از امید در 19 تیر 1393، ساعت: 8:03 ب.ظ، دسته: اخبار سایت، رولینگ، کتابها
درخبرهای قبلی در مورد داستان کوتاه جدید هری پاتر که طی روزهای گذشته توسط جی.کی.رولینگ منتشر شده است، اطلاع پیدا کردهاید. این داستان با قلم ریتا اسکیتر نوشته شده و به بزرگسالی هری پاتر و دوستانش میپردازد.
اگر میخواهید بدانید هری پاتر در ۳۴ سالگی چه وضعی پیدا کرده، از بچههایش، هرماینی، رون، لونا و… باخبر شوید، خواندن این داستان جذاب را از دست ندهید. این داستان کوتاه دو روز گذشته در پاترمور توسط رولینگ منتشر شده بود.
حالا میتوانید این کتاب را بهصورت کامل به فارسی از دمنتور دریافت و مطالعه کنید.
واقعا ک ریتا ذهن هر کسی رو بازی میده نوشته هاش مزخرفن ولی امیدوارم ک داستان دیگه ای در کار باشه
ای بابامن که نتونستم دانلودکنم بایدحتماعضوبشم؟
عاشق این ریتام ینی :)
بچه ها کل این داستان کوچولایی که رولینگ این مدلی نوشته رو از کدوم قسمت سایت میتونم پیدا کنم ؟
سلام من طرفدار هری پاترم و همینطور سایت دمنتور
حتی برنامه دمنتورم تو تبلتم دارم
امیدوارم همیشه سربلند باشید
من قراره یه داستان جدید درباره ی وقتی که سوروس پسر هری به هاگوارتز میره بنویسم ایا قبول میکنید؟
مرسی
کاشی داشته باشه منم همین مثل شما هستم ? ? ? ? ?
این ریتا بی خیال اینا نمیشه ها!!!! خیلی بامزه بود به موهای هرمیون گیر داده بود!
dametooooooooon jiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiz delam lak zade bood vase ye dastan jadid az harry poter
من از کل این چرت و پرت های نوشته شده توسط ریتا اسکیتر یه چیزی رو هضم نکردم!… :))) مگه تو فیلم هشت نویل نگفت که به لونا علاقه داره و …؟!؟!؟! پس چی شد؟! سازشون باهم کوک نمیشد؟؟! :-!
حالم خیلی گرفته بود این صفحه رو اتفاقی پیدا کردم
بهترین اتفاقی که میتونست ساعت ۲/۳۰ شب پیش بیاد
واقعا ممنونم
کار رولینگ عالی بود. این خیلی خلاقانه است که اینطور ا.د رو از پشت پرده نشون میده. در حالی که قبلا حس می کردیم یکی از اوناییم. یه ذره آدم رو دلتنگ می کنه ولی در کل خلاقانه است.
(عاشق لباس لونا شدم من!)
حدسم اینه که خانم رولینگ این داستان (داستان ارتش دامبلدور:بخش تیره سربازان) رو هم حتما به قلم تحریر در میاره دیر یا زود ولی این داستان رو حتما به نقل از ریتا می نویسه . داستان جالبی میشه چون قدرت تشخیص بین بد از خوب رو از بین میبره و یه جورایی به پشت پرده زندگی اسطوره ها و قهرمانان زندگیمان می پردازه… رولینگ آدم جالب و مرموزیه شایدم با گفتن این جمله در داستان ( آیا فرد برگزیده درگیر ماجرای مرموز تازه ای شده است …..)خواسته ببینه اگه خوانندگان عکس العمل مثبت نشون میدهند یا مشتاق هستند سری جدید هری پاتر رو بنویسه ….راستی بابت خبر های دست اولتون هم سپاس
کاملا موافقم.
خیلی رک و راست میگم.داستان خوبی نبود.چرا باید پسر لوپین و تانکس که هری به فرزند خوندگی قبلوش کرده بد باشه؟ ریتا طوری توصیفش کرد که آدم یاد گری بک میفته البته اگه مطمعن باشیم که ریتا واقعیت نوشته یا نه.اما رولینگ با نوشتن این یه مقدار کلاجلوه ی تمام هری پاتر رو خراب کرد. یا مثلا هرماینی و رون رو هم خیلی خرابشون کرد. من از این خیلی ناراحت شدم. از این داستان
کاکو خوبه خودت داری میگی ریتا استیکر
ریتا استیکر کلا چرندیات میگه
ندیدی درمورذ هرماینی و هری چی نوشته
سلام به همه
تو این مورد نظرمو نمیدم که کار رولینگ درست بوده یا نه.خب دلیلشم…
بی خیال
فقط میتونم بگم دمنتور دمت گرم
اولا باید بگم که واقعا خوشحالم که دمنتور دوباره فعالیتشو شروع کرده…
دوما باید تشکر و خسته نباشید بگم برای ترمه این اثر…
اما بهنظر من این کار خانم رولینگ کاملا اشتباه بود که دوباره به این داستان پایان یافته دست برد و یه چیز دیگه ای بهش اضافه کرد…به نظر من هری پاتر که با پایان یافتنش تبدیل به یک افسانه شد بایدهمچنان یک افسانه باقی میماند…
اما این کار از ارزش و جذابیت این افسانه کم میکنه و طوری میشه که هوادار به خودش میگه:(کافیه دیگه…چرا تمومش نمیکنن؟!)
من هنوز این داستان کوتاه را نخواندم و نمیدانم هدف خانم رولینگ از این کار چه بود اما هرچه که بود امیدوارم به ذائقه دوستداران دنیای هری پاتر خوش بیاید…!!!
گرچه خود تردید دارم که داستانو بخونم یا نه!!!!!
بازم یادم رفت,ممنون دمنتور.مثل همیشه عالى شارژمون کردى.
خیلى غیر منتظره ولى عالى… شاید این کار مقدار خیلى کمى از جذابیت داستان کم کنه,اما براى خیلى از ماها هرى پاتر فقط یک کتاب یا شخصیت نبود,یه روح بود که در درونمون به وجود اومد,دوباره این روح زنده شد,بیدار شد.دوباره اون دنیایى رو که تا صبح براش بیدار بودیم و غرق در اون,دوباره زنده.حداقل براى من اینجوریه.بازم…مرسى ملکه ى قصه ها.
بچه ها به نظرم بهتر بود یکم بیشتر شلوغ کنیم!
آخه کتاب جدیده!دوستانی ک میان بازدید خواهشا نظر بدید!
وااااااای هــــــــری چه قدر پیر شدی!!!خخخخ
دمنتور عزیز ممنون!خیلی خیلی حال داد حتی با این که فقط 7 ص بود یعنی در حقیقت 6 ص.
ریتا هم بد از اینا میترسه ها!ایـــــــول به هرمیون!
دلم برای تک تکشون تنگ شده بود!خیلی جالبه ک بدونی همین طور ک تو داری زندگی میکنی اونا هم زنده اند!
حس خیلی عجیبی بود…فقط یه گزارش کوتاه!!اما بازم خیلی هیجان داشتم برای خوندنش…کاش واقعا کتاب بخش تیره سربازان نوشته بشه…یا اینکه رولینگ بازم از هاگوارتز بگه با یه شخصیت دیگه نمیدونم ما هاگوارتز رو دوست داشتیم بیشتر یا هری پاتر و تیمشو…واقعا نمیدونم…اما خیلی سخته انتخاب بینشون چون ما عاشق هری و دنیاش بودیم…فوق العاده ممنونم از بچه های دمنتور!
ممنون.محشر بود.
خیلی جالب بود!!!!
از همین جا خسنه نباشد میگم ولی حس کردم این داستان ناتموم مونده!!!
امیدوارم یه کتاب کامل از اینده پر هیجان هری نوشته بشه!!!
و همین طور بگم دنیل عزیز تولد 25 سالگیت مبارررررک!!!!صد ساله شی بهترین بازیگر دنیاااااااا!
ممنون دمنتور…
دمتان بسی گرم،زیبا بود…
همه رفتیم تو حال و هوای کتابا…
دقیقا عالى بود.
دلم میخواد یه معجون مرکب درست کنم، و موی ریتا اسکیتر رو توش بریزم! وخود اسکیتر رو بیهوش کنم و برای یک ساعت برم وزارت سحر و جادو قسمت رسانه های جادویی، در بخش پیام امروز، بنویسم:
«من زنی افسرده هستم.واقعاً از خودم متنفرم و نمی دونم چیکار باید بکنم.از همه افرادی که راجبشون متنی نوشتم، و مشخصاً دروغ های فاحشی رو به قلم آوردم معذرت میخوام.واقعاً برای خودم متأسفم که به چنین زن نفرت انگیزی تبدیل شدم.اعلام میکنم که من جانورنمای ثبت نشدم!میتونم خودمو به شکل سوسک در بیارم و استراق سمع کنم.تمام مدت هم اینطوری توی هاگوارتز ظاهر میشدم.تمام نوشته هام هم حدسیاتم بود و برای خراب کردن شخصیت دیگران می نوشتم! – امضا: ریتا اسکیتر!»
وای که چقدر خوشحال میشم وقتی بهوش میاد، خودم این خبر رو بهش بدم!!!!
_________________________________________________________________________
عالی بود! انگار ریتا یکم از الف.دال میترسه….چون تمام سعیشو می کرد مؤدبانه بنویسه :)
اره خیلى باحال میشد.
الف.د ؟؟؟! :!!!!
منظورش آلبوس دامبلدور ه.
خوشم نیومد.
عاااااااااالی بود.من شک دارم در مورد خوندن یا نخوندن این داستان اما اگه ریتا اسکیتر نوشته باشه خدا میدونه چه چرت و پرت هایی گفته به نظر من داستان هری پاتر باید تا سال ها ادامه پیدا کنه!!!!!!!!!!!!!هری پاتر یک اسطوره است!!!!!!باید نوه نتیجه هاش هم داستان داشته باشن اما برای خوندنش هنوز تردید دارم؟
واقعا عالی بود یک دنیا ممنون هر چقدر بهتون خسته نباشید بگم و تشکر کنم کمه خیلییییی عالی و خوب بود تشکر فراوان بعد از مدتها واقعا احساس خوب و آشنایی پیدا کردم ممنونم
ممنون واقعا تنها چیزی که منو ازین دنیا جدا میکنه هری پاتره با هری و دنیای جادوییش زندگی میکنم
خیلی ممنونم ! عالی بود ! عالــــــــــــــــــــی !!
هر وقت نوشت های ریتا رو میخوندم حالم بهم میخورد ولی برای این یکی نه اونم فقط به لطف هیجان زدگیم !!! :دیــــــــــ
ولی بازم خیلی ممنونم !! خسته نباشید واقعا !!
امیدوارم یک کتاب جدید با کلی وقایع جدید در راه باشه !!
نمی دونم چرا ولی هر وقت گزارش های ریتا اسکیتر رو می خونم حالم بد میشه. :/
…………………………………………
…………………………………..
………………………..
واقعا نمی دونم چی بگم…
من فکرشو می کردوم که دیگه هری پاتر تمومه
خدا کنه یه کتاب دیگه بنویسه نه یه داستان کوتاه
خیلی وقت بود بهتون سر نزده بودم
بدجور غافل گیر شدم
بازم دستتون درد نکنه
سلام به همگی
امید جان دستت درد نکنه
چند خط بود ولی یاد حال و هوای قدیم افتادم خوب بود
اون نکته زخم جدید انگار یه پیش زمینه برای یه داستان دیگه بود اگر اینطور باشه و یه داستان جدید وجود داشته باشه امیدوام آبکی نوشته نشه
خیلی عالی بووووووووووووووووووووووود!!!
از دست این ریتا اسکیتر!اصلا زنه عوض نشده!
ولی احتمالا الان دیگه فسیل شده!
ولی خیلی جالب بود خیلی ممنون بابت ترجمه خیلی بهم حال داد ک خبریای تازه ای از پسری ک زنده موند و دوستای پر خاطره اش گرفتم!
خیلی ممنونم…
عالیییی بود ….
فکر نمیکنید خط آخر داستان سرنخی باشه واسه کتاب داستان کوتاه بعدی؟!!
31 جولای میشه حدود دو هفته دیگه…..
وااااااااااااااااااای نمیدونم چجوری ازتون تشکر کنم…کلمه عالی واقعا براش کمه
الان که نظرو میدم و ثبت میکنم دانلودش نکردم ولی بازم ممنون چند روز (به دلیلی) نتونستم به سایت سر بزنم واقعا ممنون خیلی خیلی غافل گیر شدم!!
جالب بود …
راستی بازیگر فنریر گری بک درگذشت …
این دنیل مسخرشو در آورده خو بیا بازیش کن راحتمون کن. ولی فکر نکنم بازی کنه به هر حال ما که به قیافه ی دنیل به عنوام هری پاتر عادت کردیم .
یه کتاب جدید در راهه اگه دنیل بزاره!!!!!!!!!
ممنون از ترجمش
اون تهدیدای هرماینی انگار کارساز بود لحن ریتا متحول شده… هرچند هنوزم تنده و لی نه مث قبلنا…هیچوقت چیزایی که مینوشت دوست نداشتم…الانم چون به قلم اون بود خوب نبود…کاش یه گفت و گوی ساده بین بچه های الف دال بود…
سلام من تازه عضو این سایت شدم ولی چهار سال هستش که وارد دنیای هری پاتر شدم و اشنایی کاملی با کتاب ها و فیلم های هری پاتر دارم این داستان هم به نظرم عالی وقتی خوندمش انگار برگشتم به چند سال قبل واقعا سبک نوشتن جی کی رولینگ تغییری نکرده ولی یه سوال مگه نویل با لونا ازدواج نکرده بود؟پس چرا اینجا یه چیز دیگه نوشته؟
من هنوز نخوندم ولی دانلود کردم
ممنون از زحمتتون
یادش بخیر
منو برد به دورانه نوجوانی
حالا همین پارسال پیارسالو میگما
دستتون نه درده
خیلی عالی بود… دست همه تون درد نکنه.
واقعا فوق العاده بود… دم رولینگ گرم!!! بابت ترجمه هم ازتون خیییییییییلی
بی نهایت ممنون و متشکریم.واااااقعا عاااااااااالیه. مرسی.
واقعا خیلی عالی بود… دست همه تون درد نکنه… واقعا از این خبر شوکه شدم.
خبری در حد المپیک.!!!!!!!!!! عااااااااااااااااااااالیه..مرسی.
من که خوشم نیومد.واقعا هدف رولینگ چی بود!؟!
ممنون بابت ترجمه. خبر عجیبی بود .عجیب تر اینکه دیدم دوباره دمنتور فعالیت میکنه !:)
وای من فکر میکردم لونا و نویل با هم ازدواج میکنن!ولی هیچ وقت لحن ریتا رو دوس نداشتم ولی به نظر میرسه محافظه کارانه تر صحبت میکنه جدیدا
ممنون از همه ی کسانی که کمک کردن ما اینو هم بخونیم مخصوصا آقاامید که با وجود مشغله ی زیاد ما دمنتوریارو فراموش نکردن
بعد خوندنش حتما نظرمو میدم
عجب حسی!!! خوندن یه چیز جدید از هری پاتر…
بعد از چند سال تقریبا داشت یادم میرف که چه کیفی میکردیم از خوندن کتاب های هری….
هم خوشحالم هم ناراحت،به سختی با تموم شدنش کنار اومده بودیم که دوباره یادمون انداخت….ولی بیشتر خوش حالم تا ناراحت!!! هنوز نخوندمش ولی حتماً خوبه
مرسی دمنتور! شارژمون کردی!!!
واقعا عالی بود
ممنون بابت ترجمه
راستی اون آخرش که گفته بود کتاب بیوگرافی ارتش دامبلدور 31 جولای تو کتاب فروشی فلوریش و بلاتز منتشر میشه نکنه یه سرنخ بود که خود رولینگ واقعا این کتاب رو منتشر میکنه ؟؟!!!
واقعا ممنون . . . من خوندم ولی چیز خیلی زیادی توش نبود . چیزی که آدمو واقعا تکون بده . ولی بازم ممنون . دلم تنگ شده بود برای خوندن حتی یه خط جدید از دنیای هری !!!
دست شما درد نکنه. مرسی.
یه کم عجولانه ترجمه شده بود ولی خوب بود.
ریتا اسکیتر دو پهلو می نویسه اخیرا !! :))
عالی بود دستتون درد نکنه
اون تیکه که در باره ی زخم هری حرف زد خیلی امید وارم کرد که یه سری داستان دیگم در مورد هری پاتر بیاد
داستان جالبی بود وافعا…
با تشکر از امید جان که در کنار مشغله کاری بطف کردن و داستان را ترجمه کردن !
ممنون از اینکه هنوز هستید و این خبرای خوب رو به ما میرسونید
مثل همیشه و مثل همه نوشته های رولینگ فوق العاده بود و منو برد به گذشته
تمام صحنه های کتابها مثل یه فیلم از جلوی چشمهام رد شد ( حتی گوشه چشمهام رو هم خیس کرد )
2 تا مسئله توی این مطلب بود که نطر من رو جلب کرد
1 – توی صفحه 3 آخر پاراگراف 2 میگه (( آیا فرد برگزیده درگیر ماجرای مرموز تازه ای شده است که یک روز ناگهان خبر آن به گوش بقیه میرسد ؟ آیا قرار است وارد عصر تازه ای از وحشت و ترور شویم ؟ ))
و آخرین خط از داستان رولینگ این رو میگه که 31 جولای (که میشه 3 هفته دیگه) کتاب ارتش دامبلدور : بخش تیره سربازان توی کتاب فروشی فلوریش و بلاتز منتشر میشه
خب ما رولینگ رو میشناسیم و میدونیم که همیشه یه چیزی توی نوشته هاش مخفی می کنه و بعدا اونا رو رو میکنه
نمیگم قراره کتاب جدیدی از هری پاتر بیاد , ولی میتونیم امیدوار باشیم که چیز جدیدی در راهه
ممنون از زحمت همه بخصوص امید جان که در کنار مشغله کاری دریغ نکرد لطفشو از ما… برم بخونم
یک سوال داشتم که مجبورم اینجا بپرسم چون هر چه سعی کردم نتونستم از بخش پیام خصوصی استفاده کنم سوال من اینه که چطور می تونم حساب کاربریم را کاملا پاک کنم؟ ممنون می شم اگر کسی جواب سوال من را بده.
آریگاتو ، امید-ساما .
عجیب بود…ولی زیبا
از ممنون هم ممنون تر
مو به تنم سیخ کرد.انگار یه لحظه برگشتم به چند سال پیش…
ممنون
عالی بود واقعا … من که به دمنتور افتخار می کنم … ولی یکم لحن ریتا عوض نشده ؟؟ :D