Arvin Collifer -Daniel HP
آقا و خانم دروسلی.... اولین کلمات کتاب اول هری پاتز!هیچوقت یادم نمیره زمانی که پنج سال داشتم با صدای مادرم این کتاب رو گوش میکردم و همیشه خودم رو یک جادوگر خبره فرض می کردم.حتی در یخچال رو هم با جادو باز می کردم و این برام یک کار بسیار معمولی بود"اکسیو ریفریجریتور دوور"...اما الان، سیزده سال دارم، با تفکرات بسیار متفاوت تر از قبل!حتی تا یه ماه پیش کتاب های هری پاترم توی یک جعبه کنار اتاق بودن! ردای جادوگریم، چوبم ، پاتیل معجونم رو نمی دیدم! حتی به دمنتور هم وارد نمی شدم و فقط خبر هارو سرسری دنبال می کردم ولی از وقتی گفته شد دمنتور بسته خواهد شد، دلم شکست! خیلی ناراحت شدم! که دیگه نمی بینم و خاطره ای از هری پاتر نخواهم داشت...از زمان هری پاتریست شدنم در دی ماه 1385 دیگه خبری نخواهد بود.و درست همون زمان که یادم اومد.نوری که باید تو قلبم روشن میشد، کار خودش رو کرد...متأسفانه دیواری که شکسته باشه رو باید برداری و دوباره بسازی و از اون بدتر قلبی رو که شکسته قابل ترمیم نخواهد بود! خیلی تأسف باره! که یک هری پاتریست فراموش کنه که کی بوده! و خدارو شکر که یادم اومد! پسری که زنده ماند...The boy who lived...
|