از نقل قول هایی که ارسال کردید خیلی متشکرم. فقط نکات زیر را از این به بعد لطفا رعایت کنید:
– یک نقل قول بفرستید و اگر باز هم قصد ارسال دارید، برای روزهای آینده ارسال کنید. عجله ای نیست زیرا تا ۲۳ تیر این نقل قول ها در سایت درج خواهد شد.
– فعلا نیازی به ارسال نقل قول نیست و اگر می خواهید بفرستید، هفته آینده اقدام کنید. هر روز سه نقل قول در سایت درج خواهد شد.
– لطفا از این به بعد نقل قول های کوتاه و خلاصه تری را ارسال کنید. حتی اگر سه خط هم باشد، کافیست.
– اکثر نقل قول های ارسالی از مرگ شخصیت های کتاب است. مسلما هری پاتر داستانی فراتر از این بخش هاست.
و حالا سه نقل قول برای امروز با هم می خونیم:
پیمان ر
پانمدی عزیز
از هدیه ی تولد هری خیلی خیلی متشکرم ! تا به حال که از همه ی هدیه هایش محبوب تر بوده..نمی دانی در یک سالگی با این جاروی پرنده ی اسباب بازی چه پروازی به این طرف و آن طرف نمی کند.نمی دانی چقدر از این کارش خوشحال و راضی است.جشن تولد ساده ای به صرف چای داشتیم..خودمان بودیم و باتیلدای نازنین که همیشه ب هما لطف داشته و عاشق هری است.خیلی متاسف شدیم که نتوانستی بیای اما در هر حال محفل بر همه چیز مقدم است و هری آنقدر بزرگ نشده که بفهمد جشن تولدش است.جیمز کم کم دارد از زندانی بودن در اینجا کلافه می شود. سعی می کند به روی خودش نیاورد ولی من با اطمینان می توانم بگویم که چنین است…
اگر بتوانی به دیدنمان بیایی حسابی سرحال می شود.خلاصه ی نامه ی لیلی به سیریوس
هری پاتر و شاهزاده ی دورگه – ترجمه ی ویدا اسلامیه – صفحات ۲۱۷ و ۲۱۸
کوثر اکبری
…ما مشکل داریم,اسنیپ.انگاری پسره نمیتونه
اما شخص دیگری با با نرمی بسیار اسنیپ را صدا زد:
_سیوروس…
آن صدا بیشتر از همه تجربه های آن شب,هری را ترساند.برای اولین بار دامبلدور التماس میکرد…
_سیوروس …خواهش میکنم…
اسنیپ چوب دستیش را بالا اورد و دامبلدور را نشانه گرفت.
_آواداکدورا!
از نوک چوبدستیش نور سبز رنگی همچون فواره بیرون زد و درست به قفسه ی سینه ی دامبلدور خورد.فریاد وحشت هری هیچ گاه از دهانش خارج نشد.ساکت و بی حرکت,مجبور بود دامبلدور را تماشا کند که به هوا پرتاب شد,گویی لحظه ای در زیر جمجمه ی تابناک معلق ماند و سپس آهسته از عقب افتاد و همچون عروسک بزرگ کهنه ای از روی کنگره ها عبور کرد و از نظر ناپدید شد…
…او میدانست که ققنوس رفته است,بی آنکه بداند از کجا این را میداند.ققنوس تا ابد از هاگوارتز رفته بود,چنان که دامبلدور از آن مدرسه رفته بود,از جهان رفته بود…و هری را تنها گذاشته بود…هری پاتر و شاهزاده دورگه – فصل های: برج صاعقه زده و سوگواری ققنوس
سارا جونز
به نظرمی رسید عمری طول کشید تا سریوس بیفتد.بدن او به طرز برازنده ای خم شد و در چادر لرزانی که از قوس اویخته بود فرو رفت…..
و هری نگاه امیخته از ترس و تعجب را در چهره ی پدر تعمیدی هلاک شده اش دید،چهره ی خوش سیمای او از میان درگاه باستانی گذشت و در ورای چادر نا پدید شد،چادر برای لحظه ای لرزید گویی باد شدیدی به ان ورزید و سپس دوباره به جای اولش باز گشت.
هری صدای جیغ پیروزمندانه ی بلاتریکس لسترنج را شنید ،اما می دانست این هیچ معنایی ندارد-سیریوس ففط از مسیر قوس دار رد شده بود،ثانیه ای دیگر در ان سو دوباره ظاهر میشد…. . اما سیریوس دوبار ظاهر نشد.
هری نعره زد: سیریوس! سیریوس!
او در حالی که نفسش به صورت هن هن های بریده ی خشکی در امده بود ، به کف اتاق رسید ه بود.سیریوس باید درست پشت پرده باشد،او،هری،او را دوباره بیرون می کشسد…. .اما وقتی به پایین پله ها رسید و به سمت شاه نشین دوید لوپین سینه ی هری را چنگ زد و اورا به عقب کشید.
تو هیچ کاری نمیتونی بکنی،هری-
بگیرش، نجاتش بده ، اون فقط از اون رد شده!
خیلی دیر شده ، هری-
هنوز میتونیم بهش برسیم-
هری سخت و شیرانه تقلا کرد ، اما لوپین به او اجازه نمیداد برود….
هری پاتر و محفل ققنوس – فصل ۳۵/آن سوی جادر
دیدگاهها
74 پاسخ به “فقط ۲۶ روز مانده: نقل قول های ارسالی کاربران”
من یه سوال دارم
این مو بنفشه هرمیونه ؟
این کیه؟
سیریوس؟
ولی نگاهش ترسناک!!!!!!!!!!!!!!!!
مرسی
از نقل قول اولی و سومی ولی اولی رو بیش تر دوست داشتم
نقل قول سوم قشنگ تر بود
سلام دوستان و طرفداران هری پاتر . من بارها از سایت دمنتور دیدن کرده بودم و از طرفداران سایت و هری پاتر هستم . من بار ها بارها و بارها سری کتاب های هری پاتر رو خوندم ولی همیشه یک نقطه ضعف از داستان متوجه میشدم البته ممکنه این فقط تقصیر من باشه ولی دوست داشتم این فکر رو با دیگران به اشتراک بزارم تا نظر دیگران رو بدونم .
ما بار ها تویه سری کتاب های هری پاتر خوندیم که زمانی که جان پیچی از بین میره لرد ولدمورت متوجه نمیشه و همین طور خوندیم که لوسیوس مالفوی بدون اجازه ی لرد ولدمورت دفترچه ی خاطرات ریدل رو وارد هاگوارتز کرده و تا زمانی که خوده لوسیوس مالفوی به لرد ولدمورت در مورد نابودی دفترچه نگفته بوده اون از نابودی دفترچه با خبر نشده بود . و زمانی هم که دفترچه ی خاطرات ریدل وارد هاگوارتز میشه لرد ولدمورت در آلبانی بوده با بدنی که از اشباح هم پست تر بوده .
حالا من میخوام بدونم که اگه تام ریدلی که در دفترچه ی خاطرات بوده به واقعیت تبدیل میشد و یک بدن کامل میگرفت در این صورت دو لرد ولدمورت به وجود نمیومد ؟ یکی در آلبانی و یکی هم در هاگوارتز .
لطفا نظر خودتون رو بدید و به من در این مورد کمک کنید .
تا اون بالاش که من نفهمیدم سوالت چی بود…خبر رسانی بود بیشتر…خب متوجه نمیشه
درباره بخش پایین هم خودت میگی اگه لردولدمورت میومدو یه بدن میگرفت…خب بدن نگرفت…یه خاطره ی قوی بوده…بدن نبوده…
امید منم یه نقل قولی فرستادم اما مثل این که مورد توجه و عنایت شما قرار نگرفته…….اما ممنون
مرسی
نقل قول دومی قشنگ تر بود
آهان ببخسید قسمت بالاییش رو ندیدم شرمنده
منم نقل قول فرستادم پس چی شد؟!
سومی از همه بهتر بود
من از همه بیشتر دومی رو دوست دارم
از همه تاثیر گزار تره
چون به نظرم دامبلدور یکی از تاثیرگزارترین افراد در زنگی هری و مجموعه ی هری پاتره!
دردناک ترین و بزرگترین غم برای من مرگ دامبلدور بود…
بزرگترین حامی و پشتیبان هری
نقل قول های قشنگی بودن…مخصوصا اولیش!!!آخری هم از بقیه سوزناک تر(!!!) بود.مرسی بچه ها.
ا؟نقل قول من کو؟؟!
:(((((((
aqvila عزیز،منم همین مشکل رو دارم
خیلی قشنگ بودن موقعی که تو کتاب این قسمتارو میخوندم خیلی ناراحت میشدم به خصوص برای دامبلدور و سیریوس
نقاشی این پست مربوط به چیه؟ آیا از هری پاتر مثلا کتاب مصور هم هست؟
همه نقل قول ها بسیار ناراحت کننده ولی خاطره انگیز بودند.من که وقتی خوندم احساس غمگینی عجیبی بهم دست داد.شاید به خاطر اینکه بالاخره ، برای اولین بار باور کردم که دیگه هری پاتری در کار نیست.راستی خوب یادم میاد سر نقل قول آخر برای اولین بار در عمرم به خاطر یک داستان گریه کردم.از همه ی شما عزیزان ممنونم
ممنون از همه ی بچه ها و امید جان که این همه زحمت می کشن.
ولی امید خان فکر نمی کنی هفته ای 3 نقل قول یه کمی کم باشه؟؟؟؟
دوست عزیز آقاامیدگفت روزی3نقل قول میزاره نه هفته ای3تا
خِیـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــلی بخشید که بی ربطه
ولی کسی بلد نیست چطور با سیمکرت و بدون مودم 3gمیشه به اینترنت وصل شد
ایول دم همتون گرم
راستی یه سوال غیر مرتبط با خبر:
من میرم تو چت روم رو آدمک سبز که میزنم همه ی صفحه ی چت میپره و این پیام میاد :
connection problem you could try to start the chat again,sorry(at)1
فایر فاکسم آخرین ورژنه فلش پلیرم هم آخرین ورژنمه
امید جون بچه ها کمک کنید…………………………………..
help me………………………………..
منم همین مشکلو دارم
بابا اولی که مال کتاب7هست نه6.بچه هایه چیزدیگه:میشه لطفا لطف کنیدوفقط ازترجمه ی ویدا اسلامیه نقل قول ارسال کنید؟همین نقل قول آخری معلوم نیست کتاب محفل ققنوسش ازکدوم مترجم عتیقه واعجوبه ای بوده نمونه ای ازترجمه های عجق وجقش که تواین نقل قول اومده:پشت پرده روترجمه کرده آن سوی جادروپدر تعمیدی به جای پدرخوانده(!)و…
راست میگی،منم که خوندمش تو ذوقم خورد
مخصوصا اینکه همین دیشب ای تیکه شو خونده بودم با ترجمه ویدا
امید دوست داری اشک مردم رو دربیاری؟
من رو یاد قدیما می اندازه
همشون قشنگ بودن…ولی اولی رو بیشتر دوست دارم…البته همونطور که بچه ها گفتن مربوط به کتاب هفتمه…به هر حال ممنـ ـ ـ ـ ــــــون از همه ی بچه هایی که زحمت کشیدن فرستادنشون و همچنین آقا امید که زحمت الی رو می کشن!
نقل قول اول بهتر از بقیه بود ممنون
پیمان ر عزیز سوتی دادی اگه اشتباه نکنم
اینی که نوشتی فکر کنم مال کتاب 7 اونجا که هری از خواب بیدار میشه و تو خونه ی میدان گریمولد رو میگرده و میره تو اتاق سیریوس و نامه هرو پیدا میکنه.
ممنون.
بله..بله..بله…
درسته…اون لحظه حواسم به کتاب 6 بود اشتب نوشتم….مرسی که دقت کردین
ببخشید،نقل قول 2و3
نقل قول 1و2،یکی از سه قسمتی بودند که من گریه کردم!
مثل همیشه…عالی
عالی بودن!
سلام
ممنون واسه خبر ها
فقط اون نامه لیلی به سیریوس مربوط به کتاب 7 هستش.
دوستان یه چیز جالب :
شبکه ی ( من و تو ) همین الان درباره ی کار جدید رولینگ (PotterMore) صحبت کرد !
البته خبر جدیدی نگفتن ولی تمامی اخباری که دمنتور منتشر کرده بود رو منعکس کردن …
معلومه که خانوم رولینگ حساب ویژه ای رو کار جدیدشون باز کردن !
من که خیلی منتظرم ، مطمئنم شما هم همین احساس رو دارین …
راست میگه…من و تو+ بود که اطلاعات خیلی جزیی رو گفت
میسی, بسی لذت بردیم!
جالب بود. خیلی ممنون.
پا نمدی عزیز از همه بهتر بود!!!
خوب بودن!
کار بسیار جالبیه این نقل قول روزانه ولی آدم دلش میگیره> من که وقتی میخونم غمگین میشم. بقیه رو نمیدونم.
جالب بودن ولی همشون تلخ و غم انگیز بودن این آخر کار دل آدم بد جور می گیره دست همشون درد نکنه
adsl هم دارم….
خیلی ببخشید منم مثل بعضی توی چت روم مشکل دارم ،صفحه لود میشه و sign in هم میزنم اما بعدش این ارور رو میده:
connection problem you could try to start the chat again,sorry(at) d
فلش پلیر 10 هم دارم پلوگین هم دارم ،اینترنت اکسپلورر 8 هم دارم.
لطفا یک نفر جواب بده.از بس این eror رو دیدم،کلافه شدم.
مرسی امید جان
هر سه تا نقل قول عالی بود ، امید عزیز هم درست می گه با اینکه مرگ ها در داستان خیلی احساسی هست اما تو کتاب روایت های خیلی قشنگ تری هم هستش
از نقل قول سارا جونز خیلی خیلی خوشم اومد یادمه اولین بار که اون فصل رو خوندم انقدر اعصابم داغون شد که تا دو روز سمت کتاب نرفتم آخه من خیلی از کاراکتر سیریوس خوشم می اومد به نظزم اون یه تکیه گاه بزرگ برای هری بود
بازم ممنون از همه دوستان و امید عزیز
بابا تو چقدر بی خیالی!!!
من به اینجاها که رسیدم تا کتابو تموم نکردم ولش نکردم …
خیلی خوب بود.. ممنون… پس من هفته دیگه ارسال میکنم
عالی بودن!
وسوسه شدم که منم یکی بفرستم
سه تا که خیلی کمه…؟
با اینکه خودم مرگ سدریکو برات زدم اما امید جان با این حرفت موافقم (مسلما هری پاتر داستانی فراتر از این بخش هاست) درسته منم از این به بعد جاهای دیگه ی کتابو برات میل میکنم
ازت ممنونم
منم داده بودم یعنی تو نوبته تا گذاشته بشه؟
مثل اینکه چون منم دادم ولی تو نوشته شده ها نیست!!راجع به مرگ هم نیس!!!
یعنی هر دفعه فقط 3 تا چقدر کم
اما بازم ممنون از همگی
دست همگی درد نکنه هر سه تا خاطره انگیز بودن مخصوصا دومی
هر سه تا نقل قول عالی بودن…مخصوصا آخریه،واقعا خاطره انگیز بود…
آره من امروز 3 تا نقل قول فرستادم چون تا چند روز دیگه زیاد وقت نمی کنم بیام نت.به هر حال ببخشید به بزرگی خودتون آقا امید!
مرسی از همگی دقیقا 3 تا از قسمتای کتاب بود که من همراهشون گریه کردم…در ضمن نقل قول اولیه مال کتاب شاهزاده دورگه نیستا…مال کتاب یادگاران مرگه.(((:
بازم ممنون
راست میگه…ولی زیاد مهم نیست بابا…جدی نگیرید
همشون عالی بود از همه ی کسانی که این نقل قول ها را فرستادند ممنونم
مرسی همش خوب بود مخصوصا من تیکه ی مرگ دامبلدورو دوست دارم
Sarvin Granger
برای منم تو سایت pottermore جغد ها 2 تا هستند،شما روی یکی از جغد ها کلیک کنید،تا وارد یوتوب رولینگ شود اونجا ما 12 تا جغد می بینیم(یکیش سایه افتاده)
یعنی تا هفته بعد نمی تونیم نقل قول بفرستیم.خوب من تا اون موقع هلاک می شم که.
این سیریوسه؟
سلام.
خوبین؟
من هم اومدم.خیلی باحال بودن.من از هر سه تا خوشم اومد ولی سومی برای من یک چیز دیگه بود.چون شخصیت مورد علاقه من تو کتاب سیریوس بود.واقعا دوستش داشتم سومی رو.(این همه دارم می نویسم برای جیره بندی نظر هایه!!!)ولی دست هر 3نفر درد نکنه.خیلی باحال و خاطره انگیز بودند.
جالبه،من دوتا نقل قول فرستادم که الان دوتاشو گذاشتین ولی هیچ کدوم به نام من نیست:دی
حتما اونا زودتر فرستادن دیگه!
دست همشون درد نکنه خوشکل بودن،دردناک بودن،محشر بودن
آقا امید دست شما هم درد نکنه
با تشکر از همه و امید جون
بسیار زیبا
این اصلا بهش نمیاد سیریوس بلک باشه
اصلا عکس جالبی نبود
راستش به نظرم این عکس به اون چیزی که کتاب در مورد قیافه سیریوس گفته بود شبیه تر بود.(جوان و خوش قیافه و …)…
مال همه خیلی عالی بود،امیدوارم نقل قول خودم به زودی بیاد !!!
خیلی ممنون
همشون قشنگ بودن.خیلی
دسته همه به خاطر نقل قول هایی که فرستادن درد نکنه!
همشون قشنگ بود میدونم همگی این قسمت ها رو با تمامه وجودمون احساس کردیم شاید حتی باهاشون گریه کردیم اما میشه لطفآ این روزای آخر قبل از اکران فیلم یه متن شادتر بزارید من کتابام همرام نیست والا این کارو میکردم!
فقط اقا امید این عکس کیه گذاشتین برا خبر؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
منظورم عکسه که برا این خبر گذاشتین؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
اگه روش بزنی باز میشه نوشته سیریوس بلک!
دست گل همگی درد نکنه