دمنتور

دسته: پاترمور

26 مرداد ماه سال 90 بود که رولینگ معمایی بزرگ را در دنیای اینترنت طرح کرد و ساعت ها ملت را مشغول پیدا کردن جواب معمایش کرد، ساعاتی طول نکشید تا جواب معما کشف شد و آن چیزی نبود جز کلمه پاترمور، اوج هیجان به مخاطبان بازگشت همه تصور کردند که قرار است دنیای هری پاتر ادامه داشته باشد اما چند روز بعد خانم رولینگ در کنفرانسی رسما اعلام کردند که پاترمور قرار است سایتی باشد پویا و تعاملی با کاربران و طرفداران. این وب سایت که آدرس آن www.pottermore.com است آغاز به کار کرد و تجربه ای کاملا نوین را برای مخاطبان و طرفداران هری پاتری رقم زد دنیایی که همه می توانستند تحصیل در هاگوارتز و اتفاقات داستان ها را خودشان به شخصه تجربه کنند. این فاز اول پاترمور بود سایتی که در سال 94 برای مدتی تعطیل شده تا فاز دومش آماده شود و شروع به کار کند.
در این قسمت از دمنتور می توانید تمام اخبار و اتفاقات دنیای پاترمور را دنبال کنید.

  • پاترمور و وارنربراز از ۱۶ کاور جدید و «هرگز دیده‌نشده» از فیلم‌های هری پاتر رونمایی کردند

    پاترمور و وارنربراز از ۱۶ کاور جدید و «هرگز دیده‌نشده» از فیلم‌های هری پاتر رونمایی کردند

    پنج سال از اکران هری پاتر و یادگاران مرگ: قسمت دوم (۱۳۹۰) می‌گذرد. حالا تیم خلاق پارنربراز امروز از ۱۶ طرح کاور جدید برای بسته‌های جدید DVD و بلو-ری تمام فیلم‌های هری پاتر رونمایی کرد.
    علاوه بر آن، پاترمور طرح جعبه دوگانه جدید را هم به صورت ویژه منتشر کرد.

    این طرح‌ها در دو مدل «لحظه‌ها» و «نمادین» منتشر شده‌اند تا طرفداران جدید و قدیم فیلم‌ها را دربسته‌بندی‌ای که هرگز نمونه آن را ندیده بودند، تجربه کنند.

    این بسته‌های جدید از ۵ تیر آماده عرضه خواهند شد.

    کاور‌های مدل لحظه‌ها:

    کاور‌های مدل نمادین:

    کاور‌های ویژه پاترمور:

  • مصاحبه پاترمور با روپرت گرینت: یادی از گذشته‌ی رون و گروه‌بندی روپرت در پاترمور

    مصاحبه پاترمور با روپرت گرینت: یادی از گذشته‌ی رون و گروه‌بندی روپرت در پاترمور

    روپرت گرینت در تمام هشت فیلم هری پاتر، نقش رون ویزلی را ایفا کرده است. او با شگفتی از نمایش تئاتر هری پاتر و فرزند طلسم شده، بخش یک و دو، و فیلم جدید جانوران شگفت‌انگیز که به زودی اکران می‌شود، شاهد ادامه رشد دنیای هری پاتر است. پاترمور به سراغ این بازیگر رفت تا یادی از گذشته‌ی رون کنند و از آینده‌ی دنیای جادویی با هم صحبت کنند.

    روپرت گفت: «همیشه برام جالب بوده که چطور مردم همچنان در مورد [هری پاتر] هیجان زده هستن. هنوز برای مردم اهمیت داره. جالبه و باعث میشه واقعا افتخار کنم که بخشی از اون بودم.»

    آیا دلش برای اجرای نقش رون تنگ شده؟ اقرار کرد: «آره، بعضی وقتها دلم براش تنگ میشه. اما فکر میکنم که موقع مناسبی تموم شد و در اوجش به پایان رسوندیمش. و خیلی عالیه که همچنان در قالب‌های مختلف رشد این دنیا همچنان ادامه داره.»

    البته که روپرت همیشه بخشی از خانواده هری پاتر خواهد ماند، برای همین دیگر وقتش رسیده بود که در مراسم گروه‌بندی سایت پاترمور شرکت کند.

    وقتی از او پرسیدند که چه پیش‌بینی در مورد گروهی که انتخاب می‌شود دارد، روپرت گفت: «البته که گریفیندوری هستم. احساس میکنم به اونجا تعلق دارم. اما تا حالا هرگز رسما گروه‌بندی نشده بودم.»

    ویدیوی کامل مصاحبه با روپرت را از اینجا به‌صورت آنلاین ببینید یا فایل ۱۰۸۰p آن را از کانال دمنتور در تلگرام دانلود کنید.

    وب‌سایت پاترمور قصد دارد بازیگران هری پاتر را برای اولین بار گروه‌بندی کند. فردا قرار است بانی رایت کشف کند که آیا واقعا متعلق به همان خانه‌ای هست که جینی بود، یا خیر. که البته با او هم مصاحبه انجام خواهد شد.

  • ترجمه اختصاصی دمنتور: تاریخ جادوگری در آمریکای شمالی: جادوگران آمریکا در دهه‌ی ۱۹۲۰

    ترجمه اختصاصی دمنتور: تاریخ جادوگری در آمریکای شمالی: جادوگران آمریکا در دهه‌ی ۱۹۲۰

    پیش از این به اطلاع شما رسانده بودیم که داستان هایی ار کتابی تحت عنوان “تاریخ جادوگری در آمریکای شمالی” در پاترمور توسط جی.کی.رولینگ برای اولین بار منتشر شده است. نوشته هایی که مربوط به رخدادهای دنیای جادوگران و موجودات جادویی از قرن ۱۴ میلادی تا قرن ۱۹ هست. این نوشته ها بیشتر به مطالب تاریخی و گذشته جادوگران و ساحران در شمال آمریکا می پردازه و توضیحاتی درباره توانایی ها و قابلیت های جادویی که مردم اقلیم شمالی آمریکا داشته اند را روایت میکند.

    حالا در دمنتور می‌توانید ترجمه بخش چهارم این داستان‌ها با عنوان «تاریخ جادوگری در آمریکای شمالی – جادوگران آمریکا در دهه‌ی ۱۹۲۰» را با ترجمه حسین غریبی مطالعه کنید.

    [wpdm_package id=’15485′]

    کانال دمنتور در تلگرام را از اینجا دنبال کنید.

  • ترجمه اختصاصی دمنتور: تاریخ جادوگری در آمریکای شمالی: قانون رپاپورت

    ترجمه اختصاصی دمنتور: تاریخ جادوگری در آمریکای شمالی: قانون رپاپورت

    پیش از این به اطلاع شما رسانده بودیم که داستان هایی ار کتابی تحت عنوان “تاریخ جادوگری در آمریکای شمالی” در پاترمور توسط جی.کی.رولینگ برای اولین بار منتشر شده است. نوشته هایی که مربوط به رخدادهای دنیای جادوگران و موجودات جادویی از قرن ۱۴ میلادی تا قرن ۱۹ هست. این نوشته ها بیشتر به مطالب تاریخی و گذشته جادوگران و ساحران در شمال آمریکا می پردازه و توضیحاتی درباره توانایی ها و قابلیت های جادویی که مردم اقلیم شمالی آمریکا داشته اند را روایت میکند.

    حالا در دمنتور می‌توانید ترجمه بخش سوم این داستان‌ها با عنوان «تاریخ جادوگری در آمریکای شمالی – قانون رپاپورت» را با ترجمه حسین غریبی مطالعه کنید.

    [wpdm_package id=’15488′]

    کانال دمنتور در تلگرام را از اینجا دنبال کنید.

  • ترجمه اختصاصی دمنتور: تاریخ جادوگری در آمریکای شمالی: قرن چهاردم – قرن هفدهم

    ترجمه اختصاصی دمنتور: تاریخ جادوگری در آمریکای شمالی: قرن چهاردم – قرن هفدهم

    پیش از این به اطلاع شما رسانده بودیم که داستان هایی ار کتابی تحت عنوان “تاریخ جادوگری در آمریکای شمالی” در پاترمور توسط جی.کی.رولینگ برای اولین بار منتشر شده است. نوشته هایی که مربوط به رخدادهای دنیای جادوگران و موجودات جادویی از قرن ۱۴ میلادی تا قرن ۱۹ هست. این نوشته ها بیشتر به مطالب تاریخی و گذشته جادوگران و ساحران در شمال آمریکا می پردازه و توضیحاتی درباره توانایی ها و قابلیت های جادویی که مردم اقلیم شمالی آمریکا داشته اند را روایت میکند.

    حالا در دمنتور می‌توانید ترجمه بخش اول این داستان‌ها با عنوان «تاریخ جادوگری در آمریکای شمالی – قرن چهاردم – قرن هفدهم» را با ترجمه حسین غریبی مطالعه کنید.

    [wpdm_package id=’15490′]

    کانال دمنتور در تلگرام را از اینجا دنبال کنید.

  • ترجمه اختصاصی دمنتور: تاریخ جادوگری در آمریکای شمالی: قرن هفدهم و پس از آن

    ترجمه اختصاصی دمنتور: تاریخ جادوگری در آمریکای شمالی: قرن هفدهم و پس از آن

    پیش از این به اطلاع شما رسانده بودیم که داستان هایی ار کتابی تحت عنوان “تاریخ جادوگری در آمریکای شمالی” در پاترمور توسط جی.کی.رولینگ برای اولین بار منتشر شده است. نوشته هایی که مربوط به رخدادهای دنیای جادوگران و موجودات جادویی از قرن ۱۴ میلادی تا قرن ۱۹ هست. این نوشته ها بیشتر به مطالب تاریخی و گذشته جادوگران و ساحران در شمال آمریکا می پردازه و توضیحاتی درباره توانایی ها و قابلیت های جادویی که مردم اقلیم شمالی آمریکا داشته اند را روایت میکند.

    حالا در دمنتور می‌توانید ترجمه بخش دوم این داستان‌ها با عنوان «تاریخ جادوگری در آمریکای شمالی – قرن هفدهم و پس از آن» را با ترجمه حسین غریبی مطالعه کنید.

    [wpdm_package id=’15493′]

    کانال دمنتور در تلگرام را از اینجا دنبال کنید.

  • نوشته های جدید رولینگ از امروز در پاترمور + ویدیو

    نوشته های جدید رولینگ از امروز در پاترمور + ویدیو

    از زمان راه اندازی وب سایت پاترمور خانم رولینگ قصه ها و روایت های حاشیه ای زیادی از دنیای جادویی در این وب سایت منتشر کردن. اما با نزدیک شدن به اکران سراسری فیلم “جانوران شگفت انگیز” که مشخص شده روایت داستان و اتفاقات آن در ایالات متحده و شهر نیویورک میگذرد، خانم رولینگ تصمیم گرفتن داستان هایی ار کتابی تحت عنوان “تاریخ جادوگری در آمریکای شمالی” را در پاترمور منتشر کنند. همه آن چیزی که درباره این کتاب مجازی و این داستان ها منتشر شده را در ادامه می توانید مطالعه کنید. این داستان ها از امروز ۹ مارس تا ۱۱ مارس هر روز یک بخش در پاترمور منتشر می شوند.

    مطالب جدیدی که از جی کی رولینگ قرار است از ۹ مارس بر روی وب سایت پاترمور قرار بگیره، نوشته هایی با عنوان تاریخ جادوگری در آمریکای شمالی هست. نوشته هایی که مربوط به رخدادهای دنیای جادوگران و موجودات جادویی از قرن ۱۴ میلادی تا قرن ۱۹ هست. این نوشته ها بیشتر به مطالب تاریخی و گذشته جادوگران و ساحران در شمال آمریکا می پردازه و توضیحاتی درباره توانایی ها و قابلیت های جادویی که مردم اقلیم شمالی آمریکا داشته اند را روایت میکند. قابلیت هایی مثل اسکین-والکرها (جادوگرانی که قابلیت تغییر شکل به هر حیوانی رو دارند) و یا جادوگرانی که قابلیت جادو کردن بدون چوبدستی رو دارند.
    بخش اول این نوشته ها که روز ۹ مارس منتشر میشه قرن ۱۷ و ماقبل از آن نام داره. این بخش درباره خطراتی که جادوگران و ساحران را تهدید میکرده صحبت میکنه. در این دوره از تاریخ، جادوگران آمریکای شمالی حتی بیشتر از جادوگران اروپا مورد سوء قصد افراد غیر جادوگر قرار گرفته اند.
    بخش دوم نوشته ها با عنوان قانون راپاپورت قرار هست روز ۱۰ مارس منتشر بشه. این بخش بیشتر درباره اتفاقاتی که باعث بوجود آمدن کمیته جادویی در آمریکا شدند توضیح میدهد و اینکه چه رخدادهایی افتاد تا قانونی تصویب شد که جادوگران و ساحران این اقلیم رو موظف به پیروی از مقررات و قوانین کمیته جادویی آمریکا کرد. وظایف این کمیته شبیه به وزارت سحر و جادو بریتانیا هست.
    بخش سوم که در روز ۱۱ مارس منتشر میشه اسمش جادوگری آمریکا از سال ۱۹۲۰ هستش. بخشی که بیشتر درباره ابزارهای جادوگری در شمال آمریکا توضیح میده. در توضیح این بخش اومده:

    اولیوندر فقط صاحب مغازه ای کوچک گوشه یک بازار بود، اما در آمریکا سازندگان بهترین ابزار های جادوگری را وولف، جانکر، کوئینتانا و بیووِیس اداره میکنند. این داستان آنها هستش

    این سه فصل قرار هستش در پاترمور منتشر بشه و متاسفانه مثل خیلی مطالب دیگه که در پاترمور منتشر میشه حرفی از اینکه تبدیل به یک کتاب میشند یا نه نیستش و اینکه این سه بخش فقط قسمتی از کتاب تاریخ جادوگری در آمریکای شمالی هست. در ادامه ویدیویی که معرفی این مطالب هست را می توانید ببینید.

  • رولینگ مدرسه‌های جادویی کشورهای مختلف دنیا را معرفی کرد + همراه با ترجمه فارسی

    رولینگ مدرسه‌های جادویی کشورهای مختلف دنیا را معرفی کرد + همراه با ترجمه فارسی

    جی.کی.رولینگ از طریق پاترمور، مدرسه‌های جادویی که شخصیت‌های مختلف غیر بریتانیایی داستان جانوران شگفت انگیز و زیستگاه آنها در نوجوانی در آن تحصیل می‌کردند را معرفی کرد.

    تعداد کشورهایی که مدرسه‌ی جادوگری دارند نسبت به آن‌هایی که ندارند بسیار کم است. دلیل این امر آن است که جوامع جادویی اکثر کشورها آموزش در منزل را ترجیح می‌دهند. گاهی اوقات نیز جامعه‌ی جادوگریِ یک کشور معین بسیار کم‌تعداد یا پراکنده هستند و دوره‌های تحصیلی مکاتبه‌ای روش مقرون به‌صرفه‌تری برای تعلیم فرزندان محسوب می‌شود.

    یازده مدرسه‌ی جادوگری پرقدمت و معتبر در سراسر جهان وجود دارد که تمام آن‌ها در کنفدراسیون بین‌المللی جادوگران ثبت شده‌اند. مؤسسات کوچک‌تر و با نظارت کمتری نیز آمده و رفته‌اند که یافتن تاریخچه‌ی آنان سخت‌تر است و به ندرت توسط وزارتخانه‌ی مربوطه ثبت شده‌اند (که در آن صورت نیز، من نمی‌توانم استاندارد بودن تحصیلات ارائه‌شده‌ی آنان را تضمین کنم). هر کسی که مایل است بداند مدرسه‌ی جادوگری تأیید شده‌ای در منطقه‌شان وجود دارد یا خیر، باید نامه‌ی درخواستی را با جغد به کنفدراسیون بین‌المللی جادوگران، اداره‌ی آموزش و پرورش ارسال کند.

    حالا حسین غریبی عزیز معرفی مدارس برزیل، آفریقا و ژاپن را به فارسی ترجمه کرده است که از طریق فایل زیر می‌توانید دانلود و مطالعه کنید.

    [wpdm_package id=’15499′]

  • خبر فوری: تقویم رسمی ۲۰۱۶ هری پاتر با تصاویری که تا به حال هرگز منتشر نشده بود +دانلود نسخه ویژه در دمنتور

    خبر فوری: تقویم رسمی ۲۰۱۶ هری پاتر با تصاویری که تا به حال هرگز منتشر نشده بود +دانلود نسخه ویژه در دمنتور

    دقایقی پیش، سایت پاترمور از تقویم دیواری سال ۲۰۱۶ هری پاتر برای اولین بار رونمایی کرد. این تقویم دیواری که در فرمت PDF منتشر شده است، حاوی تصاویری کاملا جدید از طراحی‌های بخش‌های مختلف داستان هری پاتر هست که برخی از آنها تا به حال هرگز منتشر نشده بودند. در ضمن این تقویم حاوی اطلاعات مناسبت‌ها و حوادث جادویی هم هست و مناسبت هر روز را در آن می‌توانید مشاهده کنید. (مانند تقویم جادویی دمنتور)

    فایل‌هایی که در دمنتور گذاشتیم حتی از سایت رسمی پاترمور هم بصورت مستقیم قابل دریافت نیست و بدون تغییر سورس نمی‌توانید تصاویر را با کیفیت دمنتور دریافت کنید.

    با پرینت این فایل، می‌توانید از این تقویم دیواری استفاده کنید یا اینکه بصورت دیجیتال در کامپیوتر یا وسایل دیگر خود آن را نگاه دارید.

    در دمنتور تمام این تصاویر را برای شما از PDF با کیفیت ارجینال (بدون دستکاری) خارج کردیم. هر یک از این تصاویر در سایز فوق‌العاده بزرگ بیش از ۳۰۰۰ پیکسل در ۱۴۰۰ هستند. هیچ یک از عکس‌ها کراپ نشده و بصورت مستقیم از PDF با نرم‌افزار مخصوص خارج شده است.

    چرا عکس صحنه اژدها دوبار در گالری وجود دارد؟
    یکی از صفحه‌های تقویم بود، یکی هم از سایت رسمی پاترمور. بصورت پیش فرض عکسی که در پاترمور می‌بینید، نسخه کوچک شده تصویر هست. ولی با تغییر سورس کد پاترمور میتونید عکس رو با کیفیت اصل دریافت کنید. که اینکار رو برای شما انجام شده و از زیر می‌تونید اون رو دانلود کنید.

    [wpdm_package id=’15501′]
    دانلود نسخه اصلی تمام تصاویر زیر (۱۳.۷ مگ)

  • آنچه که باید درباره پاترمور جدید بدانید

    آنچه که باید درباره پاترمور جدید بدانید

    قبلا در این خبر به اطلاعتون رساندیم که پاترمور قراره به فاز دوم اجراییش بره که در این فاز قراره با اتفاقات بسیار تازه و متفاوتی آشنا بشید.

    چند روز بعد از این خبر بود که همه چیز در پاترمور دگرگون شد و کاربرانش رو در بهت و حیرت برد. اما چیزهایی که علاقه مندان لازم هست در این باره بدانند را سعی کردیم با سایر دوستان برای شما بیان کنیم تا همه شما از اتفاقات تازه ای که افتاده و قرار است بیفته آشنا بشید و کمی خیالتون راحت بشه.

    اگر به تازگی به وب سایت پاترمور مراجعه کرده باشید متوجه میشید که دیگه نه خبری از قسمت ثبت نام و ورود هستش و نه خبری از انتخاب زبان سایت و یا حتی دیگه خبری از لوگوی شرکت “سونی/SONY” که اسپانسر رسمی این وب سایت بود. تنها چیزی که میبینید صفحه ای از دودهای غلیظ شبیه به کلاس پروفسور تریلانی هستش که در اون نوشته

    پاترمور

    از جی کی رولینگ

    به قلب دنیای دیجیتالی از پارکهای دنیای جادوی، بسته های نوشته های ویژه، اخبار و مطالب شگفت انگیز آینده خوش آمدید

    پیام جی کی رولینگ در این باره را گوش کنید

    که اگر بر روی دکمه پلی کلیک کنید پیام خانم رولینگ درباره پاترمور جدید را میشنوید که ترجمه آن را شما می توانید همین جا در دمنتور گوش کنید.

    [audio:https://www.dementor.ir/wp-content/uploads/2015/10/PottermoreNew.mp3|autostart=yes]

    پس از آن می توانید بر روی دکمه “Begin your journey / ماجراجوییتون را شروع کنید” کلیک کنید. تازه شما در این قسمت وارد سایت فعلی پاترمور میشید. سایتی که فعلا دیگه مثل قبل خبری از گروهبندی و دوئل و ساخت معجون و یا حتی مرور کردن سرفصل کتاب ها توش نیست بلکه بیشتر به نوشته های ویژه خانم رولینگ درباره دنیای جادویی هری پاتر، فیلم جانوران شگفت انگیز، نمایشنامه هری پاتر و کودک طلسم شده و پارک دنیای جادویی پرداخته که هیج شباهتی به قبل نداره. قطعا برای تعداد بیشمار کاربر فعال پاترمور این سوال پیش اومده که چه بر سر پاترمور قبلی اومدش و قراره چه اتفاقاتی بیفته. در سایت به بیشتر سوالاتی که ممکنه برای کاربران پیش بیادش جواب داده شده که بیشتر ابهامات در این باره برای کاربران سایت بر طرف بشه. طبق چیزی که در سایت گفته شده کلا سیستم پاترمور از فاز قبلی خارج شده و کاربران بهتره با سیستم سایت قبلی کلا خداحافظی کنند و در پاترمور جدید چیزهای کاملا متفاوتی قرار هست تجربه بشه حتی به این نکته اشاره شده که سایت فقط به زبان انگلیسی قرار است بازگشایی بشه و حتی زبان هایی مانند آلمانی پرتقالی ژاپنی و… که قبلا در پاترمور در دسترس بود هم از پاترمور جدید حذف شده اند.
    طبق چیزی که اعلام شده پاترمور جدید در حال ساخت و آماده سازی هستش و در کنار این آماده سازی نوشته های جدید خانم رولینگ که اختصاصی در پاترمور منتشر میشوند هم در حال نوشته شدند هستند و این خودش به این معنی هست که در فاز جدید پاترمور مطالب و نوشته های جدیدی رو شاهد خواهیم بود. اما به این نکته هم اشاره شده که نگران گروه بندی و انتخاب چوب جادو و دوئل نباشید چرا که قراره با روشی کاملا متفاوت این قسمت ها رو در پاترمور جدید تجربه کنید. حتی در خبرهایی اشاره شده بود که قراره نوعی شبکه اجتماعی هم به پاترمور برای استفاده و تعامل بیشتر کاربران اضافه بشه. پس میشه این “حدس” هم زد که قرار نیست پاترمور از حالت کاربرپسندش خارج بشه و کاربران می تونند باز هم در این سایت ثبت نام کنند و وارد سایت بشند و میشه گفت که وارد پروفایل خودشون بشند. همه این ها در حد حدس و گمان هستش و فعلا جز به چیزهایی که در خود پاترمور اشاره شده نمی شه تکیه کرد. اما یادمون باشه که خانم رولینگ همیشه با کارهاشون ما رو غالفلگیر کردند و میشه امیدوار بود که پاترمور جدید هم از غافلگیری های جدیدشون هستش.

    تمام چیزی که از پاترمور فعلی قابل اشاره و توضیح بودش رو سعی کردیم در این خبر به شما توضیح بدیم. در حال حاضر پاترمور مطالب اختصاصی ای که قبلا منتشر کرده بود رو با گرافیک و شمایلی زیبا برای همه در دسترس گذاشته تا در صورت نیاز بهش رجوع کنید و از آنها استفاده کنید.

    از همه دوستانی که  لطف کردند و در تهیه این مطلب کمک های لازم رو کردند تشکر میکنم مخصوصا میلاد الیاسی عزیز و امید و غزاله.

    زحمت صداپیشگی پیام خانم رولینگ رو فوژان  عزیز از دوستان رادیو دمنتور کشیدند آهنگساز موسیقی متن هم استاد هنس زیمر  هستند.

  • دنیای دیجیتالی هری پاتر برای بزرگسالان همگام میشود؛ راه اندازی فاز دوم پاترمور برای بزرگسالان

    دنیای دیجیتالی هری پاتر برای بزرگسالان همگام میشود؛ راه اندازی فاز دوم پاترمور برای بزرگسالان

    از همان اولین روزهای انتشار اخبار اعلام شده بود که پاترمور در حالت آزمایشی در بخش اول آن قرار است در دسترس قرار گیرد، آن زمان کسی به این نکته توجه چندانی نکرد که مگه پاترمور قرار هست چند تا بخش داشته باشه. پس از راه اندازی بخش اول پاترمور، خیلی از طرفداران هری پاتر در این وب سایت تعاملی و پویا ثبت نام کردند و مشغول فعالیت شدند، اما با گذشت زمان خیلی از طرفداران متوجه این موضوع شدند که فضای حال حاضر این وب سایت بیشتر برای طرفداران کودک و نوجوان مناسب است تا افرادی که دیگه در رده سنی جوانان و بزرگسالان قرار گرفته بودند. به همین دلیل اغلب کاربران پس از گذشت مدتی از پاترمور فاصله گرفتند.

    اولین نسلی که شروع به خواندن هری پاتر کردند قالبا الان سنی بالاتر از ۲۵ سال را دارند که در رده سنی بزرگسالان قرار میگیرند، زمانی که فاز اول پاترمور به بهره برداری رسید خیلی از نسل اولی های هری پاتر پس از مدتی از دنیای پاترمور فاصله گرفتند که بیشتر بخاطر عدم سازگاری ابزارها و محیط پاترمور برای این رده سنی بود. اما حالا به گفته مدیر ارشد این وب سایت فاز دوم پاترمور با محوریت پوشش دادن نیاز طرفداران بزرگسال هری پاتر قرار است به بهره برداری برسد. روز جمعه سوزان جورویکس مدیر ارشد پاترمور اعلام کرد که فاز دوم پاترمور قرار است با هدف اجرا بر روی دستگاه های همراه مانند تبلت و موبایل (قطعا بر روی کامپیوتر و لپ تاپ) و محوریت رفع نیازهای طرفداران بزرگسال هری پاتر به بهره برداری برسد.

    ۱۰۹۹۴۳۴۱_۱۰۱۵۳۲۰۴۶۸۲۷۹۳۹۳۷_۷۳۱۱۷۶۰۸۲۶۳۳۲۱۸۹۵۳۲_o

    هدف اصلی فاز دوم پاترمور برای جذب مخاطبان بزرگسالش جدا از اینکه بر روی دستگاه های موبایلی و همراه قابل ارائه است، در دسترس قرار دادن بازیهایی مانند دوئل جادویی و… در سبکی کاملا متفاوت برای این رده سنی است که از قابلیت های آن طبق اخبار گفته شده رشد بازیها و کسب تحربه نسبت به میزان فعالیت آن کاربر در طول زمان است. به این معنی که همین طور که کاربر فعالیتش را بیشتر میکند کسب تجربه در پاترمور برایش بیشتر شده و قابلیت ارائه بازی برای آنها متفاوت و بیشتر میشود. هنوز زمان دقیقی اعلام نشده که چه زمانی فاز دوم رسما به بهره برداری خواهد رسید اما خبرها نشان میدهد که زمان زیادی برای انتظار باقی نمانده و حالا که این خبر را منتشر کرده اند قطعا در حال کار بر روی جزئیات فاز دوم هستند. شایعاتی هم در جاهای مختلف منتشر شده است که احتمال انتشار فاز دوم پاترمور به صورت اپلیکیشن برای دستگاه هایی مانند تبلت و موبایل وجود دارد اما فقط در حد شایعه است و باید تا زمان بازشدن رسمی فاز دوم منتظر ماند.

    اما از دیگر امکاناتی که قرار است فاز دوم پاترمور در اختیار کاربران بزرگسالش قرار دهد راه اندازی و احداث بخش خبری در پاترمور است. طبق اخبار منتشر شده گفته شده است که پاترمور در حال به کارگیری خبرنگاران و روزنامه نگاران حرفه ای و مجرب است تا برای بخش خبری خود اخباری از پارکهای جادویی هری پاتر، استودیو جادویی هری پاتر، اخبار مرتبط با ساخت فیلم جانواران شگفت انگیز و زیستگاه آنها و خبرهای تئاتر “هری پاتر و فرزند طلسم شده” را پوشش دهد و توسط این تیم خبرنگاری آنها برای کاربران فاز دوم خود در دسترس قرار دهد.

    طبق این اخبار باید شاهد تحولات زیادی در دنیای اینترنتی هری پاتر باشیم و میشه حدس زد باز هم خانم رولینگ قرار است با تجربیاتی جادویی طرفداران خودش رو غافلگیر و سوپرایز کنه. باید صبر کرد و دید که به چه شکل قرار هست این اتفاق بیفته

    منابع: اینسایدر پاترمور در توئیتر، صفحه فیس بوک اسنیچ سیکر

  • اخبار کوتاه: از خندوانه، قهرمانی هافلپاف، بازیگر کالین کریوی تا تولد صدا پیشۀ دابی

    اخبار کوتاه: از خندوانه، قهرمانی هافلپاف، بازیگر کالین کریوی تا تولد صدا پیشۀ دابی

    این روزها کمتر کسی در ایران است که نام برنامه “خندوانه” را نشنیده باشد. برنامه ای که محوری کمدی دارد و به سبک تاک شو های مطرح کشور های دیگر است که توسط کمدین های خوب کشورمون اجرا میشه.

    مدتی پیش مهمون برنامه خندوانه یکی از نویسندگان ایرانی به نام آقای “داود امیریان” بودند . اما خب شاید بپرسید خندوانه و مهمانش چه ارتباطی به دمنتور و هری پاتر داره، خب ارتباطش اینجاس که آقای امیریان که همانطور که اشاره شد یک نویسنده هستند یکی از طرفدارهای  هری پاتر هستتند و در این برنامه خندوانه کمی متفاوت نسبت به سایر رسانه های ایران درباره هری پاتر صحبت کردند و خاطراتی را نیز از این داستان مطرح کردند قابل ذکر است که مجری توانای خندوانه یعنی آقای رامبد جوان هم قبلا در مصاحبه های مختلفی گفته بودند که خودشان هم از طرفداران هری پاتر هستند. ویدیو حضور این نویسنده و خاطراتش از هری پاتر را می توانید از اینجا در آپارات مشاهده کنید.

    و اما خبر دوم: همانطور که همه ما تا الان دیگه میدونیم سایت پاترمور مانند آنچه در کتابهای هری پاتر ذکر شده بود همه ساله بین گروه های چهارگانه هاگوارتز مسابقه برگزار می کند و به گروهی که بیشترین امتیاز را کسب کرده مقام قهرمانی گروه های هاگواترز را اهدا میکند. یکشنبه قهرمان فصل تابستانه پاترمور اعلام شد و این دوره گروه هافلپاف توانست با تلاش مداوم شاگردانش به مقام قهرمانی این دوره هاگوارتز برسد. تبریک به همه بچه های سخت کوش گروه هافلپاف از جمله خودم.
    در این دوره از مسابقات اسلیترین نزدیکترین رقیب هافلپاف توانست دوم شود و در مقام سوم گروه ریونکلا جای گرفت. (عکس خبر، عکس قهرمانی هافلپاف است که با کلیک بر روی آن می توانید آن را در ابعاد بزرگتر مشاهده کنید)
    با تشکر از The dark lord

    همه کسانی که فیلم های هری پاتر را دیدند بازیگر نقش کالین کریوی را بخاطر دارند، پسر بچه بامزه ای که با دوربین عکاسیش همه جا دنبال هری پاتر بود چپ و راست ازش عکس میگرفت، اما میدونید امروز اون پسر بچه بامزه چه شکلی شده؟
    دیروز سایت اسنیچ سیکر جدیدترین عکس از “هیو میتچل” بازیگر نقش کالین کریوی را به مناسبت تولد ۲۶ سالگیش منتشر کرد که می توانید این عکس را در زیر مشاهده کنید ضمن اینکه تولدش رو تبریک میگیم اینم میگیم که ماشالا چه بزرگ شده (بزنیم به تخته)

    ۱۱۹۹۹۷۳۱_۱۰۱۵۳۱۹۴۳۳۸۷۷۸۹۳۷_۴۷۳۰۵۱۸۳۵۸۳۶۰۹۲۹۸۰۸_o

     

     

    و اما اینکه همه ما با شخصیت دابی کلی خاطره داریم، جن خانگی بامزه ای که بیش از اندازه هری را دوست داشت و در نهایت همه چیزش رو فدای هری کرد. در مجموعه فیلم های هری پاتر بازیگر خوب انگلیسی توبی جونز صدا پیشگی دابی را انجام میداد که دوشنبه تولد ایشون بود با تاخیر تولد این بازیگر را بهشون تبریک میگیم

  • اسلیترینی ها قهرمان پاترمور

    اسلیترینی ها قهرمان پاترمور

    آخرین ترم پاترمور هم به پایان رسید و مطابق همیشه در آخرین روز ترم قهرمان گروه ها هاگوارتز اعلام شدند. چهارشنبه گذشته که آخرین روز ترم هاگوارتز پاترمور بود امتیاز ها اعلام شد و گروه اسلترین  با کسب ۵۲۶۵۲۸۵۰ امتیاز توانست قهرمان این ترم پاترمور شود، اما بعد از اسلیترین سخت کوش های هاگوارتز ها یعنی گروه هافلپاف توانست به مقام دوم برسد. مقام سومی این ترم هم نصیب باهوش های هاگوارتز یعنی گروه ریونکلاو شد. اما این ترم هم گروه مشهور گریفیندور با کسب ۴۹۳۳۵۳۷۸ امتیاز به مقام چهارمی رسید.

    ترم جدید پاترمور شروع شده و دانش آموزان در حال تلاش هستند تا بتوانند هر چه بیشتر برای گروه خودشان امتیاز کسب کنند.

    راستی شما چقدر از پاترمور استفاده میکنید؟ آیا شما هم از دانش آموزان پر و پا قرص این مدرسه هستید؟

    خبر ارسالی از ali lolo با تشکر از این دوست عزیز

  • ترجمه ۱۲ داستان – داستان آخر: دراکو مالفوی

    ترجمه ۱۲ داستان – داستان آخر: دراکو مالفوی

    قبلا به اطلاع شما رسانده بودیم که جی.کی.رولینگ قرار است ۱۲ داستان و داستانک مختلف از هری پاتر و حاشیه‌های مربوط به آن در روزهای کریسمس منتشر کند. «شبکه آفتاب» ترجمه‌های این داستان را به عهده گرفته و می‌توانید صفحه آنها در فیس‌بوک را دنبال کنید.

    ترجمه داستان آخر به نام «دراکو مالفوی» را در ادامه می‌توانید مطالعه کنید.

    مترجم:حسام امامی

    دراکو مالفوی دانش‌آموز مدرسه‌ی هاگوارتز است با موهای سفیدبلوند، چشم‌های خاکستری سرد، و صورتی رنگ‌پریده و بدشکل. دراکو اسلایترینی است که خانواده‌اش با جادوی سیاه در ارتباط بوده‌اند و معمولاً‌ هری و دوستانش را دست می‌اندازد.

    تولد: ۵ ژوئن
    چوبدست: زالزالک و موی تک‌شاخ، ده اینچی، فنری
    گروه هاگوارتز: اسلایترین
    والدین: مادر ساحره، پدر جادوگر

    دراکو مالفوی تنها فرزند خانواده در خانه‌ی اربابی مالفوی، عمارت مجللی در ویلتشایر که قرن‌ها مایملک خانواده‌اش بود، بزرگ شد. از وقتی زبان باز کرد، بهش فهماندند از سه بابت خاص است: اول چون جادوگر، دوم چون اصیل‌زاده، و سوم چون عضوی از خانواده‌ی مالفوی است.

    دراکو در فضای حسرت‌آلودی بزرگ شد چون ارباب تاریکی نتوانسته بود اختیار جامعه‌ی سحر و جادو را به دست بگیرد؛ هرچند محتاطانه به دراکو یادآوری می‌شد که چنین احساساتی را نباید بیرون از حلقه‌ی کوچک خانواده و دوستان صمیمی‌شان ابراز کرد، «وگرنه شاید بابا به دردسر بیفتد». در کودکی، دراکو عمدتاً با بچه‌های اصیل‌زاده‌ی رفقای سابقاً مرگ‌خوار پدرش معاشرت می‌کرد و بنابراین با جمع کوچکی از دوستانی که داشت، از جمله تئودور نات و وینسنت کراب، به هاگوارتز رفت.

    دراکو هم مثل هر بچه‌ی دیگری به سن‌وسال هری پاتر، داستان‌های «پسری که زنده ماند» را در کودکی شنیده بود. فرضیه‌های بسیاری دهن به دهن می‌گشت که هری چطور از آن حمله‌ی احتمالاً مهلک جان سالم به‌در برده و جدی‌ترین‌شان این‌که هری خودش یک جادوگر سیاه حسابی است. حذف او از جامعه‌ی سحر و جادو ظاهراً‌ (خوشبینانه) این طرز فکر را تأیید می‌کرد و پدر دراکو، لوسیوس مالفوی مکار، یکی از کسانی بود که مشتاقانه بر این نظریه صحه می‌گذاشت. اگر این پسرک پاتر قهرمان اصیل‌زاده دیگر و بزرگتری از آب درمی‌آمد برای مالفوی‌ها تسلی خاطری بود که فکر کنند لوسیوس باید به فرصتی دوباره برای تسخیر جهان امیدوار باشد. بنابراین می‌دانستند دراکو کاری نمی‌کند که پدرش قبول نداشته باشد و امیدوار بودند بتواند اخبار جالبی به خانه برساند؛ برای همین وقتی دراکو مالفوی در قطار هاگوارتز اکسپرس فهمید هری پاتر کیست به او پیشنهاد کمک داد. این‌که هری پیشنهاد دوستانه‌ی دراکو را رد کرد و این‌که با رون ویزلی که خانواده‌اش را مالفوی‌ها لعن و نفرین می‌کردند، دوست‌ شده بود، دراکو را خیلی زود از او روگردان می‌کند. دراکو به‌درستی متوجه شد امیدواری‌های مرگ‌خواران سابق که هری پاتر ولدمورتی دیگر و بهتر از کار در بیاید کاملاً‌ بی‌اساس است و دشمنی دوطرفه‌شان از آن‌جا به‌بعد حتمی شد.

    بیش‌تر رفتارهای دراکو در مدرسه الگوبرداری از تأثیرگذارترین آدمی بود که می‌شناخت، یعنی پدرش، و وفادارانه رفتار سرد و تحقیرآمیز لوسیوس را جلوی همه‌ی آدم‌های خارج از حلقه‌ی خودی‌ها تقلید می‌کرد. دراکو که از نظر بدنی چندان ابهتی نداشت، با به‌کار گرفتن مریدی دیگر (کراب حالا هم در مقدماتی هاگوارتز بود) در قطاری که به مدرسه می‌رفت، در طول شش سال زندگی‌اش در مدرسه از کراب و گویل مثل ترکیبی از مرید و محافظ استفاده می‌کرد.

    حس دراکو نسبت به هری همیشه تا حد زیادی حسادت بود. اگرچه هری هیچ‌وقت دنبال شهرت نبود اما بی‌شک آدمی بود که توی مدرسه بیش‌تر از همه راجع ‌بهش حرف زده می‌شد و مورد تحسین بود و این طبعاً برای پسری که جوری بزرگ شده بود که فکر می‌کرد جایگاهی تقریباً‌ سلطنتی در جامعه‌ی سحر و جادو دارد گران تمام می‌شد. بدتر این‌که، هری در پرواز کردن یعنی همان یک مهارتی که دراکو مطمئن بود در آن از باقی سال‌اولی‌ها پیش می‌افتد خیلی استعداد داشت. این هم که استاد معجون‌ها، اسنیپ، از هری متنفر و نقطه ضعفش دراکو بود فقط یک تلافی ساده بود.

    دراکو در تلاش مدام خود برای رفتن روی اعصاب هری و بی‌اعتبار کردنش در چشم دیگران به خیلی تاکتیک‌های کثیف متوسل شد؛ از جمله دروغ گفتن به مطبوعات درباره‌ی هری، تولید نشان‌های توهین‌آمیز، تلاش برای طلسم کردن هری از پشت سر، و پوشیدن لباس مبدل یکی از دیوانه‌سازها (که هری نسبت بهش خیلی حساس و آسیب‌پذیر بود). اما لحظات خفت‌وخواری دراکو هم به دست هری رقم می‌خورد، مخصوصاً در زمین کوئیدیچ؛ تازه هیچ‌وقت خجالتِ تبدیل شدن به یک موش‌خرمای تیزوبز به دست معلم دفاع در برابر جادوی سیاه را هم فراموش نکرد.
    با این‌که خیلی‌ها فکر می‌کردند هری پاتر که تولد دوباره‌ی ارباب تاریکی را شاهد بوده دروغگو یا داستان‌سرا است، دراکو یکی از معدود کسانی بود که می‌دانستند هری راستش را می‌گوید. پدر خودش حس کرده بود علامت سیاهش می‌سوزد و پروازکنان رفته بود تا دوباره به ارباب تاریکی بپیوندد و دوئل هری و ولدمورت را در گورستان به چشم دیده بود.

    اخبار این اتفاق‌ها در منزل مالفوی به احساساتی متناقض در دراکو مالفوی منجر شد. از جهتی، هیجان‌زده بود از این خبر محرمانه که ولدمورت و روزهایی که پدرش روزهای شکوه و جلال خانواده از آنها می‌خواند برگشته بودند. از طرف دیگر، تنش از زمزمه‌های این خبر که هری دوباره از سوءقصدهای ارباب تاریکی قسر در رفته از خشم و حسد تیر می‌کشید. مرگ‌خوارها که بدشان می‌آمد هری تبدیل شده یک مانع، یک نماد، راجع ‌به او عین یک دشمن جدی بحث می‌کردند اما مرگ‌خوارهایی که دراکو را در خانه‌ی پدر و مادرش دیده بودند او را تا حد یک بچه‌مدرسه‌ای کوچک می‌شمردند. اگرچه این دو نفر دو طرف جنگی بودند که داشت شکل می‌گرفت، دراکو به وضع هری غبطه می‌خورد. به خودش با تصور پیروزی ولدمورت، با خیال مقام گرفتن خانواده‌اش در حکومت جدید، و با رؤیای جشنی که در هاگوارتز برایش می‌گیرند و او را پسر مهم و تاثیرگذار جانشین ولدمورت می‌خوانند، دلگرمی می‌داد.

    اوضاع زندگی دراکو در سال پنجم مدرسه رو به بهبود گذاشت. هرچند بحث راجع ‌به چیزهایی که در خانه می‌شنید در هاگوارتز قدغن بود، دراکو از پیروزی‌های کوچک لذت می‌برد: او سرگروه بود (و هری نبود) و دولورس آمبریج، معلم جدید دفاع در برابر جادوی سیاه، ظاهراً از هری به‌اندازه‌ی خود او متنفر بود. او عضو تیم بازرسی دولورس آمبریج شد و وقتی مخفیانه در یک سازمان ممنوعه، ارتش دامبلدور، جلسه تشکیل می‌دادند و تمرین می‌کردند، کارش شد تلاش برای کشف برنامه‌های هری و مشتی بچه‌مدرسه‌ای. با این وجود، در همان لحظه‌ی پیروزی وقتی دراکو هری و رفقایش را به گوشه‌ای راند و به‌نظر می‌رسید آمبریج باید هری را اخراج کند، هری از چنگش گریخت. بدتر این‌که، هری موفق شد تلاش لوسیوس مالفوی برای کشتن خودش را هم خنثی کند و پدر دراکو اسیر و به آزکابان فرستاده شد.

    این‌جا بود که دنیای دراکو از هم پاشید. پدرش را درست جایی که پدر و پسر فکر می‌کردند اوج قدرت و افتخاری است که تا آن‌موقع به‌خود دیده‌اند، از خانه بردند و زندانی کردند، جایی دور، در زندان ترسناک جادوگران به نگهبانی دیوانه‌سازها. لوسیوس از بدو تولد دراکو الگو و قهرمان او بود. حالا مادر و پسر مطرود مرگ‌خوارها بودند؛ لوسیوس بی‌عرضه بود و به چشمِ لرد ولدمورتِ خشمگین، بی‌اعتبار.

    دراکو تا آن موقع با خیال راحت و در سایه‌ی حمایتِ دیگران زندگی می‌کرد؛ پسری بود دارا که دردسر چندانی نداشت، از مقامش در دنیا مطمئن و سرش پر از دغدغه‌های حقیر بود. حالا که پدرش رفته و مادرش شوریده و ترسیده بود، باید مسئولیت‌های یک مرد را می‌پذیرفت.

    خبرهای بدتری هم در راه بود. ولدمورت که می‌خواست لوسیوس مالفوی را باز هم به‌خاطر خرابکاری در دستگیری هری تنبیه کند دستور می‌دهد دراکو کار بسیاری سختی انجام دهد که تقریباً حتم داریم نمی‌تواند و باید با جان خود بهایش را بپردازد. قرار شده بود دراکو آلبوس دامبلدور را بکشد، چطورش را دیگر ولدمورت به خودش زحمت نمی‌داد بگوید. دراکو می‌ماند و ابتکار عمل خودش و نارسیسا درست حدس زده بود که جادوگری که بویی از دلرحمی نبرده و طاقت اشتباه ندارد برنامه چیده برای شکست پسرش.

    دراکو، خشمگین از دنیایی که انگار یکباره از پدرش روگردانده بود، عضویت کامل مرگ‌خواران را قبول و با اجرای قتلی که ولدمورت دستور داده بود موافقت کرد. دراکو این اول کاری، مملو از میل انتقام و برگرداندن لطف ولدمورت به پدر، چندان متوجه کاری که ازش خواسته بودند نمی‌شد. فقط می‌دانست دامبلدور نماینده‌ی همه‌ی چیزهایی که است که پدر اسیرش دوست نداشته؛ دارکو کمابیش به‌سادگی موفق شد خودش را متقاعد کند اعتقاد دارد جهان بدون مدیر هاگوارتز، که دوروبرش همیشه مخالفت با ولدمورت به راه افتاده، جای بهتری خواهد بود.

    دراکو، شیفته‌ی تصویر خود به‌سان یک مرگ‌خوار واقعی، با عزمی راسخ راهی هاگوارتز شد. وقتی دراکو متوجه شد کارش خیلی سخت‌تر از چیزی است که فکرش را می‌کرده و نزدیک بوده تصادفاً‌ دو نفر دیگر را جای دامبلدور بکشد، کم‌کم اعصابش به‌هم ریخت. خموده از تهدید صدمه دیدن خانواده‌ و خودش کم‌کم زیر فشار خرد شد. نگاه دراکو به خودش و جایگاهش در دنیا داشت از هم می‌پاشید. همه‌ی عمرش، از پدری که طرفدار خشونت بود و ترسی نداشت خودش از آن استفاده کند، بُت ساخته بود اما حالا که پسر در خودش نفرتی از قتل کشف کرده بود، حس می‌کرد این نفرت شکستی خجالت‌آور است. با این همه باز نمی‌توانست خود را از تردید رها کند: مدام کمک سوروس اسنیپ را رد می‌کرد چون می‌ترسید اسنیپ بخواهد «افتخار»ش را بدزدد.
    ولدمورت و اسنیپ دراکو را دست‌کم می‌گرفتند. او در آکلومنسی یا چفت‌بندی (هنر جادویی دفع حملات برای خواندن ذهن) زبردست بود؛ هنری که برای کار مخفیانه‌ای که به عهده گرفته بود لازم می‌شد. بعد از دو حمله‌ی ناموفق به قصد کشتن دامبلدور، دراکو موفق شد با نقشه‌های زیرکانه‌اش یک گروه کامل مرگ‌خوارها را به هاگوارتز بیاورد. در نتیجه دامبلدور واقعاً ‌کشته شد اما نه به دست دراکو.

    دراکو حتی وقتی با دامبلدورِ ضعیف و بدون چوبدستی روبه‌رو شد دید نمی‌تواند با یک ضربه او را راحت کند، چون برخلاف میلش، تحت تأثیر مهربانی دامبلدور و دلسوزی‌اش برای قاتل خود قرار گرفت. در نتیجه اسنیپ جور دراکو را کشید و به دروغ به ولدمورت گفت دراکو قبل از رسیدنش به بالای برج ستاره‌شناسی چوبدستی خود را پایین آورده؛ اسنیپ روی مهارت دراکو در معرفی مرگ‌خواران به مدرسه و سپردن دامبلدور به خودش تأکید کرد.

    وقتی لوسیوس کمی بعد از آزکابان آزاد شد، به خانواده اجازه دادند جان‌شان را بردارند و به خانه‌ی اربابی مالفوی برگردند. اما دیگر حسابی بدنام شده‌اند. از رویای عالی‌ترین مقام‌ها در حکومت ولدمورت، مالفوی‌ها رسیده بودند به پایین‌ترین مرتبه‌های مرگ‌خواری؛ سست‌عنصر‌ها و بی‌عرضه‌هایی که ولدمورت از این به‌بعد با آن‌ها رفتاری تحقیرآمیز می‌داشت.

    در ادامه‌ی جنگِ بینِ ولدمورت و کسانی که می‌خواستند جلویش را بگیرند، شخصیتِ دراکو که عوض شده اما همچنان درگیر بود خودش را نشان داد. دراکو هنوز امیدوار بود خانواده را به موقعیت سابق خود برگرداند اما وجدانش که به سختی بیدار شده بود کاری کرد، وقتی هری اسیر و به خانه‌ی اربابی مالفوی کشیده شده بود، برای نجات هری از دست ولدمورت شاید باتردید اما تقریباً با تمام وجود تلاش کرد. اما در نبرد آخر هاگوارتز، مالفوی دوباره تلاش کرد هری را اسیر کند و با این کار حیثیت پدر و مادرش و شاید حتی جان‌شان را نجات دهد. این‌که می‌توانست برای تحویل هری با خودش کنار بیاید یا نه جای بحث دارد. من خودم شک دارم چون مثل اقدام به قتل دامبلدور دوباره دستگیرش می‌شد که باعث مرگ کسی شدن در عمل خیلی سخت‌تر از حرف است.

    دراکو از محاصره‌ی هاگواترز به‌دست ولدمورت جان سالم به‌در برد چون هری و رون جانش را نجات دادند. بعد از جنگ، پدرش با ارائه‌ی شواهدی علیه مرگ‌خوارانِ هم‌قطارش از زندان آزاد شد و به دستگیری حتمی بسیاری از پیروان ولدمورت که مخفی شده بودند کمک کرد.

    اتفاق‌های سال‌های آخر دوران نوجوانی دراکو زندگی‌اش را برای همیشه عوض کرد. باورهایی که باشان بزرگ شده بود به وحشتناک‌ترین شکل ممکن زیر سؤال رفتند: او ترس و نومیدی را تجربه کرده بود، دیده بود پدر و مادرش برای وفاداری خود رنج کشیدند، و به چشم دیده بود خرد شدن همه‌ی باورهای خانواده‌اش را. آدم‌هایی مثل دامبلدور که تنفر از آن‌ها را بهش یاد داده بودند (یا خودش یاد گرفته بود) به او مهربانی و کمک کرده بودند و هری پاتر به او زندگیِ دوباره بخشیده بود. بعد از اتفاقاتِ دومین جنگ سحر و جادو، لوسیوس پسرش را مهربان‌تر از همیشه یافت اما پسری که دیگر حاضر نبود دنباله‌رو خون نژاد اصیل خود باشد.

    دراکو با خواهر کوچک یکی از اسلایترین‌ها ازدواج کرد. آستوریا گرین‌گرس، که تغییرمسیری مشابه (اما با خشونت و وحشت کم‌تر) از ایده‌آل‌های اصیل‌زادگی به سمت نگاهی کم‌تر متعصبانه به زندگی را از سر گذرانده بود از نظر نارسیسا و لوسیوس برای عروس خانواده بودن کمی ناامیدکننده بود. آن‌ها آرزوی دختری داشتند که نام خانواده‌اش در فهرست «بیست‌وهشت مقدس» باشد اما از وقتی آستوریا، به این باور که مشنگ‌زاده‌ها موجودات پستی هستند، قبول نکرد نوه‌شان اسکورپیوس را بزرگ کند، دورهمی‌های خانوادگی دیگر اغلب پر از تنش بود.

    ***

    وقتی داستان‌های هری پاتر شروع می‌شود، دراکو تقریباً از هر نظر یک قلدر واقعی است. بی ذره‌ای تردید نسبت به جایگاه برتر خودش که از والدین اصیل‌زاده‌اش گرفته، اول به هری پیشنهاد دوستی می‌دهد با این فرض که پیشنهادش در دم پذیرفته خواهد شد. ثروت مالی خانواده‌اش در تضاد با فقر خانواده‌ی ویزلی است؛ این هم یکی از عوامل غرور دراکو است هرچند اعتبار خونی ویزلی با خون او برابری می‌کند.

    همه دراکو را می‌شناسند، چون همه یکی مثل او را در زندگی خود دیده‌اند. خودبرتربینی چنین آدم‌هایی بسته به شرایط اولین دیدار می‌تواند باعث بروز خشم، ترس و یا خنده‌ی آدم شود. دراکو هر بار همه‌ی این احساسات را در هری، رون و هرمیون برمی‌انگیزد.

    ویراستار انگلیسی من می‌پرسید چرا دراکو در چفت‌بندی مهارتی داشت که هری (با این‌که در کودکی توانایی درست کردن سپر محافظ داشته) هیچ وقت در آن استاد نشد. استدلالم این بود که با کاراکتر دراکو کاملاً جور در می‌آید که برایش خفه کردن احساسات، و جدا کردن و نادیده گرفتن بخش‌های اساسی خودش راحت باشد.
    دامبلدور در انتهای «محفل ققنوس» به هری می‌گوید این قسمتی اساسی از انسانیت او است که بتواند چنین دردی را حس کند. من با دراکو می‌خواستم نشان بدهم انکارِ درد و سرکوب تضاد درونی تنها به شخصیتی ویران‌شده می‌انجامد (که خیلی بیش‌تر احتمال دارد به دیگران آسیب بزند).

    دراکو هیچ‌وقت نمی‌فهمد که در بهترین موقع سال تبدیل به مالک واقعی ابرچوبدستی می‌شود. هم به این دلیل که لرد سیاه مهارت بالایی در ذهن‌خوانی دارد و اگر بفهمد دراکو از حقیقت خبر دارد به طرفه‌العینی او را می‌کشد و هم چون با وجود وجدان خوابش، دراکو دستخوش تمام وسوسه‌هایی است که یاد گرفته تحسین کند، از جمله قدرت و خشونت.

    دلم برای دراکو می‌سوزد همان‌طور که برای دادلی متأسف‌ام. بزرگ شدن به دست دادلی‌ها یا مالفوی‌ها تجربه‌ی ویران‌کننده‌ای است و دراکو به دلیل اصول نادرست پدر و مادرش آزمون‌های وحشتناکی از سر می‌گذراند. با این وجود، مالفوی‌ها موهبتی نجات‌بخش هم دارند؛ عاشق همدیگرند. دراکو تقریباً به یک اندازه از ترسِ به‌خطر افتادن خودش یا پدر و مادرش انگیزه می‌گیرد و نارسیسا هم وقتی در پایان «یادگاران مرگ» به ولدرمورت دروغ می‌گوید که هری مرده تا بتواند برود پیش پسرش پیه همه‌چیز را به تنش می‌مالد.

    با این همه، دراکو در هفت کتاب منتشر شده آدمی با اخلاقیات مشکوک باقی می‌ماند و همیشه بنا به دلیلی گفته‌ام چه‌قدر اعصابم خرد می‌شود از این همه دختری که عاشق این شخصیت داستانی خاص می‌شوند (هرچند جذابیت تام فلتون را، که در فیلم‌ها نقش دراکو را درخشان بازی می‌کند، نادیده نمی‌گیرم؛ کسی که دست بر قضا تقریباً بهترین کسی است که ممکن است ببینید). دراکو همه‌ی افسون‌های سیاه یک ضدقهرمان را دارد؛ دخترها خیلی مستعد خیال‌پردازی درباره‌ی چنین آدم‌هایی هستند. همه‌ی این‌ها من را در جایگاه ناخوشایندی می‌گذاشت که باید آب سردی می‌ریختم روی رویاهای طرفداران پروپاقرص و بهشان تقریباً با جدیت می‌گفتم که دراکو پشت آن نیشخند و تعصب قلب رئوفی هم ندارد و نه، قرار نیست آخرسر با هری دوست جانی شود.

    تصور می‌کنم دراکو بزرگ که شد نسخه‌ی اصلاح‌شده‌ای شد از وجود پدرش؛ دراکو پولدار و مستقل و بی‌نیاز از کار، در خانه‌ی اربابی مالفوی‌ها با زن و پسرش زندگی می‌کند. توی سرگرمی‌هایش باز تأکیدی بر همان ذات دوگانه‌اش می‌بینم. کلکسیون اشیای سیاه دست‌ساز، تاریخچه‌ی خانوادگی‌شان را یادآوری می‌کند، هرچند آن‌ها را در جعبه‌های شیشه‌ای نگه می‌دارد و ازشان استفاده نمی‌کند. با این حال، علاقه‌ی عجیبش به دست‌نویس‌های کیمیاگری، ‌که هیچ‌وقت هم ازشان برای درست کردن «سنگ جادو» استفاده نمی‌کند، اشاره‌ای است به میل به چیزی فراتر از ثروت، شاید حتی آرزوی آدم بهتری شدن. خیلی امیدوارم که او اسکورپیوس را مالفویِ مهربان‌تر و صبورتری از آن‌چه خودش در جوانی بود بار بیاورد.

    دراکو قبل از این‌که تصمیمم را برای «مالفوی» بگیرم فامیلی‌های زیادی داشت. چند جایی در اولین پیش‌نویس‌ها فامیلی‌اش اسمارت، اسپینکس یا اسپانگن بود. اسم مسیحی‌اش از صورت فلکی اژدها می‌آید و مغز چوبدستی‌اش از تک‌شاخ است.

    این هم نمادین بود. به هرحال، حتی با وجود خطر دامن زدن به خیالات واهی، نیکیِ خاموشی در قلب دراکو هست.

  • ترجمه ۱۲ داستان – داستان دهم: دوزخی ها

    ترجمه ۱۲ داستان – داستان دهم: دوزخی ها

    قبلا به اطلاع شما رسانده بودیم که جی.کی.رولینگ قرار است ۱۲ داستان و داستانک مختلف از هری پاتر و حاشیه‌های مربوط به آن در روزهای کریسمس منتشر کند. تا الان ده داستان منتشر گردیده است. «شبکه آفتاب» ترجمه‌های این داستان را به عهده گرفته و می‌توانید با دنبال کردن صفحه آنها در فیس‌بوک، هر روز از ترجمه‌های جدید آگاه شوید.

    خبری از داستان ها ۷ تا ۹ نیست که احتمالا مانند داستان های چهارم و پنجم،عکسی یا موضوع غیر داستانی بوده است!فعلا هم داستان مالفوی که طبق شایعات قرار بود یکی از این ۱۲ داستان باشد منتشر نشده که احتمالا میرود شاید رولینگ و پاترمور آن را مخصوص خود شب کریسمس نگه داشته باشند.

    ترجمه داستان دهم به نام «دوزخی ها» را در ادامه می‌توانید مطالعه کنید.

    مترجم:حسام امامی

    دوزخی‌ها جسدند؛ تن‌های مرده‌ای که افسون شده‌اند تا دستورات جادوگر تاریکی را اجرا کنند. دوزخی‌ها می‌توانند مرد، زن، یا کودک باشند و چشم‌های گودرفته و بی‌سو و پوستی مثل یخ سرد دارند.

    یک دوزخی (جمع: دوزخی‌ها) که با نفرین جادوگر تاریکی دوباره زنده شده، عروسک خیمه‌شب‌بازی مهیبی می‌شود در دست جادوگر تاریکی، جادوگری که می‌تواند از او چون یک خدمتکار مزدور استفاده کند. واضح‌ترین علامتِ این که به‌جای یک آدم زنده با یک دوزخی روبه‌رو شده‌اید چشم‌های سفید و مات است.

    طلسم‌هایی که برای احیای بدن انسان استفاده می‌شوند بسیار پیچیده‌تر از طلسم‌هایی‌اند که مثلاً برای به پرواز درآوردن اشیای بی‌جان به‌کار می‌روند. می‌توان یک دوزخی را طوری جادو کرد که وقتی مزاحمش می‌شوند واکنش مرگ‌باری نشان دهد، یکسره آدم بکشد، و کارهای خطرناکی برای اربابش بکند. اما ضعف‌هایش هم معلوم است؛ اراده و مغزی از خودش ندارد و نمی‌تواند وقتی دردسر پیش‌بینی‌نشده‌ای پیش می‌آید راه حلی پیدا کند. اگر به چشم یک جنگجو یا نگهبان نگاهش کنی که باکی از امنیت خودش ندارد، کاربردهای زیادی دارد.

    بیشتر دوزخی‌هایی که هری و دامبلدور در «هری پاتر و شاهزاده‌ی دورگه» در اعماق دریاچه می‌بینند، در زندگی خود، مشنگ‌زاده‌های بی‌خانمان و اوباشی‌اند که ولدمورت در اولین خیزش برای قدرت کشته بود، هرچند بعضی هم باقیمانده‌های زمینی جادوگرها و ساحره‌هایی بودند که بدون هیچ توضیحی «غیب» شدند.

    یک دوزخی تا ابد تحت‌الحفظ جادوی سیاه است و فقط با آتش می‌توان از بینش برد، چون هنوز هیچ طلسمی پیدا نشده که مانع سوختن گوشت مرده شود. بنابراین دوزخی‌ها را ارباب‌شان طوری افسون می‌کند که نزدیک شعله‌های آتش نشوند.

    ***

    دوزخی‌ها شباهت‌های زیادی با زامبی‌ها دارند، موجودات مجزایی در دنیای هری. چندتایی دلیل خوب داشتم که نخواهم اسم نگهبان‌های قاب‌آویز هورکراکس را بگذارم «زامبی». اولاً، زامبی‌ها نه بخشی از افسانه‌های بریتانیا که متعلق به اساطیر هائیتی و بخش‌هایی از افریقا هستند. دانش‌آموزان هاگوارتز درباره‌ی‌شان چیز یاد می‌گیرند اما انتظار ندارند موقع پیاده‌روی در سرپایینی خیابان‌های هاگزمید آن‌ها را ببینند. ثانیاً، اگرچه زامبی‌های فرهنگ وودو نمی‌توانند چیزی جز اجساد زنده‌شده باشند، آن‌سان که در سنتی دیگر اما مرتبط آمده، جادوگر از ارواحشان یا بخشی از اروحشان برای تقویت خودش استفاده می‌کند. این با داستان هورکراکسِ من جور در نمی‌آمد و نمی‌خواستم القا کنم که ولدمورت کاربردی بیش‌تر از نگهبان‌های هورکراکسش برای دوزخیِ خود قائل است. دست آخر، زامبی‌ها در پنجاه سال اخیر آن‌قدر در سینما بازنمایی و بازتفسیر شده‌اند که تداعی‌های زیادی به‌خود گرفته‌اند و این تداعی‌ها به‌کار من نمی‌آمدند. من بخشی از نسل «تریلر» هستم؛ برای من، یک زامبی همیشه یعنی مایکل جکسون با کاپشن خلبانی قرمز روشن.

    نام دوزخی یک بازی با کلمه‌ی «Inferus» بود که در لاتین به‌معنی «زیرین» است اما دلالت واضحی نسبت به «کم‌تر» بودن از یک آدم زنده دارد. «Inferi» یعنی عالم اموات.

  • ترجمه ۱۲ داستان – داستان ششم: خون‌آشام‌ها

    ترجمه ۱۲ داستان – داستان ششم: خون‌آشام‌ها

    قبلا به اطلاع شما رسانده بودیم که جی.کی.رولینگ قرار است ۱۲ داستان و داستانک مختلف از هری پاتر و حاشیه‌های مربوط به آن در روزهای کریسمس منتشر کند. تا الان هفت داستان منتشر گردیده است. «شبکه آفتاب» ترجمه‌های این داستان را به عهده گرفته و می‌توانید با دنبال کردن صفحه آنها در فیس‌بوک، هر روز از ترجمه‌های جدید آگاه شوید.

    داستان چهارم و پنجم کجاست؟
    شبکه آفتاب نوشت: جِی. کِی. رولینگ وعده کرده بود دوازده روزی، هر روز یک داستان تازه درباره‌ی هری پاتر منتشر کند اما در روزهای چهارم و پنجم به انتشار دو تصویر اکتفا کرد. امروز که روز ششم است چیزکی نوشته درباره‌ی خون‌آشامی که نتوانست به کتاب‌های هری پاتر راه پیدا کند.

    ترجمه داستان ششم به نام «خون‌آشام‌ها» را در ادامه می‌توانید مطالعه کنید.

    مترجم: حسام امامی

    از درس‌هایی که هری و دوستانش در کلاس «دفاع در برابر جادوی سیاه» می‌خوانند معلوم است که خون‌آشام‌ها در جهان هری پاتر حضور دارند اما نقش معناداری در داستان بازی نمی‌کنند. اسطوره‌ی خون‌آشام‌ها آنقدر غنی است و در ادبیات و سینما مورد استفاده قرار گرفته که حس کردم چیز چندانی برای اضافه کردن به این سنت داستانی ندارم. به هر حال، ادبیات خون‌آشامی سنت اروپای شرقی است و در کل من سعی می‌کردم از اساطیر و افسانه‌های قومی بریتانیا برای خلق دشمنان هری استفاده کنم. بنابراین،‌ جدای از چند مورد اشاره‌ی گذرا،‌ تنها خون‌آشامی که هری در کتاب‌ها ملاقات می‌کند سنگویینی است در کتاب «شاهزاده‌ی دورگه» که حضور کُمیک کم‌رنگی در مهمانی دارد.
    با این وجود، وقتی به اولین دفترچه‌یادداشت‌هایم نگاه انداختم، دیدم در اولین فهرست کارکنان هاگوارتز که برای خودم نوشته بودم، معلمی خون‌آشام به نام «تروکار» هست که موضوعی برای تدریسش تعیین نکرده بودم. تروکار در انگلیسی لوله‌ی نوک‌تیزی است که توی رگ‌ها و حفره‌های بدن می‌کنند تا مایعات آنرا بیرون بکشند بنابراین فکر می‌کنم اسم نسبتاً‌ خوبی برای یک خون‌آشام باشد. هرچند معلوم است خیلی به ‌عنوان یک شخصیت به او فکر نکرده‌ام چون تقریباً‌ زود از یادداشت‌های من غیبش زد.
    مدت مدیدی بین طرفداران شایعه بود که اسنیپ ممکن است خون‌آشام باشد. درست است که او رنگ‌پریده است و گاهی توی آن شنل بلند سیاهش مثل یک خفاش بزرگ توصیف می‌شود اما هیچ‌وقت واقعاً‌ به خفاش تبدیل نمی‌شود، سپیده که می‌دمد بیرون قلعه می‌بینیمش، و هیچ‌وقت سروکله‌ی جنازه‌ای در هاگوارتز پیدا نمی‌شود که روی گردنش زخم باشد. القصه، اسنیپ سرهم‌بندی دوباره‌ی تروکار نیست.

  • ترجمه ۱۲ داستان – داستان سوم: همه چیز در مورد پاتیل‌ها و معجون‌ها

    ترجمه ۱۲ داستان – داستان سوم: همه چیز در مورد پاتیل‌ها و معجون‌ها

    قبلا به اطلاع شما رسانده بودیم که جی.کی.رولینگ قرار است ۱۲ داستان و داستانک مختلف از هری پاتر و حاشیه‌های مربوط به آن در روزهای کریسمس منتشر کند. تا الان چهار داستان منتشر گردیده است. «شبکه آفتاب» ترجمه‌های این داستان را به عهده گرفته و می‌توانید با دنبال کردن صفحه آنها در فیس‌بوک، هر روز از ترجمه‌های جدید آگاه شوید.

    ترجمه داستان سوم به نام «همه چیز در مورد پاتیل‌ها و معجون‌ها» را در ادامه می‌توانید مطالعه کنید. جهت رجوع به صفحه دومین داستان در پاترمور، به اینجا بروید.

    مترجم: حسام امامی

    پاتیل‌ها

    روزگاری مشنگ‌زاده‌ها و جادوگرها مثل همدیگر از پاتیل که دیگ فلزی بزرگی است و می‌شود روی آتش آویزانش کرد استفاده می‌کردند. یک وقتی آدم‌های جادویی و غیرجادویی همه رفتند سروقت اجاق‌ها؛ کماج‌دان‌ها راحت‌تر بودند و پاتیل‌ها شدند صرفاً سهم ساحره‌ها و جادوگرها که همچنان معجون‌ها را توی آن‌ها دم می‌کردند. شعله‌ی عریان آتش برای درست کردن معجون لازم است و همین پاتیل‌ را تبدیل می‌کند به بهترین ظرف برای کار.

    پاتیل‌ها را همیشه سحر و جادو می‌کنند تا برای حمل سبک‌تر شوند چون معمولاً مفرغی یا آهنی هستند. اختراع‌های تازه شامل انواع خودهم‌زن و تاشو پاتیل بوده و ظرف‌هایی از جنس فلزات گران‌بها هم برای متخصص‌ها یا برای کلاس گذاشتن موجود است.

    ***

    پاتیل‌ها قرن‌هاست که تداعی‌کننده‌ی جادو هستند. توی عکس‌های صدها سالِ ساحره‌ها هستند و حتی انتظار می‌رود جاهایی که جن‌های گنج‌یاب از گنج نگهداری می‌کنند هم باشند. خیلی متل‌ها و افسانه‌ها از پاتیل‌هایی با قدرت‌های ویژه اسم می‌برند اما در کتاب‌های هری پاتر آنها ابزارهایی هستند این‌جهانی. البته که فکر کردم یادگار هلگا هافلپاف را بکنم یک پاتیل اما داشتن چنین یادگار بزرگ و سنگینی یک‌کمی خنده‌دار و ناجور بود؛ می‌خواستم اشیایی که هری باید پیدا می‌کرد کوچکتر و قابل‌حمل‌تر باشد. با این وجود، دو جا هست که در آنها پاتیل ظاهر می‌شود؛ هم در چهار جواهر افسانه‌ای ایرلند (قدرت جادویی‌اش این بود که هیچ‌کس بدون رضایت از آن جدا نمی‌شد) و هم در افسانه‌ی سیزده گنج بریتانیا (پاتیل درن‌ویچ غول‌آسا که فقط برای مردان شجاع گوشت می‌پخت نه برای ترسوها).

    معجون‌ها

    معمولاً می‌پرسند یک مشنگ‌زاده با کتاب معجون‌سازی و مواد لازم می‌تواند یک معجون جادویی درست کند یا نه. متاسفانه جواب منفی است. همیشه یک‌کمی کار با چوبدستی جادویی برای درست کردن یک معجون لازم است (اگر همین‌طوری مگس‌های مرده و گل نرگس را به هم اضافه کنی و توی یک کتری آویزان روی آتش بگذاری چیزی دستت را نمی‌گیرد مگر یک سوپِ، اگر نگوییم سمی، حال‌بهم‌زن).

    بعضی معجون‌ها اثرات طلسم‌ها و افسون‌ها را دوبرابر می‌کنند اما چندتایی (مثل معجون مرکب و فلیکس فلیسیس) اثراتی دارند که هیچ‌جور دیگری به دست نمی‌آیند. در کل، ساحره‌ها و جادوگرها طرفدار روشی هستند که آنرا آسان‌ترین یا رضایت‌بخش‌ترین روش برای تولید محصول مورد نظر بیابند.

    معجون‌ها به‌کار آدم‌های عجول نمی‌آید اما خنثی کردن تاثیراتشان معمولاً برای همه سخت است به‌جز یک معجون‌ساز ماهر دیگر. این شاخه از سحر و جادو حال‌وهوای خاصی دارد. تازه سروکار داشتن با ماده‌هایی که بسیار خطرناک‌اند هم هست. در جامعه‌ی جادوگری عموماً متخصص معجون را شخصیت توفکر و صبوری می‌دانند؛ اسنیپ در واقع با این کلیشه کاملاً‌ سازگار است.

    ***
    در مدرسه شیمی درسی بود که کمتر از همه دوست داشتم و به‌محض اینکه شد کنارش گذاشتم. طبیعتاً، وقتی می‌خواستم راجع‌به درسی که دشمن اصلی هری، سوروس اسنیپ، تدریس می‌کرد تصمیم بگیرم، آن درس باید معادل سحر و جادو می‌بود. عجیب‌تر اینکه مقدمه‌ی اسنیپ برای درسش را کاملاً زورگویانه می‌دیدم («می‌توانم بهتان یاد بدهم شهرت را در بطری کنید، جوشانده‌ی شکوه و جلال درست کنید، حتی مرگ را در قوطی کنید…»)، ظاهراً‌ بخشی از وجودم همان‌قدر به معجون‌ها علاقه‌مند بود که اسنیپ؛ واقعاً‌ هم همیشه از درست کردن معجون در کتاب‌ها و تحقیق برای مواد لازمشان لذت می‌بردم. بسیاری از مواد نوشابه‌های مختلفی که هری برای اسنیپ درست می‌کرد وجود دارند (یا مردم زمانی به وجودشان اعتقاد داشتند) و خواصی که بهشان دادم را دارند (یا اعتقاد مردم بر این است که داشته‌اند). مثلاً آویشن کوهی واقعاً‌ خواص شفابخش دارد (ضدالتهاب است هرچند توصیه نمی‌کنم برای امتحانش یک تکه از بدنتان را جدا کنید): زهرمهره واقعاً توده‌ای است که از روده‌ی یک حیوان می‌گیرند و واقعاً‌ زمانی مردم باور داشتند که نوشیدن آبی که در آن زهرمهره گذاشته باشند می‌تواند مسمومیت را برطرف کند.

  • ترجمه ۱۲ داستان – داستان دوم: پاتیل درزدار و فلورین فورتسکیو

    ترجمه ۱۲ داستان – داستان دوم: پاتیل درزدار و فلورین فورتسکیو

    قبلا به اطلاع شما رسانده بودیم که جی.کی.رولینگ قرار است ۱۲ داستان و داستانک مختلف از هری پاتر و حاشیه‌های مربوط به آن در روزهای کریسمس منتشر کند. تا الان سه داستان منتشر گردیده است. «شبکه آفتاب» ترجمه‌های این داستان را به عهده گرفته و می‌توانید با دنبال کردن صفحه آنها در فیس‌بوک، هر روز از ترجمه‌های جدید آگاه شوید.

    ترجمه داستان دوم به نام «پاتیل درزدار و فلورین فورتسکیو» را در ادامه می‌توانید مطالعه کنید. جهت رجوع به صفحه دومین داستان در پاترمور، به اینجا بروید.

    مترجم: حسام امامی

    پاتیل درزدار

    پاتیل درزدار مهمانخانه‌ای است رنگ‌ورورفته در لندن بین یک کتابفروشی و یک نوار‌فروشی در خیابان چیرینگ کراس‌رُد. ورودی اصلی کوچه‌ی دیاگون؛ پشت مهمانخانه ساحره‌ها و جادوگرها و دیگران اقلام جادویی ‌خریداری می‌کنند.

    ***
    بعضی‌ها دلیل می‌آورند که قدیمی‌ترین مهمانخانه‌ی لندن وایت‌هارت در خیابان دروری لین است، دیگرانی استدلال می‌کنند که قدیمی‌ترین مهمانخانه برموندسی‌وال یا بره‌وپرچم در خیابان رز است. همه‌ی این‌ها مشنگ‌زاده‌اند و همه‌شان اشتباه می‌کنند. قدیمی‌ترین مهمانخانه‌ی لندن، همان‌طور که هر جادوگری بهتان می‌گوید، پاتیل درزدار در چیرینگ کراس‌رُد است.

    پاتیل درزدار خیلی قبل‌تر از این‌که حتی نقشه‌ی چیرینگ کراس‌رُد کشیده شود آن‌جا بود؛ نشانی درستش هست کوچه‌ی دیاگون پلاک یک و معتقدند آن را در اوایل دهه‌ی ۱۵۰۰ همراه با بقیه‌ی خیابان جادوگری ساخته‌اند. پاتیل درزدار که دو قرن قبل از وضع قانون بین‌المللی رازداری ساخته شده، اوایل به چشم مشنگ‌ها مرئی بود. در این مهمانخانه که از اول جایی بود برای گردهم‌آیی ساحره‌ها و جادوگرها، چه لندنی چه ساکنین خارج شهر که آمده بودند برای خرید آخرین ابزار و عناصر جادویی، مشنگ‌ها ممنوع‌الورود نبودند و باهاشان جوری برخورد نمی‌شد که احساس غریبگی کنند، حتی با وجود این‌که بعضی حرف‌ها، اگر نگوییم بعضی حیوانات خانگی، باعث می‌شدند خیلی مهمان‌های ازهمه‌جا بی‌خبر قبل از این‌که نوشابه‌شان را تمام کنند بروند بیرون.

    وقتی قانون رازداری وضع شد، به پاتیل درزدار، که تبدیل شده بود به مؤسسه‌ی بزرگ جادوگری بریتانیا، معافیتی اهدا شد تا بتواند به وجود خود در پایتخت ادامه دهد و کماکان ملجأ و پناهگاهی امن برای جادوگرها باشد. وزیر سحر و جادو، اولیک گامپ، اگرچه روی خیلی از طلسم‌های قوی پنهان شدن و رفتار مناسب همه‌ی کسانی که از آن‌ها استفاده می‌کردند اصرار داشت، نسبت به نیاز جادوگرها برای تخلیه‌ی انرژی تحت شرایط سخت جدید، احساس همدردی می‌کرد. بعدتر موافقت کرد مسئولیت ورود یا عدم‌ورود افراد به کوچه‌ی دیاگون از حیاط پشتی‌ را به صاحب‌خانه بدهند چون مغازه‌های پشت مهمانخانه هم حالا نیاز به محافظت جادویی داشتند.

    به پاسداشت حفاظت گامپ از مهمانخانه، صاحب‌خانه یک رقم آبجوی جدید درست کرد به نام گریگاروس قدیمی گامپ، که چنان مزه‌ی حال‌به‌هم‌زنی داشت که کسی را سراغ نداریم یک پیک از آن را تمام کرده باشد (برای هرکس که آمادگی این کار را داشته باشد یک جایزه‌ی صد گالیونی در نظر گرفته شده اما هنوز کسی موفق نشده طلا را ببرد).

    پاتیل درزدار در اواخر قرن نوزدهم و با ساخته شدن چیرینگ کراس‌رُد که مجبور بودند به‌خاطرش آن را صاف کنند، با یکی از سخت‌ترین کارزارهای خود روبه‌رو شد. وزیر سحر و جادوی آن زمان، فاریس اسپاوین پرچانه‌ی کج‌خلق، سخنرانی غم‌انگیزی در ویزن‌گاموت کرد که توضیح بدهد چرا این ‌بار نمی‌شود پاتیل درزدار را نجات داد. وقتی اسپاوین بعدِ هفت ساعت سخنرانی نشست، منشی‌اش یادداشتی به او داد که تویش نوشته بود جامعه‌ی سحر و جادو تظاهرات کرده و چندین طلسم فراموشی به کار انداخته (بعضی‌ها تا همین امروز می‌گویند از «طلسم فرمان» روی چندین نقشه‌کش مشنگ شهر استفاده شد، هرچند تا امروز این قضیه ثابت نشده) و این‌که پاتیل درزدار در نقشه‌های بازبینی‌شده‌ی جاده‌ی جدید گنجانده شده. قطعاً معمارهای مشنگ درگیر کار هیچ‌وقت نفهمیدند چرا یک جای خالی توی نقشه‌های‌شان برای ساختمان‌ها گذاشتند یا چرا این جای خالی برای چشم غیرمسلح مرئی نبود.

    پاتیل درزدار ظرف این سال‌ها چندان فرقی نکرده، رنگ‌ورورفته و پذیرنده، با چند اتاق‌خواب بالای مهمانخانه برای مسافرانی که خانه‌شان از لندن دور است. اگر دست بر قضا خانه‌تان از نزدیک‌ترین همسایه‌ی جادویی خیلی دور است، پاتیل درزدار بهترین جا است برای عقب نیافتادن از شایعات دنیای سحر و جادو.

    فلورین فورتسکیو

    فلورین فورتسکیو، صاحب بستنی‌فروشی کوچه‌ی دیاگون، موضوع یکی از طرح‌های داستانی شبح‌واری است که هیچ‌وقت به نسخه‌ی نهایی کتاب‌ها راه نیافت. هری او را در زندان آزکابان می‌بیند و متوجه می‌شود که او اطلاعات زیادی درباره‌ی جادوگران قرون وسطایی دارد. بعدتر، هری کشف می‌کند اسم یکی از مدیران سابق مدرسه هاگوارتز دکستر فورتسکیو بوده.

    ***
    فلورین یکی از نوادگان دکستر است و من در اصل می‌خواستم فلورین را بکنم مجرای سرنخ‌هایی که باید به هری در جست‌وجویش برای یادگاران مقدس می‌دادم. برای همین هم بود که تقریباً ‌خیلی زود با هم آشنای‌شان کردم. در این مرحله، تصور کردم فلورینِ تاریخ‌دان باید معلومات دست‌وپاشکسته‌ای راجع‌به موضوعات مختلف، از ابرچوبدستی گرفته تا نیم‌تاج ریونکلا، داشته باشد؛ اطلاعاتی که سینه‌به‌سینه در خاندان فورتسکیو از جد همایونی‌شان نقل شده. حین کار وقتی به جایی که این اطلاعات لازم بود رسیدم، کاری کردم فلورین را بدزدند، با این نیت که هری و دوستانش او را پیدا کنند و نجات دهند.

    مشکل این‌جا بود که وقتی بخش‌های مهم «یادگاران مرگ» را می‌نوشتم فکر کردم فینیاس نایجلوس بلک وسیله‌ی خیلی خیلی بهتری برای سرنخ دادن است. اطلاعات فلورین درباره‌ی نیم‌تاج هم به‌نظر زاید آمد چون می‌توانستم به‌واسطه‌ی یک مصاحبه با بانوی خاکستری، هرچه خواننده لازم داشت بهش بدهم. در کل، انگار گذاشته بودم او را برای هیچ‌وپوچ بدزدند و بکشند. او اولین جادوگری نیست که ولدمورت بابت اطلاعات خیلی زیاد (یا خیلی کم)ش کشته، ‌اما تنها کسی است که من برای مرگش احساس گناه می‌کنم چون همه‌اش تقصیر من بود.

  • ترجمه ۱۲ داستان – داستان اول: کاکورث

    ترجمه ۱۲ داستان – داستان اول: کاکورث

    قبلا به اطلاع شما رسانده بودیم که جی.کی.رولینگ قرار است ۱۲ داستان و داستانک مختلف از هری پاتر و حاشیه‌های مربوط به آن در روزهای کریسمس منتشر کند. تا الان سه داستان منتشر گردیده است. «شبکه آفتاب» ترجمه‌های این داستان را به عهده گرفته و می‌توانید با دنبال کردن صفحه آنها در فیس‌بوک، هر روز ترجمه‌های جدید آگاه شوید.

    ترجمه داستان اول به نام کاکورث را در ادامه می‌توانید مطالعه کنید. جهت رجوع به صفحه اولین داستان در پاترمور، به اینجا بروید.

    مترجم: بهرنگ رجبی

    کاکوُرث شهری است داستانی وسطِ انگلستان که هری همراهِ خاله، شوهرخاله، و پسرخاله‌اش دادلی یک شب را در هتل رِیل‌ویوی آن مانده‌اند. قرار بوده اسمِ کاکوُرث شهری صنعتی را به ذهن‌ها متبادر کند و کارِ سخت و چرک و دوده برای آدم‌ها تداعی بشود.

    اگرچه در خودِ کتاب‌ها هیچ به‌صراحت نیامده، کاکوُرث جایی است که پِتونیا و لیلی اِوانز و سِوِروس اِسنِیپ همگی تویش بزرگ شدند. آن‌زمان که خاله پِتونیا و عمو وِرنون دارند تلاش می‌کنند از دستِ نامه‌هایی که از هاگوارتز می‌آید دربروند، سفر می‌کنند به کاکوُرث. احتمالاً عمو وِرنون پسِ ذهنش فکر می‌کرده کاکوُرث قطعاً شهری غیرجادویی است و نامه‌ها آن‌جا دیگر دنبال‌شان نخواهند آمد. باید اطلاعاتش را بیش‌تر می‌کرد؛ همه‌چیز را هم که کنار بگذاریم، خواهرِ پِتونیا، لیلی، در کاکوُرث بود که تبدیل به جادوگری بااستعداد شد.

    بنابراین کاکوُرث است که بِلاتریکس و نارسیسا در آغازِ کتابِ «شاهزاده‌ی دورگه» بهش سر می‌زنند و آن‌جا اِسنِیپ را در خانه‌ی قدیمیِ والدینش می‌بینند. رودخانه‌ای از وسطِ کاکوُرث رد می‌شود، دودکشِ درازی مشرف به خانه‌ی اِسنِیپ گواهِ این است که دست‌کم یک کارخانه‌ی بزرگ تویش است، و بسیاری خیابان‌های کوچک دارد پُرِ خانه‌های کارگرنشین.

  • خبر انتشار ۱۲ داستان هری پاتری توسط جی.کی.رولینگ تکذیب شد

    خبر انتشار ۱۲ داستان هری پاتری توسط جی.کی.رولینگ تکذیب شد

    اندرو سیمز، یکی از مدیران سایت ماگل‌نت اعلام کرد خبری که رسانه‌ها با عنوان انتشار روزانه داستان‌های جدید هری پاتر توسط جی.کی.رولینگ در ایام کریسمس و به تعداد ۱۲ عدد منتشر کرده‌اند، کذب است.

    اصل خبر این است که سایت پاترمور اعلام کرده است طی این روزها، ۱۲ مورد جدید را رونمایی می‌کند که بعضی از آنها هم نوشته‌های منتشر نشده از رولینگ هستند. این اتفاق پیش از این در سال‌های گذشته هم توسط پاترمور اجرا شده بود و پدیده جدیدی نیست. اما رسانه‌ها این خبر را تبدیل به انتشار روزانه داستان کرده بودند!

    اصل شایعه پیش از این در اینجا از دمنتور هم منتشر شده بود. البته بخش مربوط به دراکو مالفوی رسما توسط پاترمور تایید شده است.

    با تشکر از حسین غریبی

  • ۱۲ قصه ی کوتاه و جدید از هری پاتر و رولینگ!

    ۱۲ قصه ی کوتاه و جدید از هری پاتر و رولینگ!

    وبسایت پاترمور،با سورپرایز کردن کاربرانش اعلام کرد که رولینگ ۱۲  قصه ی کوتاه درباره شخصیت های هری پاتر و نظایر آن نوشته که از جمعه تا شب کریسمس(۱۲ تا ۲۴ دسامبر-۲۳ آذر تا ۵ دی!) بر روی سایت پاترمور منتشر خواهد شد!

    البته،شما برای خواندن و دستیابی به این قصه های روزانه،باید معماهای شعرگونه جواب دهید!احتمالا چیزی مانند معماهایی که هری در جام آتش حل میکرد.

    اگر هم مثل من زیاد باهوش نیستید یا اصولا حال نمیکنید به پاترمور سر بزنید،جای نگرانی نیست،احتمالا بلافاصله پس از اینکه هر کس داستان را بخواند،آن را بر روی اینترنت برای سایر دوستانش منتشر میکند.البته این قصه ها تنها پاداش های معما نیستند و یک سری دستور معجون سازی و اینجورچیزها هم به برنده اهدا میشود!

    حالا ربط عکس خبر به خود خبر چیست؟!گویا یکی از این داستان ها،درباره دشمن قدیمی هری پاتر و دوستانش،دراکو مالفوی است!ای کاش که داستانی راجع به بچگی و نوجوانی بلاتریکس لسترنج هم در آنجا باشد!

    به روز رسانی: بخش‌هایی از این خبر تکذیب شده است. از اینجا اطلاعات بیشتری کسب کنید.