از در 25 شهریور 1389، ساعت: 3:41 ب.ظ، دسته: نقل قول

نقل قول روزانه دمنتور تا یادگاران مرگ: ۶۳ روز مانده

تنها ۶۳ روز به اکران فیلم سینمایی هری پاتر و یادگاران مرگ باقی مانده است. سایت انگلیسی زبان TLC در ابتکاری تصمیم گرفته هر روز نقل قول هایی از بخش اول هری پاتر و یادگاران مرگ را بنویسد تا رسیدن به روز اکران کاربران با هم در مورد آن گفتگو کنند.

هری تمام صبح آن روز را صرف این کرده بود که برای اولین بار، از زمانی که شش سال پیش چمدان مدرسه اش را بسته بود، به طور کامل آن را خالی کند.

سرانجام چیز نوک تیزی را یافت که به دستش آسیب رسانده بود. بلافاصله آن را شناخت. تکه ای از آینه ی سحر آمیزی بود که سیریوس، پدرخوانده اش، به او داده بود و پنج سانتی متر طول داشت. هری آن را کنار گذاشت و با حتیاط در کف چمدانش به دنبال بقیه ی آن گشت اما از آخرین هدیه ی پدرخوانده اش چیزی جز خرده های پودر شده باقی نمانده بود که آن هم مثل مساه ی براقی به خرده آشغال های کف چمدان چسبیده بودد.
هری صاف نشست و به بررسی تکه آینه ی ناصافی پرداخت که دستش را بریده بود و در آن چیزی ندید جز تصویر چشم سبز براق خودش.

فصل دوم: در یادداشت ها
عکس رنگی این مطلب متعلق به وب سایت جادوگران می باشد.

نظر شما چیست؟
– در مورد مرگ سیریوس بلک چه فکر می کنید؟
– این آخرین باری بود که هری وسایلش را جمع می کرد؛ هنگام مطالعه آن چه حسی داشتید؟



۷۲ دیدگاه
  1. (در ۳۰ شهریور ۱۳۸۹، ساعت: ۱۱:۰۳ ق٫ظ)

    1.سیریوس به دلیل چند اشتباه مرد.یکیش این بود که سیریوس به هری نگفت چی بهش کادو داده و نگذاشت همونجا جلوی خودش بازش کنه.ودومیش این بود که هری کادوی سیریوس که اون آینه بود رو بعدشم باز نکرد وگرنه میتونست با اون آینه مستقیم با سیریوس ارتباط برقرار کنه و می فهمید که اون دست ولدمورت نیست.سومیشم این بود که هری به کریچر اعتماد کرد.
    2.اشک تو چشام جمع شده بود.

  2. Avatar photo
    (در ۲۹ شهریور ۱۳۸۹، ساعت: ۱:۰۶ ب٫ظ)

    سیریوس خیلی رنج کشیده و تنها بود.اصلا نباید می مرد.من که هر وقت کتاب 5 رو می خونم و فیلم 5 رو می بینم گریه امونم نمی ده.تحملش خیلی سخته.

  3. Avatar photo
    (در ۲۹ شهریور ۱۳۸۹، ساعت: ۱۰:۴۰ ق٫ظ)

    1)من وقتی اون قسمتو خوندم از ناراحتی داشتم می مردم.واقعا داشتم دق می کردم.خیلی غصه خوردم و خیلی گریه کردم.واقعا خیلی دردناک بود.من فقط برای سیریوس اینطوری گریه کردم.
    2)حس اینو داشتم که انگار داره خاطراتشو مرور می کنه.خاطره های تلخ….شیرین…..

  4. (در ۲۷ شهریور ۱۳۸۹، ساعت: ۹:۲۶ ب٫ظ)

    مرگ سیریوس به نظر من خیلی مرموز بود.آخه پشت اون پرده چی بود؟ من همش مرگ سیریوس رو باور نمی کردم.
    و من فقط برای مرگ اون گریه کردم و خیلی ناراحت شدم.

  5. (در ۲۷ شهریور ۱۳۸۹، ساعت: ۸:۵۹ ب٫ظ)

    ایمیل همه ی بازیگران هری پاتر را بزارین

  6. (در ۲۷ شهریور ۱۳۸۹، ساعت: ۸:۵۰ ب٫ظ)

    ببینید دوستان شما خیلی احساساتی هستید .الان که شما برای مرگ سیریوس دارید گریه می کنید .همون هری داره تو خونه اش با ثروتش حال می کنه .یه خورده واقع بین باشید

  7. (در ۲۷ شهریور ۱۳۸۹، ساعت: ۴:۴۱ ب٫ظ)

    1-وقتی برای اولین بار کتاب پنجو میخوندم با اینکه قبلش شنیده بودم سیریوس میمیره باورم نمشد که مرده واقعا خیلی ناراحت کننده بود!
    2-من تو اون لحظه یاد مرگ دامبلدور افتادم و این که دیگه تو این کتاب نیست.

  8. (در ۲۷ شهریور ۱۳۸۹، ساعت: ۳:۴۵ ب٫ظ)

    1.مرگ سیریوس و دامبلدور لحضاتی بودن که اشک من رو در اوردن ولی اگه اون جا هری می فهمید که در واقع سیریوس توی وزارت خونه نیست و این تصور غلطی است که لرد سیاه تو ذهن هری انداخته باز هم سیریوس زنده می موند؟ آیا سیریوس جاودان زندگی میکرد؟ آیا می شه جلوی مرگی که سه برادر رو هم با زیرکی گیر انداخت پیروز می شد؟
    2. حسی که اسمی ندارد. اون باید از اکثر چیزهایی که بهشون عشق می ورزید جدا می شد و به کاری می پرداخت که می تونست آخرش مرگ باشه. این حس خیلی بدی است که بدونی می تونی همه چیز هایی که دوست داری رو از دست بدی

  9. (در ۲۷ شهریور ۱۳۸۹، ساعت: ۱:۲۲ ب٫ظ)

    ممنون.

  10. (در ۲۷ شهریور ۱۳۸۹، ساعت: ۱:۲۲ ب٫ظ)

    1.مرگ سیریوس خیلی دردناک بود.
    2.حس بدی بود.چون می دونستم دیگه کم کم به آخر راه نزدیک می شم.
    البته نمی دونم چرا ولی خیلی دلم می خواست یه اتفاقی بیافته و هری بمیره!!!
    اون وقت ماجرا یه کم پیچیده تر می شد.

  11. Avatar photo
    (در ۲۷ شهریور ۱۳۸۹، ساعت: ۱۱:۳۹ ق٫ظ)

    درود.
    1.وقتی تو کتاب 5 اون قمست توی وزارتخونه رو خوندم خیلی گریه کردم.ای کاش عوض این که هری از تو دفتر امبریج می رفت و کریچر رو تو خونه ی سیریوس میدید با اون آینه که سیریوس بهش داده بود سعی میکرد پیداش کنه.اون طوری شاید سیریوس …اما مگه میشه جلوی مرگ رو گرفت؟؟؟
    2.نمی دونم چه حسی داشتم.شاید چون نه میرفت هاگوارتز و نه بر میگشت پریوت درایو گیج شده بودم.
    سپاس.

  12. (در ۲۷ شهریور ۱۳۸۹، ساعت: ۲:۴۱ ق٫ظ)

    از کتاب 5 به بعد خییییییییییلی غم انگیز بود درک مطالب برام سخت بود…

  13. Avatar photo
    (در ۲۷ شهریور ۱۳۸۹، ساعت: ۲:۳۹ ق٫ظ)

    سلام:
    فقط می تونم بگم واقعا در آور بود من معمولا نظرام طولانیه اما برای این نقل قول فقط میونم بگم :
    1– برای مرگ سیریوی واقعا دیوانه شدم چون حس میکنم بدترین حس جهان رو هری داشت موقعی که پدر مادرش مردن چیزی حالیش نبود اما سیریوس عزیزترین کسی بود که داشت و اون جلوی چشم هری مرد من خودم خیلی عصبی شدم

    2– ترک کردن خونه ای که توش بزرگ شدی حتی اگه بدترین خاطرت رو ازش داشته باشی خیلی سخت و سنگینه
    مرسی

  14. Avatar photo
    (در ۲۶ شهریور ۱۳۸۹، ساعت: ۱۱:۰۷ ب٫ظ)

    درود

    – فکر اینکه سیریوس مرده، واقعا دردناک و عذاب آور بود! ولی خب… متاسفانه این اتفاق افتاده و کاریشم نمی شه کرد! حتی اگر لونا بگه افرادی پشت اون پرده بودن!
    – اونجاش دلم می خواست گریه کنم. اونجا هرکاری هری می کرد، برای آخرین بار بود: جمع کردن وسایل، دور زدن تو خونه، حرف زدن با هدویگ، پرواز کردن…
    خیلی لحظات درد ناکی بود. کتاب هفت پر از درد و غصه بود!

    بدرود

  15. (در ۲۶ شهریور ۱۳۸۹، ساعت: ۸:۱۵ ب٫ظ)

    – مرگ دلخراشی بود و من موقع خوندن اون قسمت واقعا ناراحت بودم، اما برای داستان بنظر لازم میومد تا حلقه های زنجیر جور بشه.
    – راستش فکر میکنم همون حسی را داشتیم که نویسنده میخواست القا کنه؛ اینکه این بار با همیشه فرق میکنه و باید منتظر اتفاقات متفاوتی باشیم و این که این جلد کتاب واقعا با بقیه متفاوت بود.

  16. (در ۲۶ شهریور ۱۳۸۹، ساعت: ۴:۲۱ ب٫ظ)

    1-تقصیر هری بود که قبول کرد بیاد
    2-حس خوبی نیست که ادم بدونه برای اخرین بار داره یه کاریو انجام میده من که ناراحت بودم که دیگه به هاگوارتز برنمیگرده ولی مطمئنم که هری از نرفتن به مدرسه ای که دشمن دومش مدیرشه خوشحاله

  17. (در ۲۶ شهریور ۱۳۸۹، ساعت: ۱۲:۵۸ ب٫ظ)

    1) می دونین هیچ وقت فکر نمی کردم که در مورد مرگ سیریوس همچین حرفی بزنم! من فکر نمی کنم که تقصیر سیریوس بود که از خونه اومد بیرون و کشته شد! تقصیره هری بود! هری نباید تا این حد به افکارش اطمینان میکرد!
    2)راستشو بخوایین زیاد روم تاثیر نذاشت اخه دلم می خواست ببینم بعدش چی می شه!!!! lol

  18. Avatar photo
    (در ۲۶ شهریور ۱۳۸۹، ساعت: ۱۲:۵۰ ب٫ظ)

    شاید فکر کنید خلم ولی من 4-5 بار واسه سیریوس گریه کردم.(آخه کتابارو دوباره خوندم سر فیلمشم گریم گرفت)
    خیلی حس عجیبی بود انگار خودم داشتم جایی رو که 17 سال توش زندگی کردم ، ترک میکنم.

  19. (در ۲۶ شهریور ۱۳۸۹، ساعت: ۱۲:۲۶ ب٫ظ)

    یادم رفت بگم تقصیر خود سیریوس هم بود که از خونه اومد بیرون!!!!

  20. (در ۲۶ شهریور ۱۳۸۹، ساعت: ۱۰:۴۷ ق٫ظ)

    HPOTP عزیز
    کاملا حرفت رو قبول دارم

  21. (در ۲۶ شهریور ۱۳۸۹، ساعت: ۵:۲۱ ق٫ظ)

    اقا امید بابت نقل قولهای وزانه خیلیییییییییییییییی ممنون
    ولی اخبار هری پاتری هم بذار

  22. (در ۲۶ شهریور ۱۳۸۹، ساعت: ۳:۴۲ ق٫ظ)

    مرگ و مرگ و مرگ وبازم مرگ ایا راهی برای جلوگیری از مرگ هست به نظر شما اگه سیریوس تو کتاب پنجم نمیمرد یه رو نباید میمرد؟؟؟
    و یه چیزی یادم اومد اون اقا که به ویدا گیر داده بود بهش بگید بره ترجمه خانوم اشراقو بخونه به جای سیریوس بلک نوشته ( جدی سیاه) واقعا که مثلا میخواسته ترجمه دقیق با زیر نویس کنه یه چیز دیگه به نظر شما خانوم اسلامیه میگه میدان گریمولد بهتره یا خانوم اشراق میگه گریمولد پلیس؟؟

  23. (در ۲۶ شهریور ۱۳۸۹، ساعت: ۳:۰۷ ق٫ظ)

    راستی جناب علی پاتر!
    دقیقا منظور رولینگ همین بود!مگه شما کتاب 6 رو نخوندی؟وقتی داملدور داشت به هزار مکافات به هری توضیح میداد که این انتخاب ولدمورت برای کشتن عزیزان هری بود که باعث شد هری تو این راه قرار بگیره؟…به نظرم بهتره کتاب 6رو یه بار دیگه مرور کنی!!!!

  24. (در ۲۶ شهریور ۱۳۸۹، ساعت: ۳:۰۴ ق٫ظ)

    1-مرگ سیریوس شاید یکی از دردناک ترین چیزهایی بود که اتفاق افتاد!!!
    کلا مرگ اون سه تا دوست(جیم،سیریوس و لوپین)…
    من برای دامبلدور خیلی ناراحت شدم ولی واسه سیریوس اشکم دراومد!!!
    2-من بیشتر از اینکه 6 سال گذشت هل خوردم!!!!
    در هر صورت همه می دونستیم این آخر کار نیس!
    هاگوارتز پابرجا موند(بعد همه مشکلات)و دوباره پر از جادو آموز ها شد!
    خب هری هم مثل بقیه یه روز باید اون جا رو ترک می کرد دیگه!

  25. (در ۲۶ شهریور ۱۳۸۹، ساعت: ۲:۵۸ ق٫ظ)

    آقا امید لطفا قبل ا اکران فیلم 7 بخش تماس با دمنتور درست کنید یه سوال دارم

  26. (در ۲۶ شهریور ۱۳۸۹، ساعت: ۲:۳۶ ق٫ظ)

    اینقدر بحث نکنید که تو مرگ سیروس کی بیشتر مقصر بود چون در نهایت به دست بلاتریکسه ………… کشته شد

  27. (در ۲۶ شهریور ۱۳۸۹، ساعت: ۲:۲۲ ق٫ظ)

    من که شخصیت مورد علاقم سیریوس بود وتقعا ناراحت شدم. هر دفعه که فیلم پنجو میبینم با دیدن مرگ سیریوس گریم میگیره.به نظر من مرگش نه تقصیر اسنیپ بود و نه هری.مثل اینکه بعضیا یادشون رفته مسبب اصلی ولدمورت بود ها!

  28. (در ۲۶ شهریور ۱۳۸۹، ساعت: ۲:۱۹ ق٫ظ)

    HPOTP عزیز میدونم اونا هم مقصر بودن حتی کریچر هم مقصر بود. ولی به نظر من هری نقش اول رو داشت.
    هر بدبختی رو ریشه یابی کنی میرسی به هری!! :دی

  29. (در ۲۶ شهریور ۱۳۸۹، ساعت: ۰:۳۵ ق٫ظ)

    سلام
    حسام جان مرگ سیریوس تقصیر اسنیپ هم بود نه واسه اینکه به هری یاد نداد واسه اینکه سیریوسو تحریک میکرد و مدام میگفت تو هیچ کاری واسه محفل نمیکنی
    dark knightعزیز همش تقصیر هری نبود همونجور که گفتم اسنیپ هم مقصر بود و همونجور که حسام گفت دامبلدور و خود سیریوس هم مقصر بودن
    خوب هری هم یه نقشی تو این بازی داشت

  30. (در ۲۶ شهریور ۱۳۸۹، ساعت: ۰:۰۲ ق٫ظ)

    مرگ سریوس خیلی زجر آور بود، هم خیلی سری اتفاق افتاد هم در ادامه فکر کردن هری به این موضوع دلگیر بود، یاده جمله ای از کتاب افتادم”انگار دنیایه هری به 2 بخش تقسیم میشد، دنیایه با سریوی و دنیایه بدونه سریوس” من که اولین گریه ای بود سر خوندنه کتاب کردم.
    جمع کردنه وسایلم خیلی غمناک بود، هم حسه پایانه داستانو القا میکرد، هم حسه دل کندن، آماده شدن برایه انتهایه ماجرا.

  31. (در ۲۵ شهریور ۱۳۸۹، ساعت: ۱۱:۱۰ ب٫ظ)

    مرگ سیریوس همه روشکه کرد آخه این تنها کسی بود که هری داشت کسی فکر نمی کرد که سیریوس میمیره من تامدتها پس از خوندن کتاب 5میگفتم سیریوس زنده میشه من از بلاتریکس بیشتر از ولدمرت بدم میاد

    موقعی که هری وسایلشو جمع میکرد هیچ حس خاصی نداشتم

  32. (در ۲۵ شهریور ۱۳۸۹، ساعت: ۱۰:۳۱ ب٫ظ)

    1.جوان مردانه مرد….2.یادم نمیاد چه حسی داشتم….D:

  33. (در ۲۵ شهریور ۱۳۸۹، ساعت: ۱۰:۲۰ ب٫ظ)

    ولی واقعا مردن سیریوس گریه داشت من که گریم گرفت!!! باور کنید راست میگم!!!

  34. (در ۲۵ شهریور ۱۳۸۹، ساعت: ۱۰:۱۸ ب٫ظ)

    – در مورد مرگ سیریوس بلک چه فکر می کنید؟

    اگه هری چفت شدگی را یاد میگرفت مشکل حل بود البته اسنیپ باید با هری یه ذره مهربون تر میشد و سیریوس نباید با کریچر بد رفتاری میکرد و هری هم نباید به کریچر اعتماد میکرد!!!!

    – این آخرین باری بود که هری وسایلش را جمع می کرد؛ هنگام مطالعه آن چه حسی داشتید؟

    هم خوشحال بودم و هم ناراحت!!!!

  35. (در ۲۵ شهریور ۱۳۸۹، ساعت: ۹:۵۷ ب٫ظ)

    سلام بر همگی

  36. (در ۲۵ شهریور ۱۳۸۹، ساعت: ۹:۵۳ ب٫ظ)

    naghmeh_pooooter عزیز
    شما خیلی احساسی هستید D:D:
    اون وقعی که سیریوس مرد چی کار کردین؟

  37. (در ۲۵ شهریور ۱۳۸۹، ساعت: ۹:۴۸ ب٫ظ)

    3orus عزیز
    به نظر من تقصیر اسنیپ نبود
    این هری بود که تمرین نمی کرد
    ولی خب اسنیپ هم دیگه به هری یاد نداد
    حرفتون تا حدودی درسته
    کسانی که منجر به مرگ سیریوس شدند( به ترتیب از نظر من)
    1- هری : به خاطر اینکه هیچ تلاشی برای یادگرفتن چفت شدگی نکرد
    2- سیریوس : به خاطر اینکه با کریچر درست و حسابی رفتار نکرد
    3-دامبلدور : به خاطر اینکه میتونست خودش به هری یاد بده

    نظر شما چیه دوستان؟
    بین این سه نفر ( سیریوس – هری – دامبلدور )کیا بیش ترین تاثیر رو در مرگ سیریوس داشتند؟؟

  38. (در ۲۵ شهریور ۱۳۸۹، ساعت: ۹:۴۶ ب٫ظ)

    ممنون
    1 دور دیگه داره دوره میشه :)

  39. (در ۲۵ شهریور ۱۳۸۹، ساعت: ۸:۵۹ ب٫ظ)

    1.کاملا تقصیر هری بود چون حتا یه لحظه هم به این فکر نیافتاد که از اون بسته ای که سیریوس توکریسمس بش داده بود استفاده کنه البته تا جایی هم اسنیپ مقصر بود

  40. (در ۲۵ شهریور ۱۳۸۹، ساعت: ۸:۵۳ ب٫ظ)

    1-در مورد مرگ سیریوس همیشه این حسو داشتم که هری واقعا مقصر بود. باید جلوی زهنشو می بست.
    2- حسی آمیخته از خوشحالی به خاطر اینکه دیگه پیش دورسلی ها نبود و غم چون دیگه خونه ای نداشت.

  41. (در ۲۵ شهریور ۱۳۸۹، ساعت: ۷:۵۹ ب٫ظ)

    ادامه ی پیام قبلی :

    اگر من چنان که باید شاید با تو رو راست بودم مدت ها پیش می فهمیدی که ممکنه ولدمورت تورو به سازمان اسرار بکشونه. در این صورت هرگز گولشو نمی خوردی و امشب به اونجا نمی رفتی. سیریوس هم مجبور نمی شد دنبالت بیاد.مقصر اصلی همه ی این چیز ها فقط و فقط منم.

    هری پاتر و محفل ققنوس
    جلد سوم
    صفحه ی 345-346
    چاپ دوازدهم
    نویسنده جی . کی. رولینگ
    ترجمه ی ویدا اسلامیه

    sami potter عزیز
    برای یکبار هم که شده این قسمت رو بخون

    قربانت
    حسام

  42. (در ۲۵ شهریور ۱۳۸۹، ساعت: ۷:۵۳ ب٫ظ)

    sami potter عزیز ؛
    کاملا حرفت درسته
    ولی یک قسمتش رو یادتون رفت بگید:

    دامبلدور با چهره ی اندوهگین گفت :
    ولی میشنوی. برای این که اون اندازه ای که باید از من عصبانی باشی ، نیستی. اگه میخوای به من حمله کنی ، و می دونم چیزی نمونده که این کارو بکنی، می خوام به طور کامل استحقاقشو داشته باشم.
    -چی دارین میگین….؟
    دامبلدور با صراحت گفت :
    من باعث شدم سیریوس بمیره . شاید بهتر باشه بگم تقریبا همه ش تقصیر من بوده … نمی خوام متکبر و خودخواه باشم و مسوولیت همه چیز رو به عهده بگیرم. سیریوس مرد شجاع ، باهوش و پرانرژی بود و این جور مردها معمولا خوششون نمی یاد کنج خونه قایم بشن و دست روی دست بگذارن در حالی که می دونن دیگران در خطرند. با تمام این حرف ها ، امشب تو به هیچ وجه نباید فکر می کردی که رفتن تو به سازمان اسرار ضروریه. اگر من چنانکه باید….

  43. (در ۲۵ شهریور ۱۳۸۹، ساعت: ۷:۱۵ ب٫ظ)

    در مورد مرگ سیریوس بلک چه فکر می کنید؟

    کاملا تقصیر هری بود.

    این آخرین باری بود که هری وسایلش را جمع می کرد؛ هنگام مطالعه آن چه حسی داشتید؟

    این که هری دیگه مکان ثابتی برای زندگی نداره.

  44. (در ۲۵ شهریور ۱۳۸۹، ساعت: ۷:۱۴ ب٫ظ)

    -به نا حق مرد
    -حس غریبی وتنهایی
    با تشکر از مدیریتسایت

  45. Avatar photo
    (در ۲۵ شهریور ۱۳۸۹، ساعت: ۷:۱۰ ب٫ظ)

    2)راستش اون لحظه حس خاصی نداشتم…ولی چون اوایل کتاب بود حس این که دیگه کتابی از هری پاتر نیست و باید باهاش خدا حافظی کنم تموم وجودم رو گرفته بود…ولی الان میفهمم که چه اشتباه بزرگی کرده بودم!!!!HARRY POTTER FOR EVER!!!!

  46. Avatar photo
    (در ۲۵ شهریور ۱۳۸۹، ساعت: ۷:۰۴ ب٫ظ)

    1)شاید باورتون نشه ولی وقتی صحنه ی مرگ سیریوس رو خوندم یه لحظه فکر کردم اشتباه خوندم!!!برگشتم تا دوباره بخونم وقتی دیدم درست خوندم کاملا خشکم زد!!!!!برای چند لحظه احساس کردم اصلا نمیتونم فکر کنم…حالا چه ربطی به سوال شما داشت:من فکر میکنم سیریوس اصلا حقش نبود که بمیره…وقتی که هری و دوستاش وسط مرگ خوارها گیر افتاده بودن یه دفعه با اعضای محفل مثل فرشته نجات پیداش شد…اون لحظه که محفلی ها اومدن گفتم دیگه تموم شد هری اینا نجات پیدا کردن وهیچ اتفاق بد دیگه ای نمی افته…ولی اشتباه میکردم چند خط که اومدم پایین…سیریوس…): ): ):

  47. (در ۲۵ شهریور ۱۳۸۹، ساعت: ۶:۵۱ ب٫ظ)

    1.راستش اونجا که سیریوس مرد حس خوبی نداشتم
    ولی بدترش زمانی بود که یاد مکالمش با لوپین تو کتاب 3 میفتم وقتی گفت:من به اندازه کافی صبر کردم 12 سال تو آزکابان
    خوب آخرشم نتونست ورم تیل رو بکشه و در آخر هم همون ورم تیل یکی از عوامل مرگش شد!!
    2.خوب فکر میکنم همه تو حس غریبی که بوجود میاد مشترک باشیم
    بعد از حدود 10 12 سال یه دفه همه چی اینجور داره تموم میشه خوب مسلما آسون نیست
    ممنون از امید و حسین عزیز

  48. (در ۲۵ شهریور ۱۳۸۹، ساعت: ۵:۵۸ ب٫ظ)

    وااییییییییییییی خیلی عالیه دارم بال بال میزنم فیلمو ببینم…………………درمورد سوالا…..منکه توهردومورد جدا ناراحت شدم…………

  49. Avatar photo
    (در ۲۵ شهریور ۱۳۸۹، ساعت: ۵:۴۹ ب٫ظ)

    hesam-gh عزیز،
    احتمالا کتاب 5 رو با دقت نخوندی.دامبلدور تو کتاب 5 حتی از نگاه به هری هم خودداری میکرد چه برسه به اینکه برای تمرین حتی یه لحظه هم اطلاعات درون ذهنشو در اختیار هری-که ارتباط مستقیم با ذهن ولدمورت داشت- بذاره.” شاید” این اتفاق میتونست باعث لو رفتن یه سری اطلاعات بشه… . و یادته که هری هم تمرین چندانی برای یادگیری چفت شدگی نکرد..
    و حتما یادت هست که اسنیپ به دامبلدور درمورد دوست داشتن هری چی گفته بود.

  50. (در ۲۵ شهریور ۱۳۸۹، ساعت: ۵:۳۹ ب٫ظ)

    سلام به همگی راستش این اولین باره که من نظر میدم به نظر من مرگ سیریوس خیلی ناگهانی اتفاق افتاد وهیچ کس انتظار اینونداشت من که خیلی شکه شدم درمورد رفتن هری هم باید بگم که احساس دلتنگی عجیبی بهم دست داد از اینکه دیگه قرار نیست بازم منتظر داستانهای جدید هری باشم واینااخرین قسمتهای داستانه که دارم میخونم

  51. Avatar photo
    (در ۲۵ شهریور ۱۳۸۹، ساعت: ۵:۳۶ ب٫ظ)

    …یادم میفتاد!!!مثل اومدن دابی به اتاقش…خورد شدن اعصاب هری از دست عمو ورنون و خاله و دادلی…فراری دادن هری توسط رون و فرد و جرج با ماشینشون…وااااااای…هر کدوم از وسایلش مثل:اذرخش و نقشه جادویی هاگوارتز و… همه و همه منو یاد خاطرات گذشته هری پاتر مینداخت و این واقعیت تلخ که بالاخره هری پاتر هم داره تموم میشه…………

  52. Avatar photo
    (در ۲۵ شهریور ۱۳۸۹، ساعت: ۵:۳۴ ب٫ظ)

    1.به نظر من مرگ سیریوس بلک وحشتناک ترین اتفاقی بود که در بین همه اتفاقات داستان های هری پاتر افتاد…چه در کتاب و چه در فیلم وقتی که به قسمت مرگ سیریوس میرسه…حتی چند دقیقه قبل از رسیدن به اون قسمت مثل ابر بهاری گریه میکردم تا چند دقیقه بعد از تموم شدنش…هنوزم اینجوریم…شوک خیلییییییی بدی بود…برا همینم هستش که از شدت تنفرم از بلاتریکس لسترنج خیلی خیلیییییی بیشتر از بقیه مرگخوارا و خود ولدمورت متنفففرم!!!
    اون زمانی که هری از نیک بی سر در مورد برگشت روح ها میپرسید همش خداد خدا میکردم که سیریوسم بتونه برگرده و راستش وقتی هری داشت ازش میپرسید قلبم داشت وای می ایستاد یا موقعی دو تا چشم تو اون اینه دید…وااااااای خیلی وحشتناک بود!!!
    2.وقتی که هری وسایلشو جمع میکرد هم ه جورایی گریه ام میگرفت و سطر به سطر کتابا و لحظه به لحظه ی فیلمای قبلی..

  53. (در ۲۵ شهریور ۱۳۸۹، ساعت: ۵:۳۱ ب٫ظ)

    فقط دوستان یک چیز عجیب
    تو فیلم 6 هری پاتر وقتی مرگخواران وارد هاگوارتز شدند بلاتریکس لسترنج بود ولی تو کتابش نبود
    عجیــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــب نیست؟

  54. Avatar photo
    (در ۲۵ شهریور ۱۳۸۹، ساعت: ۵:۲۴ ب٫ظ)

    -وقتی سیریوس مرد خیلی گریه کردم..هم تو کتاب …هم تو فیلم…تا قبل از این که کتاب هفت رو بخونم همش با خودم می گفتم شاید هنوز نمرده باشه…خلاصش این که یه امید الکی داشتم واسه خودم!دلم خیلی واسه هری می سوخت،مرگ سریوس باعث شد هری تنها تر بشه و واسه انتقام گرفتن از ولدمورتو بلاتریکس نفرت انگیز تشنه تر..
    -وقتی هری وسایلشو جمع می کرد هیچ احساسی نداشتم راستش!

  55. (در ۲۵ شهریور ۱۳۸۹، ساعت: ۵:۲۴ ب٫ظ)

    ممنون از نظر همگی
    من با نظر Hermione Grenger کاملا موافقم و با نظر sami potter
    مخالفم
    به نظر من که تقصیر هری نبود بلکه تقصیر دامبلدور بود که چفت شدگی رو شخصا بهش یاد نداد
    بعد دامبلدور چیکار کرد به اسنیپ گفت چفت شدگی رو به هری یاد بده
    اسنیپی که از هری متنفر بود
    ————————-
    هری هم یک کمی بی فکره
    میتونست به جای اینکه از آتش دفتر آمبریج استفاده کنه از اون آینه هه کمک بگیره ولی فراموش کرد
    البته تقصیر سیریوس هم بود؛ سیریوس به کریچر گفت بره بیرون از خونه و کریچر هم حرفش رو جدی گرفت و رفت پیش نارسیسا و ……

    باتشکر
    حسام

  56. Avatar photo
    (در ۲۵ شهریور ۱۳۸۹، ساعت: ۵:۰۶ ب٫ظ)

    میشه اینجوری گفت:(؟)رولینگ تصمیم گرفت سیریوس رو بکشه تا بتونه خطرات ارتباطات ذهنی هری و ولدمورت اثبات کنه.این که تصاویر غلطی که به ذهن هری راه پیدا میکرد میتونست تا چه حد خطرناک و غلط باشه..آخ که چقدر هرمیون بهش گفت و هری گوش نکرد…!

  57. (در ۲۵ شهریور ۱۳۸۹، ساعت: ۵:۰۴ ب٫ظ)

    1-در واقع این مرگ سیریوس بود که هری رو با حقایق زندگیش خیلی بیشتر آشنا کرد و سردی و گرمی زندگیو بهش چشوند. اگه دقت کنین میبینین که رولینگ هم از لحظه مرگ سیریوس به عنوان نقطه عطفی برای داستانش استفاده کرده.
    2- این حسو به آدم القا میکرد که داستان واقعا داره به پایانش نزدیک میشه و در واقع یه حس دلتنگی عجیبو تجربه کردم.

  58. (در ۲۵ شهریور ۱۳۸۹، ساعت: ۵:۰۳ ب٫ظ)

    1-مرگ سیریوس، یکی از بهترین و نزدیکترین افراد به هری را ،و همچنین یکی از بهترین دوست های پدر و مادرش را از او گرفت و همچنین باعث افزایش نفرت هری نسبت به بلاتریکس شد.

    2-فکر می کردم نگاه به گذشته یک انگیزه مضاعف برای نابودی ولدمورت و مرگ خواران بود.

  59. Avatar photo
    (در ۲۵ شهریور ۱۳۸۹، ساعت: ۵:۰۱ ب٫ظ)

    اگر هم بخوای از نظر نویسندگی بگی خب همه باید می رفتند وزارت خونه(جایی که فاج باشه)تا برگشتن ولدمورت ثابت بشه!!واگر کسی نمی مرد داستان یه ذره خوب تموم می شد و رولینگ تصمیم گرفت اون شخص سیریوس باشه تا غم از دست رفتن کاملا حس بشه!!

  60. Avatar photo
    (در ۲۵ شهریور ۱۳۸۹، ساعت: ۴:۵۸ ب٫ظ)

    1)………نمی دونم اما به نظرم هری پاتر از بچگی تنها بود و قسمت این بود که تنها بمونه پس سیریوس باید می مرد و همچنین دامبلدور که آخرین کس،راهنما و امید هری بود!!!هری باید این راهو بدون هیچ بزرگتر و راهنمایی می رفت و به آخر می رسوند!!!
    2)من خیلی حرس خوردم چون هری می تونست به جای این که از اتاق آمبریج با خانه 12میدان گریمولد ارتباط برقرار کنه و حوادث دست به دست هم بده و سیریس بمیره با اون آینه با خود سیریوس ارتباط برقرار می کرد و مانع این اتفاقات می شد!!!

  61. Avatar photo
    (در ۲۵ شهریور ۱۳۸۹، ساعت: ۴:۴۹ ب٫ظ)

    1-نمیدونم چرا رولینگ تصمیم گرفت سیریوسو بکشه؟ آخه مرگش توی روند داستان تاثیری نداشت فقط باعث شد هری یکی دیگه از نزدیکانشو از دست بده و توی روحیه اش تاثیر بذاره و نفرتش نسبت به ولدمورت و مرگخوارها بیشتر بشه…2-توی این لحظه فقط فکر میکردم که این بار که هاگوارتزی در کار نیست چه اتفاقی میفته؟؟؟

  62. Avatar photo
    (در ۲۵ شهریور ۱۳۸۹، ساعت: ۴:۳۵ ب٫ظ)

    مرگ سیریوس بلک پدر، خوانده ی هری، یکی از ضربه های روحی دیگر همانند فقدان مرگ دامبلدور بود. و بدی ماجرا این بود که سیریوس در کنار پرده کشته شده بود و جسم و روحش با هم به پرده پیوسته بودند.
    2- لحطه ی تلخی است هنگامی که آینه را بر می دارد و یاد خاطرات گذشته اش یا سیریوس می افتد.
    روحش شاد.
    پاینده باد هری پاتر.

  63. Avatar photo
    (در ۲۵ شهریور ۱۳۸۹، ساعت: ۴:۳۱ ب٫ظ)

    سلام سلام
    1.مرگ سیریوس یه شوک وحشتناک بود واسه هری..اینکه تو این دنیا هیچ کسو نداشته باشی و فقط به یه پدر خونده تحت تعقیب که تنها کسته تکیه کرده باشی و اونم جلوی چشات نابود بشه خیلی درد آوره..بدون مزار..بدون چیزی..
    2.راستش وقتی دیدم از آینه ی سیریوس اینجوری نگه داری کرده از دستش کلافه شدم!

  64. (در ۲۵ شهریور ۱۳۸۹، ساعت: ۴:۲۷ ب٫ظ)

    سلام آقا امید
    خسته نباشید
    من یک سوال دارم ازتون
    این عکس بالا رو از کجا آوردین؟

    ممنون
    حسام

  65. (در ۲۵ شهریور ۱۳۸۹، ساعت: ۴:۲۷ ب٫ظ)

    واقعا یه حس خاصی به آدم دست می داد .
    مرگ سیریوس که بسیار غم انگیزانه بود .
    هنگام مطالعه هم یه حس دلتنگی بهم دست داد

  66. (در ۲۵ شهریور ۱۳۸۹، ساعت: ۴:۲۴ ب٫ظ)

    – در مورد مرگ سیریوس بلک چه فکر می کنید؟

    خب خداوکیلی سیریوس خیلی شجاع بود
    من خیلی دلم براش سوخت
    آخه تمام عمرش رو تو آزکابان بوده
    و
    دلم برای هری هم میسوزه
    آخه هیچ وقت نتونست پیش پدرخونده اش زندگی که و مجبور بود بره پیش خاله پتونیا و عمو ورنون!!

    این آخرین باری بود که هری وسایلش را جمع می کرد؛ هنگام مطالعه آن چه حسی داشتید؟

    راستش منم حس خاصی نداشتم
    ولی خب در اون موقع هری که احساس داشته

  67. Avatar photo
    (در ۲۵ شهریور ۱۳۸۹، ساعت: ۴:۲۱ ب٫ظ)

    مرگ سیریوس بدترین اتفاق و نارحت کننده ترین حادثه از کتاب اول تا پنجم بود
    احساسی که غیر قابل وصف است یه جور احساس دلتنگی و نارحتی

  68. Avatar photo
    (در ۲۵ شهریور ۱۳۸۹، ساعت: ۴:۱۷ ب٫ظ)

    ممنون

  69. (در ۲۵ شهریور ۱۳۸۹، ساعت: ۴:۱۰ ب٫ظ)

    2-البته با خودم این فکرو میکردم که هری پاتر داره تموم میشه و از این قضیه ناراحت میشدم.

  70. (در ۲۵ شهریور ۱۳۸۹، ساعت: ۴:۰۵ ب٫ظ)

    به نظرم سیریوس خیلی شجاع بود.
    2-راستش رو بگم حس خاصی نداشتم:دی

  71. (در ۲۵ شهریور ۱۳۸۹، ساعت: ۴:۰۵ ب٫ظ)

    یه حسه دلتنگیه عجیبی میده به ادم کاش هیچ وقت تموم نمی شد

  72. (در ۲۵ شهریور ۱۳۸۹، ساعت: ۳:۵۴ ب٫ظ)

    1.در مورد مرگ سیریوس…نمی دونم چی بگم ولی هر وقت به مرگ سیریوس فکر می کنم بی اختیار یاد درد و رنج و ناراحتی هری از این واقعه می افتم…
    2.به این فکر می کردم که هری زنده می مونه تا باز هم از این وسایل استفاده کنه یا نه…


امکان ثبت دیدگاه برای این مطلب غیر فعال شده است.

جستجو در سایت

عبارت یا کلمه مورد نظر خود را وارد کنید:

اشتراک خبرنامه

نشانی email خود را وارد کنید:

 


جهت لغو اشتراک خبرنامه، در پایین ایمیل های ارسالی، روی عبارت Unsubscribe کلیک کنید.