سلام!
من از شما خواستم ۱۲ شب وارد سایت بشید تا نامه های خداحافظی ما رو بخونید. میدونم قبلا کارهای بیشتری میکردم و شما هم انتظارهای زیادی دارید؛ ولی باور کنید من خسته م. خوشحالم ۲۴ تیر رسید که استرس به روز کردن و از دست دادن این روزهای مهم هم تموم شد.
برنامه هایی هم که گفتم برای بعد از این تاریخ دارم رو هم از قبل انجام دادم. از این به بعد شاید سایت دیرتر به روز بشه ولی تغییرات هم بنا بر اتفاقاتی که نمیشه حدس زد، اتفاق خواهد افتاد.
اینکه چطور طرفدار هری پاتر شدم را قبلا در اینجا تعریف کرده بودم. حالا هم هر روز فکر میکنم که بالاخره باید این پوسترها رو از روی دیوار بردارم، یا هنوز زوده. شاید به این زودی ها دوباره هری پاتر رو نخونم، ولی مطمئنم که هر دفعه با دیدن فیلم ها دوباره به همون فضای قدیمی برمیگردم.
همیشه مطمئن بودم که روزی که آخرین فیلم اکران بشه، سایت هم تعطیل میکنم. بگذریم که صدها بار قبل از این هم از این تصمیم ها گرفته بودم. ولی مثل اینکه این سایت تبدیل به بخشی از شخصیت من شده، یا شاید هم جرات خداحافظی ندارم. هر چی که هست، تحمل نبودش سخت تر از فشارهای سرپا نگاه داشتنش هست.
اما باور کنید من هم مثل شما دلم برای این روزهای مهم تنگ میشه. برای انتظار انتشار کتاب، انتظار اکران فیلم جدید یا حتی تریلر جدید… این ماه آخر دمنتور خیلی تغییر کرد. به گزارش آمار گوگل، نسبت به ماه گذشته ۸۵% رشد بازدید داشتیم. روزی که خبر پاترمور اعلام شد و هنوز معما حل نشده بود، نیمه شبی که برای دیدن آخرین تریلر بیدار شدیم، روزی که کامل به پاترمور اختصاص دادیم، شبی که پریمیر لندن رو با هم دیدیم… هر کدوم در یک نقطه از کشور بودیم ولی واقعا کنار هم بودیم. با هم برای پاترمور لحظه شماری کردیم و با هم از دیدن آخرین تریلر شکه شدیم. من بعد از ماه آخر قبل از انتشار آخرین کتاب، این ماه آخر رو خیلی دوست داشتم و مثل سال ۸۶ برای من و مطمئنم برای شما خاطره انگیز شد.
نه من شما رو میشناسم و نه شما به جز اسم من چیزی از من میدونید. ولی قطعا این لحظه ها رو مثل دوست های صمیمی کنار هم و با هم به اشتراک گذاشتیم. شاید دوست های نزدیک شما هم مثل دوست های من طرفدار هری پاتر نباشند و وقتی از هری پاتر حرف میزنید، از قیافه شون مشخص میشه که دارند لحظه شماری میکنند که حرفت تموم بشه. ولی وقتی من و شما کنار هم هستیم، مثل هم هیجان زده، مشتاق و طرفداریم. حرف همدیگه رو می فهمیم و احساس ناراحتی همدیگه رو درک میکنیم. جمله ی مسخره ی “حالا واقعا ناراحتی داره تموم شدنش؟” رو از هم نمی شنویم.
اون شب هایی که در سکوت غرق در مطالعه ی کتاب بودیم این دنیا رو برای ما به وجود آورد. شما هم حتما یک لحظه دلچسب از مطالعه ی کتاب پس ذهنتون هست. شاید پنجره ی باز و صدای رعد و برق موقع مطالعه ی کتاب، شاید تنهایی و سکوتی که اون لحظه وجود داشت یا خیلی لحظه های متفاوت و شیرین دیگه ای که له له میزنیم تکرار بشه.
فیلم هری پاتر و حتی خود دمنتور، همه بهانه هست. بهانه ای که اون روزها و شب ها رو فراموش نکنیم. ولی نمیشه انکار کرد که خود دمنتور امروز انقدر ناراحت هست که حوصله ی مکیدن روح های شاد رو نداره!
ولی با هم هستیم، برای اینکه ما طرفدارهای سرسخت هری پاتر هستیم…
خداحافظ