از در 28 شهریور 1389، ساعت: 11:16 ب.ظ، دسته: نقل قول

نقل قول روزانه دمنتور تا یادگاران مرگ: ۶۰ روز مانده

تنها دو ماه به اکران فیلم سینمایی هری پاتر و یادگاران مرگ باقی مانده است. سایت انگلیسی زبان TLC در ابتکاری تصمیم گرفته هر روز نقل قول هایی از بخش اول هری پاتر و یادگاران مرگ را بنویسد تا رسیدن به روز اکران کاربران با هم در مورد آن گفتگو کنند.

ورنون دورسلی یکدفعه پرسید:
– فکر می‌کردم وزارت سحر و جادویی هست.
هری با تعجب گفت:
– هست.
– خب، پس چرا اونا از ما محافظت نمی‌کنند؟ به نظرم می‌رسید که ما قربانی‌های بی‌گناه، که هیچ گناهی مرتکب نشدیم جز پناه دادن به مرد نشون شده‌ای که جونش در خطره، باید شرایط لازمو برای حفاظت دولتی داشته باشیم!
هری خندید؛ نتوانست خودداری کند. این خصوصیت بسیار بارز شوهر خاله‌اش بود که چشم امیدش به حکومت باشد، حتی در دنیایی که از آن بیزار و به آن بی اعتماد بود.

فصل سوم: عزیمت خانواده‌ی دورسلی
عکس رنگی این مطلب متعلق به وب سایت جادوگران می باشد.

نظر شما چیست؟



۴۹ دیدگاه
  1. (در ۳۰ شهریور ۱۳۸۹، ساعت: ۱۲:۴۵ ب٫ظ)

    منم با daren موافقم.
    ولی به نظرم هری در حقشون کم لطفی کرد.
    خب دیگه اونا این همه بدی در حق هری کردن.
    هری هم باید لطفشونو جبران می کرد.(آخه بیچاره وقتش کم بود)
    ولی من اگه جاش بودم می رفتم مشت و مال می دادم.

  2. (در ۳۰ شهریور ۱۳۸۹، ساعت: ۱۱:۲۵ ق٫ظ)

    ورنون کلا آدم خنگی بود و همش چرت و پرت میگفت.

  3. Avatar photo
    (در ۳۰ شهریور ۱۳۸۹، ساعت: ۹:۴۴ ق٫ظ)

    درود.
    خب به نظر من هر کی می دونه که در این جور مواقع اعتماد به آشنا بهتر از اعتماد به غریبه ست اما از دورسلی ها انتظار ندارم این مطلبو بگیرن.با حرف tmahin هم موافقم.اونا اصلا نمی دونن هری چی کشیده.اگه من بودم می زدم فکشونو خرد میکردم!!!!

  4. Avatar photo
    (در ۲۹ شهریور ۱۳۸۹، ساعت: ۱۱:۴۱ ب٫ظ)

    نظرم؟
    نظری ندارم ولی اگه جای هری بودم
    یه دوربین به یقه م اویزون میکردم (در طول رو در رویی با ولد مورت) بعذ به اونا(دوروسلی ها)نشون می دادم کف کنن یا می زدم تو دهنشون
    من شخصا راه دوم رو انتخاب می کنم

  5. Avatar photo
    (در ۲۹ شهریور ۱۳۸۹، ساعت: ۹:۴۶ ب٫ظ)

    سلام داش حسین کاش میدونستم باید درموردچی نظربدم راستی تولدهرمیون عزیزهم مبارک

  6. (در ۲۹ شهریور ۱۳۸۹، ساعت: ۹:۳۸ ب٫ظ)

    پس سوالش کجاست؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
    حسین جان سر کاری بود؟

  7. Avatar photo
    (در ۲۹ شهریور ۱۳۸۹، ساعت: ۹:۰۹ ب٫ظ)

    راستش تو اون لحظه دلم واسه دورسلی ها می سوخت.
    فکرشو بکنین.به خاطر چیزی که تمام عمرتون سعی کردین انکارش کنین و بگین وجود نداره مجبورشین تمام زندگی تون رو بی خیال بشین و برین.خیلی سخته

  8. Avatar photo
    (در ۲۹ شهریور ۱۳۸۹، ساعت: ۸:۳۹ ب٫ظ)

    عزیززززم
    این فصل بعضی جاهاش خنده دار بود
    اونجاایی که ورنون میگفت مارو میفرستی چون میخوای خونه رو بکشی بالا چون اینجا خونه ها گرونه!

  9. (در ۲۹ شهریور ۱۳۸۹، ساعت: ۸:۱۱ ب٫ظ)

    سلام .
    منم این فصلو دوست داشتم.ورنون حق اشت که این انتظارو داشته باشه.ولی تو اون برهه از زمان شرایط فرق میکرد دیگه!

  10. (در ۲۹ شهریور ۱۳۸۹، ساعت: ۷:۵۰ ب٫ظ)

    هیچ وقت اونطوری که انتظار میرفت از خانواده دورسلی متنفر نبودم! قسمتهایی که مربوط به اونها بود را با عذاب میخوندم ولی حسی که بهشون داشتم بیشتر ترحم بود تا نفرت!!

  11. (در ۲۹ شهریور ۱۳۸۹، ساعت: ۷:۱۹ ب٫ظ)

    سلام .من با اینکه دادلی و ورنون یه خرده هری رو اذیت میکردند اما ازشون بدم نمیومد.مخصوصآ تیکه خداحافظی دادلی با هری یه خرده دلم گرفت.البته نمی دونم که نظرم با سوال می خورد یا نه.

  12. (در ۲۹ شهریور ۱۳۸۹، ساعت: ۷:۱۵ ب٫ظ)

    سلام داش حسین
    خوبی داداش؟
    داداش فکر کنم یادتون رفت سوال کنید!!!!!!

  13. Avatar photo
    (در ۲۹ شهریور ۱۳۸۹، ساعت: ۶:۴۹ ب٫ظ)

    سلام
    خوب نظر من اینه که اگه سوال بپرسین آدم میدونه که در مورد چی نظر بده.
    ali-potter خوب شد گفتیاا،داشت یادم میرفت:
    تولد هرمیون مبارک.

  14. Avatar photo
    (در ۲۹ شهریور ۱۳۸۹، ساعت: ۵:۴۴ ب٫ظ)

    هه…سوال کو؟
    ورنون رو دلم می خواست اون موقع بزنم خون بالا بیاره!

  15. Avatar photo
    (در ۲۹ شهریور ۱۳۸۹، ساعت: ۵:۳۰ ب٫ظ)

    دورود پروردگار بزرگ بر شما.
    خانواده ی دورسلی را باید آنقدر در آتش سوزاند تا تصعید شوند.
    البته خاله پتونیا را باید به خاطره کمکش مبنی بر دادن ادرس به خانه ی هری به او جزغاله کرد اما آن پدر و پسر باید تصعید شوند.
    باشد که ستارگان حافظ شما باشند.
    زنده باد هری پاتر.
    مرگ بر دورسلی ها.

  16. Avatar photo
    (در ۲۹ شهریور ۱۳۸۹، ساعت: ۴:۴۱ ب٫ظ)

    درود

    خب نظر من اینه که آدم نباید امید بی خودی به دولت ببنده! چه تو دنیایی که عاشقشه، چه دنیایی که ازش متنفره! هیچ وقت نمی دونیم تو دولت چی می گذره و از سیاست دولت مردا بی خبریم. پس بهتره امید واهی نسبت بهش نداشته باشیم و خودمون به فکر خودمون باشیم.

    بدرود

  17. Avatar photo
    (در ۲۹ شهریور ۱۳۸۹، ساعت: ۳:۵۹ ب٫ظ)

    نظر من اینه که…
    که…
    راستی در مورد چی باید نظر بدم؟

  18. (در ۲۹ شهریور ۱۳۸۹، ساعت: ۲:۴۷ ب٫ظ)

    خب سوالتون را بپرسین اینطوری نظرخاصی ندارم!

  19. (در ۲۹ شهریور ۱۳۸۹، ساعت: ۲:۴۵ ب٫ظ)

    دورسلی ها چون توی دنیای جادوگری نبودن فکر میکردن حکومت هر کاری میتونه بکنه اما وقتی پای یه کسی مثل ولدمورت در میون باشه دیگه حکومت قابل اعتماد نیست

  20. Avatar photo
    (در ۲۹ شهریور ۱۳۸۹، ساعت: ۲:۳۱ ب٫ظ)

    راستی تولد هرمیون هم مبارک

  21. Avatar photo
    (در ۲۹ شهریور ۱۳۸۹، ساعت: ۲:۲۴ ب٫ظ)

    نظر خاصی ندارم…فقط ورنون هم باید وضعیتو درک میکرد…آخه با کدوم نیرویی میخواستن جلوی ولدمورتو بگیرن؟…

  22. Avatar photo
    (در ۲۹ شهریور ۱۳۸۹، ساعت: ۱:۳۱ ب٫ظ)

    با هری موافقم : آدم هیچ وقت نباید از مسعولین حکومتی انتظاری داشته باشه…

  23. (در ۲۹ شهریور ۱۳۸۹، ساعت: ۱:۱۱ ب٫ظ)

    به قسمت خیلی خوبی اشاره کردی و از اون بهتر این بود که یه سوال کلی پرسیدی !
    به نظرم اینجا رولینگ خیلی ماهرانه دولت و مردمی که انتظار دارن ازش حمایت بشنو نقد میکنه !
    مردمی که ساده دلانه انتظار دارن از طرف دولت و حکومت محافظت بشن و افسارشونو دست دولت دادن! ( و وقتی دورسلی ها از طرف دنیای دیگه ای مورد تهدید قرار میگیرن از حکومته دنیایی که براشون ناشناختس و هیچ ربطی هم بهش ندارن انتظاره حمایت و محافظت دارن)
    گاهی بهتره دولتو بذاریم کنار و خودمون آستینامونو بالا بزنیم !
    این درسی بود که از اینجای کتاب گرفتم !

  24. Avatar photo
    (در ۲۹ شهریور ۱۳۸۹، ساعت: ۱:۰۷ ب٫ظ)

    نظری نیست ولی ورنون خیلی باحاله.

  25. (در ۲۹ شهریور ۱۳۸۹، ساعت: ۱۲:۵۰ ب٫ظ)

    نظر خاصی نیست. فقط هری باید بیشتر حال ورنونو میگرفت مثلا مرگخوارا رو اشتباهی به جای مامورین وزارت خونه معرفی میکرد!!!

  26. (در ۲۹ شهریور ۱۳۸۹، ساعت: ۱۲:۲۲ ب٫ظ)

    ببخشید در مورد چی نظرمون چیه؟؟؟
    دورسلی ها حق دارن اما کمی هم احمق اند.آخه دولت باید این کارو بکنه ولی با وجود ولدمورت وقت زیادی برای این کارو ندارند.
    aragonخیلی باحالی!!!!

  27. (در ۲۹ شهریور ۱۳۸۹، ساعت: ۱۲:۰۸ ب٫ظ)

    من با نظر fresh speech کاملا موافقم
    دامبلدور هم گفت خیلی از خانواده های جادوگری حاضر بودن هری رو مثل فرزندشون بزرگ کنند ولی دامبلدور هری رو فرستاد پیش خاله ایناش!
    من مطمئنم اگه هری رو جادوگرا بزرگ میکردن لوس و ننر میشد

  28. Avatar photo
    (در ۲۹ شهریور ۱۳۸۹، ساعت: ۱۱:۵۱ ق٫ظ)

    لحظات بدی بود هری داشت کاملا تنها میشدداشت وارد جنگ میشد درسته که دورسلی ها احمق بودن ولی بازم هری در ته قلبش یه کم اونا رو دوست داشت

  29. (در ۲۹ شهریور ۱۳۸۹، ساعت: ۱۱:۲۸ ق٫ظ)

    دورسلی ها حق داشتند چون اونا از بیشتر اتفاقاتی که توی جامعه ی جادوگری می افتاد بی خبر بودن و نمیدوستن حقیقت چیه
    به هر حال اونا به همون احمقی بودن که قیافشون نشون میده دیگه

  30. (در ۲۹ شهریور ۱۳۸۹، ساعت: ۱۱:۱۷ ق٫ظ)

    سلام
    نمی دونم چرا من از دارسلی ها خوشم میاد.
    به نظرم اگه دامبلدور هری رو جایی غیر از خونه ی دارسلی ها می برد ما این هری ای که الان می بینیم رو نداشتیم.
    همین بی توجهی ها،تو ذوق زدن ها، فرق گذاشتن ها … باعث شد هری رو پای خودش وایسه و قدرت تحمل سختی ها رو داشته باشه.
    وهمچنین قدر دوستاشو بدونه!

  31. (در ۲۹ شهریور ۱۳۸۹، ساعت: ۱۱:۱۳ ق٫ظ)

    به نظر من عمو ورنون شبیه کاراکتر های مظلومی هست که در یک جریان ناخواسته و باورنکردنی که با ذهن مدرنش جور درنمی آید گیر افتاده و در این وسط فقط می خواهد که خودش و خانواده اش در امان باشد و به ولدمورت و هری و این چیزا اهمیت نمی دهد

  32. Avatar photo
    (در ۲۹ شهریور ۱۳۸۹، ساعت: ۱۰:۵۸ ق٫ظ)

    دورسلی ها خیلی خنگ بازی در میارن.این همه مدت هنوز نفهمیدن قضیه چی به چیه؟

  33. (در ۲۹ شهریور ۱۳۸۹، ساعت: ۱۰:۲۹ ق٫ظ)

    من با bita potter موافقم اونا هیچ چیز از دنیای جادوگری نمیدونستند و بایدم این حرفو میزدن البته ورنون دورسلی هم یک ذره حق داشت.
    پ.ن:تورو خدا سوال های بهتر بذارین.

  34. Avatar photo
    (در ۲۹ شهریور ۱۳۸۹، ساعت: ۱۰:۲۲ ق٫ظ)

    تو این قسمتای کتاب دقیقا همون احساس هری رو داشتم(البته همیشه همینطوریه!)…که چقد نفهمن اینا…که بعد از این همه سال هنوزم این چیزا رو درک نمیکردن………
    هه هه…
    جواب باحالی بودAragorn

  35. (در ۲۹ شهریور ۱۳۸۹، ساعت: ۹:۴۰ ق٫ظ)

    اخه بی چاره هری خودشو کشت که به اینا بفهمونه که جونشون در خطره….اما مگه اینا میفهمیدن؟؟؟؟به جاش خنگ بازی در میاوردن…..

  36. Avatar photo
    (در ۲۹ شهریور ۱۳۸۹، ساعت: ۷:۴۴ ق٫ظ)

    1…………..
    2…………..

    نظر شما در مورد جوابم چیه؟

  37. (در ۲۹ شهریور ۱۳۸۹، ساعت: ۴:۱۶ ق٫ظ)

    این فصل قشنگ بود ولی من فصل هفت پاترو خیلیدوس دارم

  38. (در ۲۹ شهریور ۱۳۸۹، ساعت: ۱:۱۰ ق٫ظ)

    این صحنه (از نظر من) جای بحث زیادی نداره.جز اینکه نشون بده دورسلی ها چقدر ادم های ترسو و بزدلی هستن.

    پ.ن:من اونجاشو دوست دارم که پتونیا میخواست یه چیزی به هری بگه(شاید براش ارزوی موفقیت کنه) و یه لحظه متوقف شد ولی نگفت و رفت.

  39. (در ۲۹ شهریور ۱۳۸۹، ساعت: ۱:۰۲ ق٫ظ)

    من فکر می کنم چون ورنون دورسلی از دنیای جادویی انچنان خبری نداشت پس دنیای جادوگری و مشنگی و قوانین ان را تا حدودی مثل هم می دونست. پس طبیعی بود که این حرفو بزنه.

  40. (در ۲۹ شهریور ۱۳۸۹، ساعت: ۰:۴۶ ق٫ظ)

    خب اینجا تنها جایی بود که با ورنون دورسلی موافق بودم.

  41. Avatar photo
    (در ۲۹ شهریور ۱۳۸۹، ساعت: ۰:۴۲ ق٫ظ)

    سلام:
    راستش حق با ورنون درسلی بود معمولا حکومت در هر کشور و جامعه ای موظف به حمایت از این گنه افراده ولی خوب اون از نفوذ و فدرت ولدمورت آگاهی نداشت و اتفاقاتی که در جامعه جادوگران می افتاد برایش قابل درک نبود هر چند که هری و کینگزلی و اقای ویزلی براش توضیح داده بودند اما خوب نمی تونست درک کنه کلا خانوادخ درسلی از اون دسته آدمایی بودن که خیلی خیلی دیر به اطرافیان اعتماد میکردن

  42. (در ۲۹ شهریور ۱۳۸۹، ساعت: ۰:۳۳ ق٫ظ)

    چی بگم والا کاملا با HermioneGrainger موافقم

  43. (در ۲۹ شهریور ۱۳۸۹، ساعت: ۰:۳۲ ق٫ظ)

    من این بخشو دوستاشتم چون مثه یه آرامشه قبل از طوفان بود

  44. (در ۲۹ شهریور ۱۳۸۹، ساعت: ۰:۱۷ ق٫ظ)

    من انتظار داشتم تو اون لحظه که خاله پتونیا با هری تنها شد یه اتفاقی بیفته اما خیلی خیلی بیشتر از اینا نادون بود……….

  45. (در ۲۹ شهریور ۱۳۸۹، ساعت: ۰:۱۳ ق٫ظ)

    خب…منم اون فصلو دوست داشتم.
    ولی اصلا از خانواده ی دورسلی خوشم نمیاد گرچه کمی آدم شدن! ولی به نظرم زیادی به هری بی اعتمادن…

  46. Avatar photo
    (در ۲۸ شهریور ۱۳۸۹، ساعت: ۱۱:۵۸ ب٫ظ)

    خوشم میاد از ورنون

  47. (در ۲۸ شهریور ۱۳۸۹، ساعت: ۱۱:۲۹ ب٫ظ)

    در مورد چی؟
    خب ورنون یه جورایی حق داشت ولی دیگه واقعا خنده دار بود…
    کلا من از اون بخش یه جورایی خوشم میاد…جالبه!

  48. (در ۲۸ شهریور ۱۳۸۹، ساعت: ۱۱:۲۵ ب٫ظ)

    من فکر می کنم تا یه جاهایی,اینجا حق با ورنون دورسلی بود. چون قاعده اینه که تو یه کشور مسئولان تو وضعیت خطرناک از مردم محافظت کنن!!!!

  49. (در ۲۸ شهریور ۱۳۸۹، ساعت: ۱۱:۲۳ ب٫ظ)

    هان؟در مورده چی نظرمون چیه؟:-O


امکان ثبت دیدگاه برای این مطلب غیر فعال شده است.

جستجو در سایت

عبارت یا کلمه مورد نظر خود را وارد کنید:

اشتراک خبرنامه

نشانی email خود را وارد کنید:

 


جهت لغو اشتراک خبرنامه، در پایین ایمیل های ارسالی، روی عبارت Unsubscribe کلیک کنید.