SMooney
شباهنگام،در آن دم، كه برجا،درهها چون مرده ماران خفتگاناند،
در آن نوبت كه بندد دست نيلوفر به پاي سرو كوهي دام،
گرم ياد آوري يا نه،من از يادت نميكاهم،
تو را من چشم در راهم...
|
شباهنگام،در آن دم، كه برجا،درهها چون مرده ماران خفتگاناند،
در آن نوبت كه بندد دست نيلوفر به پاي سرو كوهي دام،
گرم ياد آوري يا نه،من از يادت نميكاهم،
تو را من چشم در راهم...
|
عبارت یا کلمه مورد نظر خود را وارد کنید:
ما مسئول محتوی آنها نیستیم!
ماه های قدیمی تر، در صفحه بايگانی وجود دارد.