بود که دیگه نتونستند محافظت کنند که به همین دلیل زود کشته شدند مثل دامبلدور.
راستى من سر سن ها یه خرده قاطى کردم چون نمیدونم رو چه حسابى ولى فکر میکردم تو کتاب ۵ تانکس ۱۹ سالش بود. تو کتاب همچین چیزى ندیدید دوستان؟؟؟
و در ضمن چون جیمز و ریموس همسن بودن جیمز باید در۲۲سالگى مرده باشه نه؟!؟؟. S.O.S. کمک!!!!!!
خوب فاجعه بود. از دست رولینگ خیلى عصبانى شدم و خیلى به نظرم بى رحم اومد. آخر کتاب احساس میکردم خیلى بهمون لطف کرده که خود هرى و رون و هرمیون رو زنده نگه داشته!!! آخه درسته که لوپین هم باید میرفت پیش دوستاش ولى تازه به هم رسیده بودند! تدى هم بیچاره مثل هرى شد.
آخه دابى و هدویگ و کالین کریوى و ((فرد)) بهت چیکار داشتند، رولینگ؟؟؟!!!؟؟؟!!
خیلی ناراحت کننده بودولی من بیشتر دلم واسه پسرشون تدی خیلی سوخت اونم مثل هری یتیم شد
به نظر منم قابل پیش بینی بود…هر 4 تا دوست باید میمردن و کشتن لوپین وتانکس بعد از به دنیا اومدن بچه شون ولدمورت رو خیلی بدتر از همیشه نشون داد…
ولی احساسی که هری داشت بدتر از همه ش بود…خیلی بدجوره که آدم فکر کننه مسبب مرگ کسی شده که دوستش داشته…
مرگ هایه کتاب 7 به آدم فرصت عکس العمل نمی داد، تو گیر و دار داستان خیلی سری یکی میمرد، لوپین و تانکس هم تیر خلاص بود. مخصوصا لوپین، از دوستای سابق فقط اون مونده بود. هیچی، خفن بغض کردم.
غم انگیز
ممنون
مرگشون یه جور خاصی بود، تو اون شلوغی و گیر و دار یه دفعه خوندیم که جنازه اونها هم کنار بقیه هست!!! یه جور شوک بود، به نظر من خانم رولینگ دیگه زده بود به سیم آخر، اما از نظر من مرگشون قابل پیشبینی هم بود دقیقا همون موقعی که لوپن از هری خواست تا پدرخوانده بچشون بشه. اما فکر نمیکردم مرگشون این مدلی اعلام بشه، هرچی باشه شخصیتهای خیلی تاثیر گذاری بودن تو کل داستان
برای مرگشون خیلی زود بود آخه تازه بچه دار شده بودن بیچاره ها
وقتی می خوندم موهام سیخ شد باور نمی کردم دوسه بار خطو خوندم تا برام جا افتاد خیلی ناراحت کننده بود!
خیلی خیلی خیلی ناراحت شدم…وقتی داشتم اون قسمتو میخوندم مو های تنم سیخ شدن…مثل بقیه براشون گریه کردم…
ولی تو کتاب هفتم بیشتر از همه از مرگ فرد و بعدشم دابی شوکه و ناراحت شدم…
وااای…مودی هم که جای خودشو داشت…
ممنون
کباب شدم ……اخه هم دؤ تاشون جوون بودن هم اینکه تازه ازدواج کرده بودن……..و هم اینکه یه روز خوش تو زندکیشون ندیده بودن….ممنون
خیلی ناراحت شدم درست مثل وقتی که دامبلدور یا سیریوس یا فرد مرد واقعا ناراحت شدم!
خوب من ناراحت شدم خیلی خیلی ناراحت شدم ………..
من میرم واسه کشته شدگان گریه کنم
خب خیلی ناراحت کننده بود. مخصوصا این که تدی لوپین تنها میشد.اما اگه بخوایم منصفانه به مرگ های کتاب هری پاتر فکر کنیم همشون همین طوری بودن نه؟؟؟ جیمز…لیلی….سیریوس….دامبلدور…فرد…..
قبول دارین؟؟
هیچی.من بیشتر واسه فرد ناراحت بودم
اولش فکرکردم اشتباه خوندم ولی بعد……این قسمت کتاب واقعا غیر منتظره وتلخ بود اصلا فکرشم نمیکردم . خنده داره ولی مثل این بود که انگاردوتا از دوستامو از دست داده باشم وحشتناک بود.
واقعا ناراحت شدم!
اصلا فکرشم نمیکردم فکر کردم اشتباه خوندم.
می خواستم برم ولدمورت رو بگیرم خفش کنم.
ناراحت شدم.
ناراحت کننده بود، همین
خیلی غم انگیز بود.
من شوکه شدم!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!! فقط گریه میکردم
فکر میکنم خانم رولینگ به صورت خیلی غیر منتظره مرگ لوپین و تانکس رو اعلام کرد
من که خیلی ناراحت شدم و دلم به حالشون سوخت چون تازه بچه دار شده بودن
من یادم نیس. تو کدوم فصل مردن؟؟؟؟؟
واقعا احساس بدی بم دس داد………………انصاف نبود با اون همه خوبی بمیرن……مردی که مبارزه با دیوانه سازارو یاد هری داد………………..حیف شد…
سلام
خیلی دردناک بود من هر دو کاراکتر رو تو داستان خیلی دوست داشتم هم ریموس هم تانکس رو وقتی ریموس هری رو به عنوان پدر خوانده بچش انتخاب کرد واقعا درک کردم که ریموس چقدر جیمز و هری رو دوست داشته اما چیزی که خیلی قشنگ بود این بود که پایان این ماجرا سه نفر با سربلندی دوباره کنار هم قرار گرفتن سه تا دوست خیلی خیلی صمیمی جیمز سیریوس و ریموس !!!
مرسی
سلام سلام
راستش اولش هنگ کردم..ضرورتی نداشت که اینا اینجوری شن…بعدشم گریه م گرفت..خیلی غمناک بود…
نمی تونستم باور کنم… لحظه ی وحشتناکی بود. به مدت کوتاهی خشک شدم سرجام.
وقتی خوندمش تمامه بدنم یخ زد!! اصلا باورم نمی شد! دلم بیشتر از همه واسه تد سوخت
با سلام و درود به عاشقان هری پاتر.
یکی از غم انگیز ترین صفحه ها بود من در ان صفحه به گریه افتادم
حس غمی وحشتناک همراه با نفرت وانزجارازولدمورت ومرگخوارانش