مدیر پژوهش در مرکز ملی تحقیقات فرانسه معتقد است که متخصصان آینده، از شکسپیر، سوفوکل و داستایوفسکی بیشتر می توانند یاد بگیرند تا کنکورهای بی ثمری که امروز سرنوشتشان را رقم می زند.
تزوتان تودوروف
خبرگزاری میراث فرهنگی_ کتاب_ “تزوتان تودوروف” زبان شناس بلغاری که چند روزی است به ایران سفر کرده است، دیروز در خانه هنرمندان و در جمع بسیاری از دانشجویان و علاقه مندان حوزه نقد ادبی، یک سخنرانی با موضوع “ادبیات چیست؟” ایراد کرد.
او در ابتدا عنوان سخنرانی اش را کمی جاه طلبانه و در عین حال بسیط نامید و دست آخر گفت:« نمی دانم در پایان سخنرانی می توانم به این پرسش پاسخ دهم که ادبیات واقعاً چیست یا نه؟»
بقیه در ادامه خبر…
تودوروف بحثش را با نگاهی مجمل به زندگینامه خودش آغاز کرد و افزود:« هنگامی که در اوایل دهه ۶۰ به فرانسه آمدم متوجه سیطره تدریس گونه ای ادبیات در دانشگاه شدم که با آنچه امروز می بینیم بسیار متفاوت بود؛ بحثهایی مانند فرمالیسم روسی، نظریه سبک و شکل و از این دست بسیار مورد توجه بود. من به همراه یکی از بهترین همکارانم ژرار ژنت دست به کار تهیه بوطیقا یا مطالعه گفتمان ادبی شدم. در ماه مه سال ۱۹۶۸ در فرانسه که انقلاب فرهنگی کوچکی رخ داد و ساختارهای دانشگاهی را زیر و رو کرد، توجه به سمت رویکردهای مختلف ادبی گرایش یافت. علت چنین جهشی را در تحصیلات ادبی دانشگاهها نمی توان تنها در تاثیر ساختار گرایی خلاصه کرد.»
مدیر پژوهش در مرکز ملی تحقیقات فرانسه به شیوه تدریس دانشگاهی در گذشته اشاره کرد و گفت:« پیشتر ارجح آن بود که اثر ادبی را در زنجیره ای علی جای دهند و در سنت دانشگاهی کلاسیک، ادببات به مثابه تجسم یک اندیشه، یک حس و برداشتی از دنیا بود. اما امروزه اثر ادبی به مثابه شیئی زبانی و یک بسته خودکفا و مطلق نمایانده می شود و این تعریفهای تعمیم یافته نادرست همیشه به صورت اصولی جزمی مورد پذیرش اند. این موضوع در بی میلی رو به تزاید دانشجویان به رشته های ادبی تاثیر فراوانی گذاشته است؛ تعداد دانشجویانی که در طی سالهای اخیر در این رشته ها ثبت نام کرده اند از ۳۳ درصد به ۱۰ درصد کاهش یافته است.»
تودوروف گفت:« اکنون نقدی که به ادبیات وارد است این است که ادبیات جز از خود نمی گوید و این تحول در فرانسه بیشتر و پیشتر از جاهای دیگر اروپا رخ داد. بسیاری از آراء معاصر نمایانگر برداشت شکل گرایی از ادبیات است اما با این حال این یگانه گرایشی نیست که بر ادبیات در فرانسه حاکم است. جریان دیگر نیهیلیسم و انکارگرایی است. جریان نیهیلیسم به نوبه خود با استثنایی روبرو است که به آن بخش از جهان مربوط می شود که متغلق به نویسنده است. یعنی نویسنده بی اهمیت ترین جریانات زندگی شخصی خود را در این گونه ادبی بیان می کند. در این مورد ادبیات و کلاً نوشتار، آزمایشگاهی است که نویسنده می تواند با خیال راحت خود را به آزمون بگذارد. در این گرایش سوم که می توان از آن به عنوان خودمداری (سولیپسیسم) نام برد، نویسنده خود را تنها شخص ذی وجود می داند و از ارجاع دادن به واقعیت می گریزد. او هم از آزادی تخیل برخوردار است و هم به این شکل خود را مطرح می کند.»
این منتقد ادبی با بیان اینکه باید برای ادبیات قائل به همان مفهومی بود که تا اواخر قرن نوزدهم باب بود، افزود:« ادبیات همانند فلسفه و علوم انسانی اندیشه ساخت جهان روانی و اجتماعی است که در آن زندگی می کنیم. یعنی دانته و سروانتس آن اندازه از زندگی به ما می آموزند که جامعه شناسان با این تفاوت که نویسنده با تصویر کردن یک رویداد یا یک شخصیت، نظریه ای را تبلیغ نمی کند و بیشتر کارش پیشنهاد است. از عصر روشنگری در اروپا وظیفه انسان آن است که فکر کردن مستقل را فرابگیرد که برای این شیوه های گوناگونی مطرح شده است. ژان ژاک روسو در کتاب امیل خود از شیوه خواندن و فراگیری کتابها برای کودکان و نوجوانان به عنوان آموزش منفی یاد می کند و صراحتاً می گوید که باید از تشویق بچه ها به خواندن کتاب خود داری کرد. اما به نظر من کتابخوانی را باید به هرشکلی که شده تبلیغ کرد. همه گونه کتاب را باید خواند؛ از سه تفنگدار الکساندر دوما گرفته تا هری پاتر. ما امروزه باید از اساتید کلاسیکی که همیشه برای ما جاودانه بوده اند نهایت استفاده را ببریم. واقعاً یک پزشک آینده ما از شکسپیر، سوفوکل و داستایوفسکی بیشتر می آموزد یا از کنکورهای بی ثمر ریاضی که اکنون سرنوشتش را رقم می زنند. »
تزوتان تودوروف در پایان سخنرانی خود به پرسش های برخی از حاضران پاسخ داد.
گفتنی است در این نشست منتقدان ادبی نویسندگان، مترجمانی مانند مدیا کاشیگر، محمد بهارلو، ساسان تبسمی، المیرا دادور و بسیاری دیگر حضور داشتند.