من از اواز گندم
به بوي نان رسيده ام
از طعم نان
به زينت زندگي،
رفتن ارام رود
راز كار و كرامت كبرياست.
من از وزيدن باد
به عطر سخاوت رسيده ام
و از سايه سار سخاوت به سكوت،
كه تنها به وقت عدالت
از اسمان سخن مي گويم.
من كوروشم
كوه بران باديه ها
كماندار پارسوماش
و پيشواي مردمان بزرگ.
هم بدين پندار شريف است
كه فرمان دادم
تا باغ هاي بي كرانه بيارايند
بهشت ها بسازند
پروانه و اهو و پرنده را پاس بدارند
زيرا زمين و هر چه در اوست
گرامي من است
و من اين كلام مقدس را
به ايندگان نيامده خواهم رساند
شما نيز ياور مردمان و عاشق عدالت باشيد.
اين سخن من است
نجات دهنده بابل و
پادشاه پارسوماش
منم كه جباران را به خاموشي و
ستم بران را به ازادي تمام خواسته ام
درندگان را به دورترين دامنه ها رانده ام
و مغلوبان را محبت كرده ام
و مردمانم را بر سرير ستاره نشانده ام.
پادشاه پارسيان و
كماندار اريائيان منم
كه به بالين فرودستان شب زده شتافته ام
من شفا اور خستگان زمينم
شوشيانا و اورشليم را من پي افكنده ام
اورازان و پرشيا را من پي افكنده ام
من فرمان دادم
تا تباهي و بيداد را
از ديار ادميان برانند
تا بلا بميرد
بيم و گرسنگي بميرد
جنگ و جهالت بميرد
ديو و درنده بميردو
من كوروش
پسر ماندانا و كمبوجيه با شما سخن مي گويم
مرغاب منزل نخستين من است
مرغاب منزل اخرين من است
(کتیبه پارسوماش قسمت 7)