تنها ۵۶ روز به اکران فیلم سینمایی هری پاتر و یادگاران مرگ باقی مانده است. سایت انگلیسی زبان TLC در ابتکاری تصمیم گرفته هر روز نقل قول هایی از بخش اول هری پاتر و یادگاران مرگ را بنویسد تا رسیدن به روز اکران کاربران با هم در مورد آن گفتگو کنند.
آن گاه بود که معلوم نشد از کجا و چگونه محاصره شدند. دست کم سی نقابدار شناور در هوا، دایرهای را تشکیل داده و اعضای محفل ناغافل از وسط آن بالا آمده بودند.
جیغ و داد، پرتوی از نور سبز رنگ از هر سو: هاگرید نعرهای زد و موتورسیکلت شروع به چرخیدن کرد. هری دیگر حس جهتیابی اش را از دست داده بود: چراغهای خیابان بالای سرشان بود، از اطرافشان صدای نعره و فریاد میآمد، هری برای حفظ جانش محکم به کابین یدک چسبیده بود. قفس هدویگ، آذرخش و کولهپشتیاش از زیر زانوهایش لغزیدند…
– نه، هدویگ!
جارویش چرخ زنان به سوی زمین رفت، اما وقتی که موتورسیکلت چرخی زد و دوباره صاف شد همین قدر توانست بند کولهپشتی و بالای قفس را به چنگ آورد. لحظهای نفس راحتی کشید و بعد نور سبز رنگ دیگری پدیدار شد.
جغدش جیرجیری کرد و کف قفس افتاد.
فصل چهارم: هفت پاتر
عکس رنگی این مطلب متعلق به وب سایت جادوگران می باشد.
نظر شما چیست؟
– وقتی متوجه مزگ نزدیکترین همدم هری شدید، چه حسی داشتید؟