دمنتور

نویسنده: محسن

  • تشکر جادوگرانی!

    تشکر جادوگرانی!

    دمنتور تنها یک وبسایت طرفداری نیست. نمادی از زندگی یک نسل در کنار هم است. با مشکلات و سختی‌ها، با خاطرات و خطرات. دمنتور نماد و تصویری روشن از قد کشیدن یک گروه از هم‌سالان است. طبیعی است که ویژگی چنین گروههایی رفتن و آزمودن و تجربه کردن باشد. در این مسیر ما هم در کنار هم تجربه کردیم و آموختیم و درس پس دادیم. آخرینش هم همین خبر پایان کار بود. همان خبری که یک شب، مثل بلا نازل شد و همه دوستداران را غمگین کرد. همان خبری که از ساعات اولیه انتشار نگرانی‌ها را اوج بخشید و صدای دوست‌داران را بلند کرد. اما دمنتور همچنان بر رویه و مسیر همه این سال‌ها پایبند و برقرار مانده است. همان اصول و مسیری که ما را به عنوان گردانندگان این سایت وادار می‌کرد تا صدای مخاطبان، همان صاحبان اصلی سایت را بشنویم و این بار هم خلاف این روند کاری نکردیم و دمنتور به حیاتش ادامه خواهد داد.

    اما این خبر که چون بلا آمد نعمات فراوانی هم داشت. معیاری بود برای ما تا دوستان و دوستداران واقعی را بشناسیم و همدلی و حسن نیت آنها را عمیقا درک کنیم. در این مسیر سایت «جادوگران» در راس جریانی قرار داشت که همیشه نقش پشتیبان را برای دمنتور ایفا کرده و همواره موجب دلگرمی ما بوده است. این بار هم خلاف این روند کاری نکرد و جا دارد حالا که دمنتور قرار است دوران تازه‌ای را سپری کند و جریان جدیدی را در این بستر بسازد، دوباره دست در دست دوستان بگذارد و صمیمانه قدردان حضورشان در روزهای سخت باشد. به امید موفقیت‌های بیشتر برای همه دوستداران سایت دمنتور.

  • گفتگوی دمنتور با مهرزاد جعفری: قصد ما این بود که کتاب را سریعتر به طرفداران برسانیم

    گفتگوی دمنتور با مهرزاد جعفری: قصد ما این بود که کتاب را سریعتر به طرفداران برسانیم

    وقتی گوینده سریال با صدای خاص خود، روی تصاویر می‌گفت Previously on LOST نام او به عنوان زیرنویس روی صفحه ظاهر می‌شد. از آن زمان شروع به کار کرد و در همین مدت کوتاه کارهای زیادی انجام داد. زیرنویس سریال‌های فراوانی را ترجمه کرد و به خیلی‌ها برای دیدن فیلم و سریال کمک کرد. حالا مدتی است وارد عرصه تازه‌ای شده است. ترجمه کتاب. اولین تجربه‌اش هم کتابی پر طرفدار بود. هوشمندی‌اش را وقتی می‌فهمیم که عنوان کتاب دوم ترجمه شده‌اش را می‌خوانیم: خلا ناگهانی. با این همه اثر، سن و سالی ندارد. مهرزاد جعفری در گفتگوی صمیمانه‌ای با دمنتور به سوالات ما پاسخ گفت.

    – لطفا خودتان را برای خوانندگان سایت دمنتور معرفی کنید.
    من مهرزاد جعفری ۲۳ سال دارم. چهار سال است که در کار ترجمه فیلم و سریال فعالیت می‌کنم. کتاب «خلا ناگهانی» دومین تجربه‌ی ترجمه کتابم هست. تجربه اول هم مانند این کتاب با همکاری دوست خوبم میلاد انجام شد که «بازی تاج و تخت» را ترجمه کردیم.

    – اولین تجربه شما ترجمه زیرنویس سریال «لاست» بود. از آن زمان تعریف کنید. چه شد که به فکر ترجمه زیرنویس سریال افتادید؟
    خانواده من هم مثل خیلی‌ها به سریال «لاست» علاقه داشتند و آن را دنبال می‌کردند. اما زیرنویس فارسی سریال خیلی طول می‌کشید تا منتشر شود. به خاطر همین هم من تصمیم گرفتم تا این کار را امتحان کنم. یک قسمت سریال را ترجمه کردم. خانواده و دوستان تماشا کردند و راضی بودند. این دلیلی شد تا ادامه دهم. یادم هست که آن روزها سایت‌های آپلود زیرنویس به فراگیری امروز نبود. و من زیرنویس‌ها را در سایت subscene منتشر می‌کردم. بعد از مدتی دوستم که او هم از مترجمان سریال‌هاست سایت «ناین مووی» را معرفی کرد و الان نزدیک به سه سال و نیم است که با این سایت همکاری می‌کنم.

    – غیر از «لاست» سریال دیگری هم ترجمه کردید؟
    بله زیرنویس حدود ۱۲- ۱۳ سریال و نزدیک پانزده فیلم را ترجمه کردم.

    – از اولین تجربه‌ی ترجمه کتاب بگویید.
    نام اصلی کتاب «بازی تاج و تخت»، «نغمه‌ای از آتش و یخ» است و هفت جلد دارد که تا کنون پنج جلد آن منتشر شده و نویسنده در حال نوشتن جلدهای شش و هفت است. در ایران ناشری قصد انتشار کتاب اول را داشت و فیپای آن را هم گرفته بود اما متاسفانه مجوز نگرفت. ما کتاب را ترجمه کردیم و برای دریافت مجوز به ارشاد فرستادیم. بعضی بخش‌ها را که به نظر مشکل‌ساز می‌شدند تعدیل کردیم. البته به صورتی بود که اصل داستان را تحت تاثیر قرار ندهد.

    – این کتاب پیش از انتشار به شکل اینترنتی منتشر شده بود. چه احساس نیازی کردید که آن را مجددا ترجمه کردید؟
    بله، خانم سحر مشیری این کتاب را به صورت الکترونیکی منتشر کرده بودند. در حال حاضر در مورد فیلم و سریال هم یک سری موازی کاری وجود دارد ولی ما در این مورد قصد انجام کار تکراری نداشتیم. دوست داشتیم کاری کنیم تا دوستانی هم که به کتاب‌های الکترونیکی دسترسی ندارند بتوانند از مطالعه این کتاب لذت ببرند. خصوصا که در دست گرفتن کتاب کاغذی هم لذتی دیگر دارد. دوست داشتیم کاری کنیم تا خواننده فارسی زبان هم بتواند مثل خوانندگان دیگر کشورها این کتاب را در قفسه خود داشته باشد.

    – درباره کتاب تازه بفرمایید. چه شد که تصمیم به ترجمه آن گرفتید. با توجه به این نکته که از زمان انتشار کتاب همیشه مطرح می‌شد که با کتابی متفاوت از آثار قبلی نویسنده روبرو هستیم و به نوعی کتابی است برای بزرگسالان.
    از مدت‌ها پیش اخبار خانم رولینگ را دنبال می‌کردم. تقریبا ده مهر بود که خبر انتشار کتاب را دیدم. البته من هم مثل دیگر طرفداران، کتاب‌های هری پاتر را با ترجمه خانم اسلامیه مطالعه کرده بودم. اما با دیدن خبر انتشار، پیگیری‌هایی کردم تا این اثر را به عنوان دومین ترجمه خود انجام دهیم. به شکل معجزه‌آسایی نسخه PDF آن را از اینترنت دانلود کردم. سپس با انتشارات «آذرباد» ناشر کتاب قبلی، تماس گرفتم و آنها هم از این کار استقبال کردند. کار ترجمه هم حدود سه هفته پیش به پایان رسید.

    – ترجمه این کتاب چقدر طول کشید؟
    حدودا سه ماه. ما دونفر بودیم و کار زودتر پیش رفت.

    – نفر دوم را معرفی می‌کنید؟ و اینکه، چرا دونفره؟
    بنده با کمک آقای میلاد بابانژاد ترجمه را انجام دادم. ایشان هم از مترجمان با سابقه فیلم و سریال هستند و زودتر از من وارد این کار شدند. ما دونفری ترجمه را انجام دادیم تا زودتر کار را به دست علاقه‌مندان برسانیم. کار ما خیلی به هم شبیه و با هم هماهنگ است و سر کتاب قبلی هم تجربه‌های زیادی داشتیم. برای همین از ایشان تقاضای کمک کردم.

    – کتاب در چه تاریخی منتشر می‌شود؟
    ما قصد داشتیم برای نمایشگاه کتاب، این اثر را آماده کنیم اما کارها خیلی خوب پیش رفت و فراتر از تصور ما ترجمه قبل از عید به پایان رسید. حالا هم انتشار کتاب به صدور مجوز بستگی دارد. ما هر هفته پیگیر مجوز هستیم و گویا کارها خوب پیش می‌رود. اصلاح خاصی نخواهد داشت مگر در حد دو سه صفحه. البته در کل کتاب موارد اصلاحی زیادی داشت. مثلا به عنوان نمونه در بخشی راجع به دین و مذهب صحبت می‌شد که به توصیه ویراستارمان آن را تعدیل کردیم و با عبارات جایگزین اصطلاحا معادل سازی فرهنگی انجام دادیم.

    – این کتاب برای طرفداران هری پاتر بسیار مهم است. همان‌طور که در جریان هستید خانم اسلامیه هم در حال ترجمه این کتاب هستند. نظرتان راجع به ترجمه‌های ایشان چیست؟
    من ترجمه‌های خانم اسلامیه را خیلی دوست دارم. خودم هم هری پاترها را با ترجمه ایشان خوانده‌ام. تصمیم ما برای ترجمه «خلا ناگهانی» ابدا به این منظور نیست که ترجمه‌های ایشان را قبول نداریم. ملاک ما برای انجام این کار اول این بود که علاقه شخصی خودمان به خانم رولینگ را پیگیری کنیم و در قدم بعدی هر چه زودتر کتاب را به دست هواداران برسانیم. وگرنه وقتی کتاب خانم اسلامیه منتشر شود حتما من هم آن را تهیه می‌کنم.

    – سال آینده سریالی بر اساس این کتاب پخش خواهد شد. برای ترجمه زیرنویس آن سریال هم برنامه‌ای دارید؟
    بله حتما. می دانید که زبان و نثر خانم رولینگ بریتانیایی است و برگرداندن این نوع انگلیسی واقعا سخت است. ترجمه سریال هم حتما دشوار خواهد بود اما با وجود اینها اگر عمری باقی باشد حتما این کار را می‌کنیم.

    – و نکته پایانی…
    چیزی که می‌خواستم عرض کنم اینکه نظرات کاربران سایت را که زیر خبر منتشر شده در سایت می‌خواندم دیدم عده‌ای زود قضاوت کرده بودند. پیشنهاد می‌کنم اجازه دهید کتاب چاپ شود و بعد ببینیم چه چیزهایی حذف شده، به چه شکلی این حذفیات صورت گرفته و آیا زبان اثر مناسب این کتاب هست یا خیر. من تصمیم گرفتم بیست و پنج صفحه ترجمه شده را به صورت PDF در اختیار سایت دمنتور بگذارم تا طرفداران بخوانند و بعد قضاوت کنند.

  • محسن: رویای ما به سر اومده، حالم بده

    محسن: رویای ما به سر اومده، حالم بده

    بماند که هری پاتر اثر ماندگار در لیست برترینهای ادبیات بشر روی زمین هست یا نه! بماند که هشت فیلم، یادگار کتابهای رولینگ، تا چه حد از لحاظ سینمایی اصیل هستند. این بحث‌ها تا همیشه ادامه خواهد داشت. نه تنها درباره هری پاتر که درباره هر مخلوق انسانی از این دست مجادله‌ها، بازار داغی دارند. این بحث‌ها در جای خود بااهمیت هستند اما چیزی که در دمنتور معنا پیدا میکند، تبلور لحظات شیرین و گس ماست که با هری پاتر همراه شد و با خیالات جادویی رولینگ رنگ گرفت و با متن به تصویر درآمده شرکتهای بزرگ فیلمسازی همسفر شد و در آخر در ایستگاه نهایی ما را، همه خانواده دمنتور را به هم رساند.

    دمنتور بی تردید میعادگاه بزرگ عاشقان که نه، سینه چاکان هری پاتر شد. نمیخواهم دمنتور را در جایگاهی بنشانم که حقش نیست. نمیخواهم درباره دمنتور چیزی بگویم و صفاتی را به آن نسبت بدهم که شاید از او دور باشد. در این یادداشت تنها یک مقصد را دنبال میکنم. یک عابر دنیای مجازی، به دلیل اینکه مسیر روزانه‌اش از جلوی ویترین سایت دمنتور میگذرد، از مشاهداتش مینویسد. او شاهد روز اولی است که یک بنا خریداری شد و سر در آن پارچه نوشته‌ای اعلام کرد که: به زودی اینجا تبدیل به یکی از معتبرترین آوردگاههای طرفداری برای یک مجموعه می‌شود. این عابر قرار است تعریف کند که چگونه این اتفاق افتاد.

    رسم و عادت دنیای فانتزی این است که موجودی خلق شود و به دنیال آن زنجیره‌ای از موجودات و سرویس‌ها ایجاد شوند. هر اثری که در دنیای ما به وجود می‌آید و سر و صدایی به پا میکند، به محض اینکه آذرخشی از داشته‌های خود رو میکند، جماعتی به دنبالش راه می‌افتند و پیگیرش میشوند. این روند را با یک جستجوی ساده به زبان رسمی دهکده جهانی اگر انجام دهید، برایتان اثبات می‌شود. اما در دنیای ما که از کانون حادثه فاصله فراوان داریم، روند دیگری حاکم است. یک موجود، خیلی باید تلاش کند، زحمت بکشد و خود را ثابت کند تا در دل کودک و نوجوان ایرانی قرار بگیرد. از این هم بیشتر باید تلاش کند تا کودک و نوجوان ایرانی را تا بزرگسالی بکشاند و خیلی بیشتر از اینها باید زحمت بکشد تا بزرگسالان ما را با خود همراه کند. هری پاتر در ایران از همه این صافی‌ها گذشت. به گواه چشمانم که خود شاهد مخاطبان شش، هفت ساله این سایت بودم و باز همین چشمها به من ثابت کرد که دوستدار چهل، پنجاه ساله هم در بین اهالی سرزمین دمنتور پیدا میشود.

    که عشق آسان نمود اول ولی افتاد مشکلها

    خواندیم و دیدیم و علاقه‌مند شدیم. این همه ماجرا نیست. در میان ما کسی بود که خواند و دید و دلبسته شد اما توقف نکرد و تصمیم گرفت که این دلبستگی و عشق را با دیگرانی از جنس خود در میان بگذارد. او تصمیم گرفت و قدم در راه بی بازگشت گذاشت. کوله باری از داشته‌ها که در ابتدای مسیر خیلی زیاد هم نبود جمع کرد و در راه اندک اندک بر این کوله بار افزود. او به خاطر دمنتور هزینه کرد. وقت گذاشت. احساس خرج کرد و اعصاب به پایش ریخت. بخشید. انتقام گرفت. دعوا کرد. اگر ایمان نداشتم نمیگفتم که خسارت داد. اما متوقف نشد و دمنتور را ساخت. هر روز یک قابلیت جدید بر او افزود هر روز ایرادهای دیروز را برطرف کرد. در مسیرش به بن بست خورد اما مسیرش را تغییر داد. نامه‌های فراوان برایش رسید. این نامه‌ها گاهی برخلاف جریان که همیشه سرشار از محبت و تشکر و قدردانی بودند، گاهی حاوی تهدید و تهمت شدند و گاهی ترسناک! صاحب این معبد اما جا نزد. پیام تهدیدآمیز بود، نامه ترسناک بود اما وی نترسید.

    گاهی اما خلقش تنگ شد. برید. خسته شد، نه از ماجرا، از بی انصافی‌ها از بدرفتاریها ولی باز ادامه داد و به روی کسی نیاورد. در این باره حرف و گفتنی زیاد است اما ادامه نمیدهم تا نوشته‌ام از شاخص انصاف دور نشود و رنگ تملق به خود نگیرد.

    انگار طرح نویی درانداخت. حواسمان نبود.

    زمانی بود که اولا سایت طرفداری از هرچیزی، به فراگیری امروز نبود. آن روزها این مدل کارها برای علاقه‌مندان یک فیلم، یک کتاب و یا یک مارک و برند، کاری عاقلانه محسوب نمیشد. کار پر هزینه‌ای بود که سودی نداشت و فاعل آن معمولا صاحبِ دل خوش بود! دمنتور از آن روز به عنوان یک سایت طرفداری، آغاز به کار کرد. دمنتور در آن زمانی که خیلی از علاقه مندان هری پاتر سایت زدن درباره آن را محصول تب و جو زمان میدانستند آغاز به کار کرد. از حرکتش دفاع کرد و در پی بسط و گسترش فعالیت بود.

    دمنتور به این حرکت اکتفا نکرد. از لاک یک طرفدار معمولی بیرون آمد. برای ماندن، دست به هر کاری نزد ولی به کارهای کلیشه‌ای و ریلی هم بسنده نکرد. قالبهای گوناگون سایت، طراحی‌های متنوع پوسترها و پس زمینه‌ها و امکاناتی که در سایت قرار داده میشد تنها بخشی از این طرح نو بود. دمنتور از هیبت یک سایت خارج شد. تبدیل به پایگاهی چند رسانه‌ای شد. اینترنت در ایران به فراگیری امروز نبود. اما این سایت با آن شرایط به تولید صدا و تصویر پرداخت. گالری عکس بنا کرد و در نوبتهای مختلف انجمنهای گفتگوی فعال داشت.

    اعضای قدیمی‌تر این سایت تنها لذت انتظار کتاب و فیلم را در دمنتور نچشیده‌اند. ما منتظر “هری پاتر برای همیشه”ها ویژه برنامه‌های نوروزی و جشن انتشار و اکران‌ها هم بودیم. دمنتور برای طرفداران همه چیز را دو چندان کرد. اگر انتظار فیلمی برای مخاطبین عادی جذاب بوده، که بوده، برای دمنتور نشینان انتظار برنامه‌های شگفت آور حول آن ماجرا هم شیرین و لذت بخش بود. دیوانه ساز از مرز یک سایت (در عین فقر امکانات و حمایتها) فراتر رفت. حتی در تولید اخبار که یکی از عادی‌ترین بخشهای سایتهای اینچنینی است، متفاوت عمل کرد. کیفیت ترجمه‌ها، سرعت عمل کار و از همه اینها مهم‌تر اخلاق حرفه‌ای مترجمین، که صبورانه میدیدند به دفعات حاصل زحماتشان توسط دیگران، توسط غارتگران محتوا در عصر جدید، بدون ذکر نام و نشان از مترجم اصلی به نام افراد و سایتهای دیگر مصرف میشد و گاهی حتی نویسنده اصلی متهم میشد اما به خاطر هدف مهمتری که در سر داشت سکوت میکرد. دامنه سو استفاده‌هایی از این دست از اینترنت فراتر رفت و رسانه‌هایی چون صدا و سیما هم از ساخته‌ها و پرداخته‌های دمنتور وام گرفتند.

    وان می که در آنجاست حقیقت نه مجاز است

    دوستداران یک کالای فرهنگی (علیرغم همه جریان سازی‌ها بر علیه یک پدیده داستانی صِرف) با یک هدف، یعنی پیگیری علاقه با گرایشات متفاوت و حتی با وجود تفاوت سنی زیاد، گرد هم جمع شدند. خانواده‌ای را ساختند و رابطه‌ها مستحکم شد. تا جایی که بسیاری از آشنایی‌های مجازی و اینترنتی تبدیل به دوستی‌های ارزشمند شد. افرادی که پیش از هری پاتر و دمنتور یکدیگر را نمیشناختند، حالا به خاطر حضور این میکده، به حقیقت تبدیل شدند.

    دمنتور محفلی است که اگر ساکن آن بودی، بخشی از زندگیت را ساخته. بخشی از علاقه‌ات را پرداخته و در ذهن نمیتوان این موجود را محدود به یک سایت اینترنتی کرد. این موجود روح دارد، برخلاف اسمش که دیوانه ساز است، امید بخش است. آینده به ارمغان می‌آورد.

    دمنتور در ایستگاه آخر هری پاتر، دو پیام دارد. اول اینکه با وجود همه مشکلات و کمبودها و سختی‌ها، جا نزن. بایست و مقاومت کن. به آنچه در سر داری حتی فراتر از آن خواهی رسید.

    دوم اینکه : “رویاهاتو از دست نده. واسه اینکه اگه رویاهات از دست برن، زندگی عین بیابون برهوتی میشه که برفا توش یخ زده باشن…” *
    ———————

    *تیتر مطلب، ترانه ای از شهیار قنبری

    *شعری از لنگستن هیوز، ترجمه از احمد شاملو

    محسن
    همکار و مشاور دمنتور