از امید در 09 تیر 1390، ساعت: 5:21 ب.ظ، دسته: نقل قول
فرشید
با چوبدستی اش ماده نقره فام را به درون قمقمه منتقل کرد.وقتی قمقمه لب به لب پر شد و به نظر رسید دیگر خونی در بدن اسنیپ باقی نمانده،چنگی که به ردای هری زده بود شل شد.اسنیپ به زمزمه گفت
به من ….نگاه…. کن
نگاه آن چشمان سبز به دو چشم سیاه افتاد و لحظه ای بعد،گویی در ژرفای آن چشمان سیاه چیزی از میان رفت و آن ها را خالی و خیره و مات کرد.دستی که هری را گرفته بود به زمین افتاد و اسنیپ دیگر حرکتی نکردیادگاران مرگ،قسمت دوم،فصل ابر چوبدستی
علیرضا
هری روی علف ها افتاد و به یکباره و با زحمت برخاست.به نظر میرسید که آنها در تاریکی در گوشه ای از زمین فرود آمده اند. هرمیون در حال دویدن در یک مسیر دایره شکل به دور آنها بود و در حالی که چوب دستش را حرکت میداد گفت:پروتگو توتالیم ………… سالویو هگزیا.
رون در حالی که از شنل نامریی بیرون می آمد گفت:اون خیانتکار پیر زخمی شده. شنل را به سمت هری پرتاب کرد و ادامه داد:هرمیون تو یه نابغه ای . یه نابغه تمام عیار . باورم نمیشه ما از اونجا بیرون آومدیم.
هرمیون گفت:کیو اینیمیکوم،نگفته بودم این یه تله اس؟در موردش نگفته بودم؟حالا خونه اش داغون شده رون در حالی که جین پاره و پای زخمی اش را بررسی میکرد گفت:درست گفته بودی.به نظرت حالا با اون چیکار میکنن؟
هرمیون نالید:اوه، امیدوارم اونو نکشن.علت اینکه من میخواستم قبل از خارج شدنمون مرگ خوار ها هری رو ببینن این بود که اونا بفهمن زنوفیلیوس دروغ نگفته بود.هری پاتر و یادگاران مرگ- فصل ۲۲-صفحه ۴۵۹-پاراگراف اول و دوم
morteza94
انگاه تفی به صورت او انداخت.
هری شنل را از رویش کنار زد، چوبدستی اش را بالا برد و گفت:
– نباید این کارو می کردی.
همین که آمیکوس به سمت او چرخید، هری فریاد زد:«کروشیو»
مرگ خوار از زمین بلند شد و مثل کس که در حال غرق شدن باشد شروع به دست و پا زدن در هوا کرد، به خود می پیچید و از درد عربده می کشید. سپس به یکی از جا کتابی ها خورد و با شکستن شیشه ی آن بی حس و بی رمق، به زمینافتاد.
هری که خون با شدت به مغزش هجوم می اورد، گفت:
– حالا می فهمم منظور بلاتریکس چی بود. آدم باید واقعا بخواد که طلسم اجرا بشه.
پروفسور مک گونگال به قلبش چنگ زد و به زمزمه گفت:
– پاتر! پاتر – تو این جایی! چی-؟ چه طوری-؟
و ……..
کتابسرای تندیس – ترجمه: ویدا اسلامیه – کتاب هری پاتر و یادگاران مرگ – فصل ۳۰ – صفحات ۶۸۳ و ۶۸۴
EXPELLIARMUS (محسن دهقانی)
رون گفت: ما تا آنجا که میتونستیم بار، با خودمون بیاریم، چیز آوردیم.یک بسته ی بزرگ از شیرینی های جور و واجور، پرت کرد تو دامن هری. هوا گرگ ومیش بود و هرمیون و رون تازه توی سالن عمومی پیداشون شده بود. انقدر هوای بیرون سرد بود که لپهاشون گل انداخته بود وبه نظر میرسید که خیلی به آنها خوش گذشته است.
هری گفت از شما متشکرم. یک پاکت کوچولو فلفل از روی میز ناهار خوری برداشت و پرسید هاگزمید چطوریه؟ شما کجاها رفتید؟
– تقریبا همه جا …هری پاتر و زندانی آزکابان – فصل هشتم
اسنیپ محشره
بیشتر از تمام شخصیت ها دوسش دارم البته بعد از تام ریدل عزیزم
وای!
اسنیپ!
اولی محشر بود!
اسنیپ….
من چرا فکر میکردم ادمه بدیه؟!
یکی به من بگه چرا؟!
عذاب وجدان گرفتم.
دومی خیلی قشنگ بود
عاشقشم
مخصوصا صحنه های از فیلم که توش هرمیون با لبخند یه چیزی میگه مثل وقتی به ران میگه : همیشه تعجب میکنی!
یا وقتی به هری میگه : دیگه نزار موهاتو کوتاه کنم
یا وقتی داره با ران پیانو میزنه بعد میره پیش هری و بهش میگه اون حافظه ی داخلی دارن
یا وقتی به هری میگه : feel better ?
امیدوارم یادگاران مرگ 2 هم از این صحنه های احساسی داشته باشه
و هرکی که کتابو نخونده هیچی ازش سر در نیاره
ممنون
همه عالی بودند!!!!!!
ممنون همشون قشنگ بودن واقعا هر چهار تا نقل قول قشنگ بود
اولیش محشربود
خیلی اون قسمتو دوست دارم
همه شون قشنگ بودن
سومی رو دوست داشتم و چهارمی رو چون خیلی متفاوت بود بیشتر از همه دوست داشتم:)اون بخش کتاب دلم خیلی واسه هری سوخته بود!
سلام
از نقل قول ها ممنون
اولی از همه با حال تر بود.
سومی و چهارمی رو دوست داشتم ولی همشون عالی بودن از همگی ممنون
این خیلی خوبه که امروز از زندانی آزکابان هم نقل قولی بود… ممنون از این نقل قولا خیلی خاطره انگیزن.
همه عالی بودن…
مرسی!!
همشون خوب بودن ولی اولی از همشون بهتر بود … مرسی
وای بالاخره نقل قول ما رو هم گذاشتن :دی
آخی تبریک میگم!
پس اسمت محسنه . آخه از روی لقبت اسمتو یک چیز دیگه گذاشته بودم ولی به !هرحال نقل قول خوبی بود.متفاوت بود!
همه عالی
ولی من با آخری بیشتر حال کردم.
ممنون.
من که اولی و سومی رو بیشتر دوست داشتم!!!
از همگی دوستان و مخصوصا از امید بسیار ممنون…
همه واقعا عالی بودن مخصوصا سومی تا حالا کسی از کتاب سومی نداده بود. Thanks to all
منظورتون آخریه؟!!
اولی و سومی از همه قشنگ تر بودن
من واقعا از سومی خیلی لذت بردم!
ممنون :دی
اولی محشره…من از وقتی چهره واقعی اسنیپ رو شناختم عاشقش شدم..عاشق این قسمت کتاب هفتم..ممنون!
دست همه ى نقال ها:) درد نکنه
دست شما هم درد نکنه امید جون
همشون به یک اندازه خوب بدن!
نقل قول اولی …..
همگی دستتون درد نکنه …
ممنون.
همه خوشگل بودن.
ممنون…خیلی عالی و قشنگ بود…از همه نویسنده ها و آقا امید هم متشکرم.
از همه ی کسانی که نقل قول فرستادند متشکرم و….
البته اولین نظر رو گذاشتم
همشون یاد آور بهترین روزهای من بودن
عالی بودن