از سروش در 13 شهریور 1393، ساعت: 1:17 ب.ظ، دسته: اخبار، مختلف
شاید مشنگ زاده ها تا بازگشتن به مدرسه ۲ هفته مهلت داشته باشند ، اما دختر و پسر های جادوگر ، یکم سپتامبر ( ۹ شهریور) به “مدرسه علوم و فنون جادوگری هاگوارتز” برگشتند ! خوانندگان هری پاتر خوب به خاطر دارند که هر سال در ساعت ۱۱ صبح یکم سپتامبر،قطار سریع السیر هاگوارتز از ایستگاه کینگز کراس سکوی ۹ و سه چهارم -حتما به خاطر داشتید- به حرکت در می آمد تا حوالی غروب جاودگران و ساحران نوجوان را در ایستگاه هاگزمید پیاده کند .
به همین مناسبت هوادارن و دوستداران بیشمار مجموعه هری پاتر ، روز یکم سپتامبر به تویتر رفتند تا با هشتگ های # BackToHogwarts # بازگشت به هاگوارتز این روز خاطره انگیز را به همدیگر یادآوری کنند . عده ای ارزوی رفتن به هاگوارتز میکردند و برخی هم از گروه بندی مورد علاقه شان میگفتند ! بگذارید چند توییت با این هشتگ را با هم بخوانیم :
- «ای کاش به هاگوارتز می رفتم #بازگشت به هاگوارتز»
- «اگر احیانا از قطار هاگوارتز جا موندید اصلا نگران نشین ، فقط سوار ماشین پدرتون بشین ! #بازگشت به هاگوارتز»
- «کسی تونست به اینترنت Wi-Fi قطار وصل بشه ؟ #به ماهم بگین #بازگشت به هاگوارتز»
در یکی از غم انگیز ترین توییت ها :
- « هر سال یکم سپتامبر جشن سالگرد بازگشت به هاگوارتز رو میگیریم ، چون میخوایم ترسمونو از این که هرگز نامه هاگوارتزو دریافت نمیکنیم ، پنهان کنیم .حقیقت تلخ#بازگشت به هاگوارتز »
- «شاید ما بزرگ شده باشیم و داستان های جدیدی خونده باشیم و راه های متفاوتی رو رفته باشیم، اما یکم سپتامبر هممون به هاگوارتز برمیگردیم … #بازگشت به هاگوارتز»
شما هم جمله ای به یاد یکم سپتامبر و بازگشت به هاگوارتز دارید ؟ اگر جمله ای دارید ، در قسمت نظرات بنویسید.
پس کجایین
پس کجایین
ببیاین سایتمونو ادامه بدیم شما ها گفته بودین تا آخر ادامخ میدین بیایین ادامه بدیم چقدر باید سختی بکشم چقدر باید نا امیدی بکشم ولی من نا امید نمیشم خواستم بگم لطفا برگردین ۶ سال قبل همه امید وار بودین همیشه امید وار بمونین گریم گرفته اونقدر خدا داره ما رو تو سختی قرار میده چقدر انتظار یکی جواب بده بیایین شما گفته بودین تا آخر ادامه میدین پس ما باید ادامه بدیم اونایی که میگفتن با فیلمش گریهکردم بیای اینجا دباره شروع کنیم اگه هنوز امید دارین واسه نامه هامون
آرینم ۱۴ ساله از اردبیل که با هری پاتر بزرگ شده
دارم دیوونه میشم لطفا یک نفر بگه چه کسی به هاگوارتر رفته؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
بچه ها نامه های همتونو میتونم شرط ببندم که پیش مادراتونه ! الآنم اگه برید وسایل ماماناتونک بگردین پیداش میکنین ! اگه پیدا نشد بیاین به من آواداکداورا بزنین !
آوادا کداورااا!!!
من ۱۱ سالمه وساله پیش هری پاترباشناختم یادمه همیشه ساعت رانگاه می کردم ومی گفتم ازقطارجاموندم ای کاش ما هم به هاگوارتز می رفتیم دوست هایی مثل رون وهرمیون پیدامی کردیم ، ای کاش
من فقط ۱۱ سالمه …ولی باور دارم که یه روزی یه جغد برام فرستاده میشه و من به هاگوارتز میرم…مهم نیست بقیه چی میگن …مهم اینکه چی می خوای…و من با ماجراجویی هری و رون و هرماینی و فضولی های دراکو بزرگ شدم…با اونا زندگی کردم…وقتی تنها بودم با اونا حرف میزدم…و اونا قهرمان زندگی من بودن..همشون ..و من با اونا خندیدم و گریه کردم..وقتی پروفسور البوس دامبلدور کشته شد من هم با دانش اموزان هاگوارتز گریه کردم و اشک ریختم…وقتی هری ولدمورت رو شکست داد منم خندیدم…و ارزوی من اینکه یه روز به هاگوارتز برم و قرمان های زندگیمو ببینم…ارزوی منه که ساحره فروشنده ازم بپرسه…چیزی از چرخدستی می خوای عزیز دلم؟
و خیلی ادما فکر میکنن که من ویوونه شدم…میگن اینا فقط در مورد یک فیلم بوده…اگر واقعا اینجوریه پس چرا روی همه ما تاثیر گذاشته…کی گفته جادو وجود نداره…شاید نگفته باشن جادو هست ولی هیچوقت هم نگفتن که نیست…
میخواین به هاگوارتز بروین برید بریتانیا جغد هاگوارتز فقط برای اونجا کار میکنه تو ایران نمیاد من بلیط هواپیما رو میخرم و میرم بریتانیا تا جغد برام نامه بیاره و برم هاگوارتز و اونجا تحصیل کنم خدا حافظ
هی !!! واقعا یادش بخیر..!!! قطار هاگوارتز و سکوی نه و سه چهارم..!!! همیشه اونجا منتظر هری و رون و هرمیون بودیم.یادش بخیر و گرامی…!!!!
واسه ما حال و ضدحال باهم شده کلا خنثاییم الان… این مدرسه های لعنتی شرو دارن میشن… هاگوارتزیم که کلن درکار نیس…ازونور دن میاد میگه هری تموم شده… —–… هری همیشه تو قلب ما زنده میمونه… همینجور هاگوارتز
وای دستتون درد نکنه مارو بردین تو اون حال و هوا.
تو انجمن یه شعری گفته بودم در همین باره گفتم اینجا هم بذارم :)
تنبک و ساز و دهل را زده اند ***** هاگوارتز شروع شده زنگ کلاس را زده اند
این قطار فقط تو این هوا حال میده:
مه آلود و تاریک
باران شدید و گاهی هم رعد و برق!!!!!!!!!!
اینو هم یادم رفت بگم .بیخود احساساتی نشین.الان هری و هرمیون و رون در زندگی واقعیشون دارن حال میکنن اصلا اهمیتی به ما نمیدن
سلام به همگی!
دوست عزیزم ی چیزی:
بد جایی اومدیــ!!!
من از طرف خودم حرف می زنم!
آره احمقانه است و شاید بگی من دیوونه شدم!اشکال نداره خیلیا تا حالا اینو بهم گفتن خیلیا!ولی هر چه قدر هم ک حرفم احمقانه باشه ولی:
من اونا رو باور دارم.
من هاگوارتز رو باور دارم جادو رو باور دارمـــ…
اون همه سال زندگی رو با اونا گذروندم…اون همه سال…
فقط نگذروندم در حقیقت زندگی کردمـــ…نفس کشیدمـــ…
شاید از نظر شما هری پاتر ی کتاب بود و تموم شد و رفت ولی من صفحه به صفحه ی اون کتاب رو می پرستم.
من با تک تک اون کارکتر ها خندیدم و گریه کردم…
تک تک درد ها و شادی هاشون رو حس کردم…لمس کردم…
پس به نظرم حق دارم ک برای اونا احساساتی بشمـــ…
برای من مهم نیس اگه هری و رون و هرمیون به من اهمیت نمی دن چون در حقیقت منو نمیشناسن ولی تنها چیزی ک می دونم اینکه از اونا متشکرم…متشکر برای تمام اون چیزایی ک به من هدیه دادن…تمامش.
حرف دل منو زدی ♡♡♡♡♡♡♡
??
خدایا هیچ وقت یادم نمیره تک تک روز های یک سپتامبری ک گذروندم ب این امید ک کاش منم الان پیش هری ،رون و هرمیون تو قطار بودم. یادم نمیره وقتی به ساعت لندن ساعت یازده میشد و من سنگینی یه غم بزرگ رو روی دلم حس میکردم. حرفای h.black رو با بند بند وجودم حس میکنم. و صادقانه میگم باور دارم هری واقعیه. باورش دارم. و میدونم یه جایی از این دنیا مشغول زندگی کردنه. امیدوارم خوشبخت باشه. اهمیتی نمیدم اگه کسی فک کنه قاط زدم یا زیادی تو داستان غرق شدم. ولی باور نمیکنم هری که همه ی روزای زندگیمو باهاش گذروندم و کنارش بزرگ شدم فقط یه شخصیت داستانی باشه. اون زنده س. مطمئنم.
شما ها جوری حرف میزنید انگار داستان هری پاتر واقعی بوده و هاگوارتز وجود داره…
ما دنیای جادویی خودمونو براساس اون چیزی که خانم رولینگ ساخته بود دوباره بازآرایی کردیم
دیگه مهم نیست هری و هرمیون و رون دارن الان چیکار میکنن.
ما نسل هری پاتریم با هری پاتر بزرگ شدیم با داستاناش به خواب رفتیم و خواب دنیای جادویی رو دیدیم و همین برای ما(یا حداقل من)بسه که باز هم و بارها به این کارمون ادامه بدیم
هاگوارتز توی ذهنمونه و همیشه منتظرمون….
چرا ناراحت میشی؟من خودمم مثل توم.ولی انقدر حرس خوردم که در واقعایت همچین چیزی وجود نداره دارم دیوونه میشم.
کاش یکی از این چیزا حقیقت داشت..با آرزو نمیشه زندگی کرد
بچه ها راستی پروفسور اسلاگهورن منو به کوپه ش دعوت کرده بود…
شما رو ندیدم…
منم میخوام تا آخر منتظر بمونم اصلا اصلا هم زمان برام مهم نیست!
من عاشق هاگوارتز هستم و تا ابد هم میمونم!
اینم بگم که از اون آدما نیستم که با گذشت زمان فراموش کنند که چه قول هایی دادن و عاشق چیا بودند……
کوپه دوم، بخش سرگروه ها پذیرای شما هستم!
بچه ها من تو قطار یه دانه همه مزه برتی بات با طعم ان دماغ خوردم هنوز مزشو تو دهنمه…
اه اه اه…
مزه اش از سیرابی هم بدتر بود؟
اوه اوه خدانکنه به من بیوفته.
یادش بخیر چه حالی میداد هری پاتر…دومین قسمتشو یادتون میاد؟دیگه خسته شدم اینقدر هری پاتر تکراری دیدم.آی خدا چی میشه زودتر جدیدشو بسازن.
من میخوام خودم یه مدرسه جادوگری تاسیس کنم… اخه من الان به سن قانونی رسیدم ولی حتی چوب جادو هم ندارم… حالا میفهمم چرا خاله پتونیا انقد از جادو بدش اومده بود… منم خواهرم میرف هاگوارتز من نمیرفتم همین ریختی میشدم…
مدرسه ها شروع شده ولی ما هنوز به انتظار قزار نشستیم…قطاری که هیچوقت نیومد…قطاری که تموم آرزومون رو حمل میکنه…قطاری که…
.
.
.
.
فقط میخوام بگم که من همیشه منتظر این قطار میمونم…مهم نیست چقدر طول بکشه ولی هنوز به اومدنش امید و ایمان دارم
ما هیمشه منتظر خواهیم موند….
قطاری که تموم ارزومون رو حمل میکنه….قطاری که ما رو به سمت جایی میبره که همه زندگیمونه….جزء جدایی ناپذیر خاطراتمون
من عاشق مدرسه هاگوارتز هستم . برای همشون آروزی موفقیت میکنم.
همیشه و همیشه منتظر خواهم بود تا یه روزی یه جغدی برام یه نامه بیاره.یه نامه که بگه باید یکم سپتامبر تو ایستگاه کینگزکراس باشم تا برم به جایی که ارزوی هممونه….
هاگوارتز خونه هممونه .خونه ای که از سنگ ساخته نشده.خونه ای که از خاطرات.عشق و دوستی ساخته شده.
دوستی بین همه ماها.همه کسانی که هری پاتر روخوندن.
ما یه خانواده بودیم…یه خانواده خیلی بزرگ تو دنیا…
میدونید؟ما انتخاب شده بودیم….ما هم برگزیده بودیم…
(( میدونید؟ما انتخاب شده بودیم….ما هم برگزیده بودیم… ))
این تیکه حقیقت محض هست
ماهم مثل هری برگزیده ایم فقط روی پیشونیمون جای زخم نداریم
…
هی بچه ها پس کی این چرخ دستی خوراکی میاد؟همیشه عاشق قورباغه شکلاتی بودم
هاگوارتز بترس که ما دمنتوریا داریم میایم که بترکونیمت
.
.
.
اون حقیقت تلخ واقعا حرف دل همه ی ماس با اینحال همیشه منتظر اون جغد میمونم حتی اگه 70 ساه بشم
.
.
.
اه…لعنت به این ماگل ها با این اختراعاتشون! این قطار چ قدر تکون تکون می خوره!
خسته شدم نرسیدیم خونه؟؟؟
.
.
.
واقعیتش دلم می خواست حرف واقعیه دلم رو بزنم ولی…
احساس می کنم هر چه قدر سال ک بگذره بازم…
منتظر اون جغد می مونمــ…