دمنتور

نویسنده: امین بهره‌مند

  • رابرت گالبریث به حرف آمد! اولین مصاحبه نویسنده مجموعه «کورمورن استرایک»

    رابرت گالبریث به حرف آمد! اولین مصاحبه نویسنده مجموعه «کورمورن استرایک»

    «سفید کشنده» چهارمین جلد از مجموعه‌ی کارآگاهی محبوب «کورمورن استرایک» به قلم رابرت گالبِرِیث است که هجدهم سپتامبر (۲۷ شهریور) روانه‌ی بازار شد. فارغ از اینکه تا به حال کتاب‌های این مجموعه را خوانده باشید یا نه، سوالی که ذهن بسیاری از طرفداران را مشغول کرده این است که رابرت گالبریث دقیقا کیست؟ این نویسنده‌ی انگلیسی تا به حال در هیچ مراسم رونمایی یا امضایی حضور پیدا نکرده و روی جلد کتاب‌هایش هم هیچ عکسی از او به چشم نمی‌خورد. اطلاعات اندکی که از او داریم از دو منبع به دست آمده‌اند: جی.کی.رولینگ، دوست عزیز او، که در توییترش راجع به او صحبت‌هایی کرده و وب‌سایت شخصی رابرت گالبریث که تأیید می‌کند او قبلا در نیروهای نظامی فعالیت داشته است. اما این نویسنده تا امروز هیچ مصاحبه‌ای را انجام نداده بود. مصاحبه‌ای که متنش در ادامه می‌آید اولین مصاحبه‌ی رسمی رابرت گالبریث محسوب می‌شود.

    امکانش هست راجع به شغل قبلیتون برای ما بگید؟ البته قابل‌درکه به خاطر مسائل فوق محرمانه نتونید همه‌چیز رو بگید. لازم نیست خیلی دقیق برامون توضیح بدین، یک توضیح کلی هم کفایت می‌کنه.

    من قبلا به عنوان لباس شخصی در واحد تحقیقات ویژه‌ی پلیس نظامی کار می‌کردم. بعد از ترک ارتش و موقعی که داشتم اولین رمانم رو می‌نوشتم خیلی نسبت به امنیت حریم شخصیم حساس بودم. به همین دلیل اون اوایل علاقه‌ای نداشتم که عکسی از من گرفته بشه، مصاحبه کنم یا در جلسات رونمایی شرکت کنم. از این نظر شباهت عجیبی به جی.کی.رولینگ داشتم.

    قرار بود یکی از دوستانم که قبلا نظامی بوده به جای من برای عقد قرارداد به دفتر ناشر بره، چون بیشتر افراد شاغل در لیتل ‌براون[۱] من رو از نزدیک نمی‌شناختند و نمی‌دونستند که چه قیافه‌ای دارم. با این حال سرانجام تصمیم گرفتم خودم این کار رو بکنم و خیال دوستم رو راحت کردم.

    چی باعث شد به نوشتن کتاب‌های جنایی علاقه‌مند بشین؟

    من همیشه دوست داشتم رمانی پلیسی با حال و هوای امروزی بنویسم. علت علاقه‌ی من به این ژانر اینه که شما می‌تونید به هزاران روش مختلف به معمای داستان پیچ و تاب بدین. از طرفی کارآگاهی تنها یا زوجی کارآگاهی که اشتباهات بقیه رو جبران می‌کنن و به هرج‌ و مرج و آشوب‌ها سر و سامان می‌دن یه جورایی اسطوره‌ایه. همه‌ی کتاب‌هایی که تا حالا نوشتم المان‌های معمایی دارند. در تمام کتاب‌هام شما با این سوال‌ها روبه‌رو می‌شین که چه کسی، چرا و چطور این کار رو انجام داد.

    تو اسم‌های غیرمعمولی برای شخصیت‌های داستانت انتخاب می‌کنی: کورمورن استرایک، لئونورا کوآین، لولا لندری، دنیل چارد. برای انتخاب اسم شخصیت‌هات چه فرآیندی داری؟ مثلا چطور شد که اسم کورمورن استرایک رو انتخاب کردی؟

    می‌خواستم استرایک اسم عجیبی داشته باشه چون مادری با شخصیت غیرمتعارف داشت که دائما به دنبال جلب توجه بود و موقع غسل تعمید بچه و انتخاب اسم، شوهری وجود نداشت که بخواد نظر اون هم اهمیت داشته باشه. اون برای به دنیا آوردن بچه‌اش به کورنوال و پیش خانواده‌اش برگشت. به این فکر کردم که شاید بهتر باشه اسمی کورنوالی برای بچه‌اش انتخاب کنه که البته با علاقه‌اش به اینکه از گذشته و اصل و نسبش فاصله بگیره در تضاد بود. اگه یک هفته یا بیشتر در کورنوال می‌موند شاید اسم «الویس» رو برای استرایک انتخاب می‌کرد، اما به نظرم رسید که اون برای مدت خیلی کوتاهی نسبت به خانه و خانواده‌اش احساساتی شده بود.

    کورمورن اسم غولیه که ادعا می‌شه در کوهستان سنت میشل زندگی می‌کنه. از چند جهت این اسم رو دوست داشتم. هم به خاطر اینکه شخصیت اصلی ما آدمی گنده و زمخته و هم به خاطر اینکه از اون نوع اسم‌هاییه که مردم مدام اشتباه تلفظش می‌کنن و از این نظر با زندگی سخت استرایک که دائما در تلاش بود تا خودش رو از زیر بار سوءشهرت پدر و مادرش خلاص کنه تطابق داشت. اما انتخاب نام خانوادگیش، استرایک، کاملا تصادفی بود. از اونجا که کورمورن اسمی طولانی بود می‌خواستم که نام خانوادگیش تک هجایی باشه. برای همین وقتی که داشتم کتاب‌های قدیمی درباره رسوم کورنوال رو ورق می‌زدم با شخصیت خیّری مواجه شدم که فامیلش استرایک بود. این فامیل کورنوالی نیست، اما دقیقا همون چیزی بود که دنبالش بودم چون کورمورن هم واقعا به منطقه‌ی خاصی تعلق نداره.

    پوستر سه فصل ابتدایی مجموعه «استرایک»

    من اعتقاد خاصی به قدرت اسامی و نام‌گذاری افراد دارم و تا وقتی که برای شخصیت‌هام اسمی انتخاب نکنم نمی‌تونم واقعا باهاشون ارتباط برقرار کنم. این اولین باری بود که برای شخصیت اصلی داستانم اسمی واقعا عجیب و غریب انتخاب کردم.

    اینکه استرایک اسامی مستعار زیادی داره نشون‌دهنده‌ی شخصیتشه. آدم‌های زیادی فکر می‌کنن بهش نزدیک‌اند، اما خودش واقعا چند نفر رو جزو دوست‌های صمیمی خودش می‌دونه؟ کورمورن خیلی راحت با آدم‌ها دوست می‌شه، اما اساسا آدمی منزوی و متکی به خودشه.

    چه نویسنده‌هایی و به طور دقیق‌تر چه کتاب‌هایی در شکل دادن شخصیت شما به عنوان نویسنده نقش داشتند؟

    جواب دادن به این سوال برای من سخته چون به نظرم هرچیزی که شما در دوران جوانی می‌خونید عملا شخصیت شما رو شکل می‌ده و از اونجا که مادر من خونه‌مون رو پر از کتاب کرده بود برای همین دامنه علایقم گسترده است. من از آثار جورجیت هِیِر (Georgette Heyer) و ایان فلمینگ (Ian Fleming) گرفته تا دودی اسمیت (Dodie Smith) و ویلیام تاکری (William Thackeray) خوندم. عاشق کارهای ودهاوس (Wodehouse) و وو (Waugh)، کاترین منسفیلد (Katherine Mansfield) و کولت (Colette) هستم. هر کدام از این افراد راهی متفاوت برای خلق دنیایی پر از موجودات زنده به من یاد دادند.

    در رمان‌های شما موسیقی نقش ویژه‌ای داره (مثلا می‌دونیم که پدر استرایک یکی از ستاره‌های موسیقی راک بوده). به من پیشنهاد می‌کنی که موقع خوندن «سفید کشنده» به چه آهنگ‌هایی گوش بدم؟

    در رمان هشت قطعه موسیقی هست که حتما باید توی این لیست قرار داشته باشند:

    Cutt Off از Kasabian

    No Woman, No Cry از Bob Marley

    Wherever You Will Go از The Calling

    Where Have you Been از Rihanna

    Ni**as In Paris از Kanye West و Jay-Z

    Oliver Twist از D’Banj

    Black Trombone از Serge Gainsbourg

    و سمفونی شماره یک Brahms

    اما من به این لیست سه آهنگ دیگه هم اضافه می‌کنم. آهنگ So Long Marianne از لئونارد کوهن برای استرایک و شارلوت، آهنگ Heroes از David Bowie و آهنگ White Horses از Andrea Ross نه تنها به عنوان نغمه‌ی معرف برای کتاب بلکه برای رابین و تفکر معصومانه و رومانتیک دخترانه از ماجراجویی و آزادی.

    طرح جلدهای جدید سه جلد اول مجموعه کورمورن استرایک

    بعضی از نویسنده‌های داستان‌های معمایی از ابتدا برای داستانشون خط سیر در نظر می‌گیرند و می‌دونند که داستانشون قراره به کجا برسه. بقیه هر روز پای کار می‌نشینند و اجازه می‌دن داستان پیش بره تا ببینند چه مسیری براش بهتره. تو از کدوم دسته‌ای؟

    قطعا از دسته‌ی اول هستم. من برای «سفید کشنده» جدولی داشتم که از تمام جدول‌هایی که تا به حال برای داستان‌هام درست کردم پیچیده‌تر بود. این جدول ۹ ستون داشت. از رنگ قرمز برای نقاط حساس داستان استفاده می‌کردم، از آبی برای مدارک و شواهد و از رنگ‌های دیگه برای مظنونین. قبل از اینکه هر کتاب از مجموعه‌ی استرایک رو شروع کنم دقیقا می‌دونم که چه کسی، چرا و چطور جنایت رو انجام می‌ده.

    وقتی می‌بینم دسته‌ی دومی که گفتین چطور از روش کارشون تعریف می‌کنند هم تحسینشون می‌کنم و هم مضطرب می‌شم. چند سال پیش دیداری با استیون کینگ و جان اروینگ داشتم و استیون گفت اجازه می‌ده که داستان خودش پیش بره و ببینه به کجا می‌رسه. نوبت جان که شد گفت همیشه از همون اول می‌دونه که داستان به کجا می‌رسه. من یه جورایی بین این دو نفرم. جرقه اولیه ممکنه ایده‌ی ساده‌ای باشه که نه شروعش مشخصه و نه پایانش، اما هیچ‌وقت قبل از اینکه بدونم داستانم قراره به کجا برسه نوشتنش رو شروع نمی‌کنم.

    کار بعدیتون چیه؟ قراره کتاب‌های کورمورن استرایک رو ادامه بدین؟ یا به این فکر می‌کنید که سراغ کارهای دیگه برید؟

    قطعا کتاب‌های کورمورن استرایک بیشتری می‌نویسم. همین الان هم طرح کلی کتاب بعدی رو دارم. دوست عزیزم جی.کی.رولینگ هم در حال نوشتن کتاب کودک (غیر هری پاتری) جدیدیه و داره روی فیلمنامه‌ی قسمت سوم جانوران شگفت‌انگیز کار می‌کنه.

    منبع: نیویورک تایمز

    [۱]  لیتل‌ براون ناشر رسمی مجموعه کورمورن استرایک است.

    پی‌نوشت دمنتور: ممکن است برای بعضی از کاربران این سوال پیش بیاید که مگر رابرت گالبریث نام مستعار جی.کی.رولینگ نبود؟ پس چطور او چنین مصاحبه‌ای را انجام داده است؟ بله. رابرت گالبریث شخصیتی واقعی نیست و این مصاحبه عملا با خانم رولینگ انجام شده، اما ایشان تصمیم گرفتند کمی به شخصیت مستعار رابرت گالبریث پر و بال بیشتری بدهند و به همین دلیل مصاحبه را از زبان این شخصیت خیالی انجام داده‌اند.

  • رولینگ هم رسما از حضور جانی دپ در «جنایات گریندل‌والد» حمایت کرد

    رولینگ هم رسما از حضور جانی دپ در «جنایات گریندل‌والد» حمایت کرد

    نزدیک یک سال به زمان اکران «جانوران شگفت‌انگیز: جنایات گریندل‌والد» باقی مانده اما از همان روزی که مشخص شد جانی دپ قرار است نقش گریندل‌والد را در این فیلم بازی کند، پاترهدهای فراوانی در سراسر جهان نسبت به این تصمیم اعتراض کردند. عمده‌ی دلیل اعتراض طرفداران، ادعاهای همسر سابق دپ است که گفته بود جانی گاهی اوقات او را کتک می‌زده یا به صورت شفاهی به او توهین می‌کرده است. به خصوص بعد از اتفاقاتی که اخیرا برای کوین اسپیسی و رسوایی اخلاقی‌اش افتاد و منجر به حذف کامل او از فیلم جدید ریدلی اسکات و فیلم‌برداری دوباره‌ی سکانس‌های مربوط به او شد، طرفداران هری ‌پاتر نیز خواهان برخوردی مشابه با جانی دپ در «جانوران شگفت‌انگیز: جنایات گریندل‌والد» شدند.

    پیش از این دیوید یتس به اعتراضات طرفداران پاسخ محکمی داده بود، اما گویا این کافی نبوده تا خود رولینگ شخصا دست به کار شود و متنی را در سایت شخصی‌اش منتشر کند. متن منتشر شده به شرح زیر است:

    زمانی که جانی دپ برای ایفای نقش گریندل‌والد انتخاب شد، با خود فکر کردم که او برای این نقش فوق‌العاده است. با این حال زمان فیلم‌برداری حضور کوتاهش در فیلم اول، داستان‌هایی در رسانه‌ها منتشر شد که که هم من و هم باقی افرادی که درگیر این مجموعه بودند را عمیقا نگران کرد.

    این حق طبیعی طرفداران هری‌ پاتر است که در مورد انتخاب ما برای ادامه دادن کار با جانی‌ دپ سوالات و نگرانی‌هایی داشته باشند. همان‌طور که دیوید یتس، کارگردان با سابقه‌ی هری‌ پاتر، پیش از این گفته بود، طبیعتا ما امکان فیلم‌برداری دوباره‌ی صحنه‌ها را در نظر گرفتیم. من درک می‌کنم که چرا بعضی از افراد به خاطر اینکه این اتفاق نیفتاده سردرگم و خشمگین باشند.

    اجتماع بزرگ و حمایتگری که پیرامون دنیای هری‌ پاتر شکل گرفته، یکی از بزرگ‌ترین لذت‌های زندگی من است. شخصا برای من اینکه نمی‌توانم با هواداران خیلی شفاف در مورد این موضوع صحبت کنم سخت، ترسناک و گاهی اوقات دردناک بوده است. با این حال به پیمان‌هایی که بین دو نفر برای حفظ حریم شخصی‌شان بسته می‌شود، که هر دو نفرشان عنوان کرده‌اند تا پای جان پای این پیمان می‌مانند، باید احترام گذاشت. با توجه به درک ما از شرایط، من و فیلم‌سازان نه تنها با اینکه به سکانس‌های فیلم‌برداری‌شده‌مان وفادار بوده‌ایم مشکلی نداریم، بلکه از اینکه جانی نقش یک کاراکتر اصلی را در فیلم‌ها بازی می‌‌کند، واقعا خوشحالیم.

    من از نوشتن فیلم‌نامه‌ی دو فیلم اول واقعا لذت بردم و بی‌صبرانه منتظرم که هواداران «جنایات گریندل‌والد» را ببینند. قبول دارم که بعضی افراد انتخاب بازیگرهایمان را برای این عنوان نپسندیده‌اند. با این حال ضمیر آدم‌ها را نمی‌توان به زور کنترل کرد. داخل یک جهان داستانی و خارج از آن، همه‌ی ما باید آن کاری را انجام دهیم که باور داریم درست است.

  • قبل از دیدن فیلم «جانوران شگفت‌انگیز» این مطالب را بخوانید

    قبل از دیدن فیلم «جانوران شگفت‌انگیز» این مطالب را بخوانید

    صحنه ای از قسمت اول جانوران شگفت انگیز

    هفته گذشته سرانجام اولین قسمت از مجموعه ۵ قسمتی جانوران شگفت‌انگیز با نام «جانوران شگفت‌انگیز و زیستگاه آن‌ها» بر روی پرده سینماها رفت و علاقه‌مندان دنیای جادویی رولینگ پس از پنج سال بار دیگر می‌توانند با ماجراهای این دنیای دوست داشتنی همراه شوند. البته این مجموعه چند ویژگی دارد که آن را از سری سینمایی هری‌ پاتر متمایز می‌کند. از یک سو بر خلاف مجموعه فیلم‌های هری ‌پاتر که اقتباسی از کتاب‌ها بود، این مجموعه هیچ ما به ازای خارجی ندارد، بنابراین نمی‌توانید حدس بزنید هر لحظه‌اش چه اتفاقی رخ خواهد داد. از طرف دیگر بر خلاف فیلم‌های هری‌ پاتر، نویسنده فیلم‌نامه این پنجگانه شخص خانم رولینگ است که این موضوع باعث می‌شود بتوان به موفقیت و همچنین جذابیت فیلم‌های جانوران شگفت‌انگیز امید بسیار زیادی داشت. البته برای طرفداران هری ‌پاتر ممکن است ناراحت کننده باشد که خبری از حضور هری و دوستان وفادارش، رون و هرمیون، در این فیلم‌ها نیست (یا بهتر بگوییم در دو قسمت اول فعلا خبری از آن‌ها نیست، شاید در ادامه رولینگ تصمیم بگیرد پای آن‌ها را نیز وسط بکشد)، اما خبر خوش این است که بار دیگر می‌توان با پیرمرد مهربان و دوست‌داشتنی هاگوارتز، آلبوس دامبلدور، دیدار کرد. حضور این شخصیت در قسمت دوم فیلم تایید شده است.

    یکی از ویژگی‌های قسمت اول «جانوران شگفت‌انگیز» این است که داستان آن بر خلاف مجموعه هری‌ پاتر به جای بریتانیا، در آمریکا و در دهه ۱۹۲۰ میلادی اتفاق می‌افتد. ممکن است در نظر اول فکر کنید که این تفاوت آنچنان مهم نیست، اما رولینگ این نظر را ندارد. از چندین ماه پیش رولینگ شروع به نوشتن و انتشار دست‌نوشته‌هایی در پاترمور در مورد تاریخ جادوگری در ایالات متحده کرد که در این نوشته‌ها توضیح داده است چرا دنیای جادوگری آمریکا با بریتانیا تفاوت‌های خاصی دارد. این تفاوت‌ها در فیلم نیز اثرگذار هستند و از آن‌جا که ممکن است حین دیدن فیلم برایتان سوال پیش بیاید چرا رفتار کنگره جادویی ایالات متحده آمریکا (ماکوزا، معادل وزارت سحر و جادوی بریتانیا) اینگونه است یا مدرسه ایلورمورنی چیست و… بهتر است پیش از دیدن فیلم اندکی در مورد دنیای جادویی آمریکایی‌ها اطلاعات بیشتری کسب کنید. به همین منظور لیست مطالبی که رولینگ در مورد دنیای جادویی ایالات متحده نوشته و در پاترمور منتشر کرده است و تیم ترجمه دمنتور طی ماه‌های گذشته این مطالب را برای شما ترجمه و منتشر کرده‌اند را در این پست جمع‌آوری کرده‌ایم، تا بتوانید به راحتی به این فایل‌ها دسترسی داشته باشید، آن‌ها را مطالعه کنید و با آگاهی کامل بخش جدیدی از دنیای جادویی رولینگ را تجربه کنید.

    تاریخ جادوگری در آمریکای شمالی: قرن چهاردهم تا قرن هفدهم

    تاریخ جادوگری در آمریکای شمالی: قرن هفدهم و پس از آن (دوره‌ای که در آن محاکمات سیلم اتفاق می‌افتد و منجر به تصویب قانون رپاپورت می‌شود)

    تاریخ جادوگری در آمریکای شمالی: جادوگران آمریکا در دهه‌ی ۱۹۲۰ (دهه‌ای که ماجراهای مجموعه جانوران شگفت‌انگیز در آن اتفاق می‌افتد)

    تاریخ جادوگری در آمریکای شمالی: قانون رپاپورت

    مدرسه‌ی علوم و فنون جادوگری ایلورمورنی

    کنگره جادویی ایالات متحده آمریکا (ماکوزا)

    همچنین مطالعه معرفی رسمی شخصیت‌های فیلم می‌تواند مفید باشد.

    ذکر این نکته خالی از لطف نیست با وجود اینکه تنها چند روز از اکران فیلم در سینماهای جهان می‌گذرد، اما کیفیت پرده‌ای این فیلم منتشر شده است و اگر علاقه دارید زودتر فیلم را تماشا کنید می‌توانید فیلم را با این کیفیت در دو نسخه کم‌حجم و حجیم از کانال تلگرام دمنتور دریافت کنید. اگر هم بنا دارید تا آمدن نسخه دیجیتالی و بلوری صبر کنید، خوب است بدانید که به گفته دیوید هیمن، تهیه‌کننده فیلم، این نسخه اواخر فروردین ۹۶ منتشر خواهد شد.

  • نکاتی در مورد هرماینی که به آن توجه نکرده‌اید

    نکاتی در مورد هرماینی که به آن توجه نکرده‌اید

    hermione

    هرماینی گرنجر یکی از شخصیت‌های دوست داشتنی کتاب‌های هری‌ پاتر است. بدون حضور او، هری و رون همیشه به مشکل می‌خوردند. با این حال نکاتی هست که در مورد هرماینی نمی‌دانستید و یا هنگام مطالعه کتاب به آن‌ها توجه نکرده‌اید. در این مطلب برخی از این نکات را با یکدیگر مرور می‌کنیم.

    اسم او ریشه در افسانه‌های اساطیری دارد…

    هرماینی (Hermione) مشتق زنانه اسم هرمس (Hermes) است. هرمس یکی از اساطیر یونانی است که پیام‌رسان المپ‌ نشینان و واسطه بین انسان‌های فانی و ایزدان است. از توانایی‌های ویژه او می‌توان به رفت و آمد کردن بین جهان‌ها و هوش سرشارش اشاره کرد. نامی که کاملا به هرماینی می‌آید: دختری که واسط بین دنیای مشنگ‌ها و جادوگران است و اطلاعات بین این دو دنیا را منتقل می‌کند. هوش او نیز که نیازی به تعریف ندارد.

    hermione_-_jim_kay_1_

    … و اندکی گمراه‌کننده برای برخی از خوانندگان

    بسیاری با تلفظ نام هرماینی مشکل داشته‌اند. حتی در ترجمه فارسی هری‌پاتر، به اشتباه نام او هرمیون خوانده شد و مترجم محترم اثر، سرکار خانم ویدا اسلامیه، در پایان کتاب پنجم به این موضوع اذعان کرد. رولینگ نیز در مصاحبه‌ای به سال ۱۹۹۹ عنوان کرد که افراد زیادی از او پرسیده‌اند که اسم هرماینی دقیقا چگونه تلفظ می‌شود. در کتاب جام آتش، هرماینی یک بار و برای همیشه طرز تلفظ نامش را برای ویکتور کرام (و احتمالا برای تمامی خوانندگان) توضیح می‌دهد. البته کرام هم نتوانست نامش را درست تلفظ کند!

    hermione-and-viktor-krum

    خواهری که به دنیا نیامد

    هنگامی که هری و رون اولین بار در قطار سریع‌السیر هاگوارتز با هرماینی ملاقات می‌کنند، او به آن‌ها می‌گوید که: «هیچ کدام از اعضای خانواده من جادویی نیستند». یک برداشت این است که هرماینی قصد داشته تاکید کند که در کل خانواده پدری یا مادری‌اش هیچ فامیل جادویی ندارند، اما شاید دلیل دیگری وجود داشته باشد که او نگفت: «والدینم جادویی نیستند.». رولینگ در مصاحبه سال ۲۰۰۴ با بی‌بی‌سی به مناسب روز جهانی کتاب، به نکته‌ای در این زمینه اشاره کرد:

    «من همیشه در برنامه‌هایم برای هرماینی یک خواهر جوان‌تر متصور بودم اما او تا به حال هرگز خود را نشان نداده است و تقریبا [برای بوجود آوردن چنین کاراکتری] بسیار دیر شده است.»

    hermionegranger

    او در همه چیز خوب نبود!

    شاید هرماینی درخشان‌ترین ساحره عصر خود باشد، اما یک یا دو چیز بود که او هرگز نتوانست به خوبی با آن کنار بیاید. برای مثال، بر خلاف هری، او در بوجود آوردن سپر مدافع اندکی مشکل داشت. معمولا در شطرنج جادویی به هری و رون می‌باخت. بافنده خوبی نبود و اولین جلسه کلاس درس پروازش نیز خیلی خوب پیش نرفت:

    جاروی هرماینی گرنجر فقط روی زمین غلتید و جاروی نویل اصلا تکان نخورد. هری با خود گفت شاید جاروها هم مثل اسب‌ها متوجه می‌شوند که سوارشان ترسیده است زیرا از لرزش صدای نویل کاملا روشن بود که تمایلی به پرواز ندارد و ترجیح می‌دهد روی زمین بماند.

    هری ‌پاتر و سنگ جادو – فصل نهم: جدال نیمه شب

    از طرفی نباید حضور کوتاه هرماینی در کلاس پیشگویی پرفسور تریلانی را فراموش کرد. رون به این نکته اشاره کرد که هرماینی «دوست ندارد برای تنوع هم که شده در چیزی بد باشد» اما هرماینی تنها به خاطر بد بودنش در کلاس پیشگویی آن را ترک نکرد. او همواره نسبت به پیشگویی دیر باور بود. در کتاب اول خواندیم که گفت:

    از کجا معلوم که سانتورها درست گفته باشن؟ به نظر من که این یه جور طالع‌بینی و پیشگوییه و به قول پرفسور مک گونگال پیشگویی یکی از شاخه‌های مبهم علم جادوست.

    هری ‌پاتر و سنگ جادو – فصل پانزدهم: جنگل ممنوع

    hermionetrelawney_hermionelookingunimpressed

    بزرگترین ترس او، شکست خوردن بود

    – ای کاش منم با لولو خورخوره تمرین کرده بودم…

    رون پوزخند زد و گفت: اون وقت لولو خورخوره چه شکلی می‌شد؟ یه مقاله که از ده نمره فقط نه نمره گرفته؟

    هری پاتر و زندانی آزکابان – فصل هفتم: لولو خورخوره‌ی درون گنجه

    رون شوخی می‌کرد (مثل همیشه) اما او تقریبا درست گفته بود. یکی از دلایلی که هرماینی به شدت تلاش می‌کرد این بود که همواره از اینکه اشتباه کند و اطرافیانش را ناامید کند می‌ترسید: یکی از ویژگی‌های انسان‌های موفق.

    هرماینی نیز تمام مراحل را با موفقیت پشت سر گذاشت تا به صندوق لولو خورخوره رسید. پس از یک دقیقه جیغ کشید و از صندوق بیرون آمد. پروفسور لوپین با قیافه‌ی حیرت زده گفت: «چی شده هرماینی؟»

    هرماینی که نفسش بند آمده بود به صندوق اشاره کرد و گفت: «پـ…پـ… پروفسور مک گونگال بود! اون… اون گفت که توی هیچ کدوم از امتحانات نمره‌ی قبولی نیاورده‌ام!»

    هری پاتر و زندانی آزکابان – فصل شانزدهم: پیشگویی پروفسور تریلانی

    boggarthidingincupboardfordefenceagainstthedarkarts

    چیزی که در کلاس معجون‌سازی او را خجالت‌زده کرد…

    ممکن است که حین خواندن کتاب شاهزاده دورگه متوجه شده باشید که هرمیون بوی خاصی را از معجون عشقینه حس می‌کرد:

    – این قوی‌ترین معجون عشق دنیاست!

    – کاملا درسته. احتمالا از روی رنگ صدفی پر تلألوی خاصش تشخیص دادی، درسته؟

    هرماینی با شوق و ذوق گفت:

    – و از روی بخارش که با حالت مارپیچی خاصی بالا می‌ره و باید برای هر کدوم از ما بوی متفاوتی داشته باشه و اونم بستگی داره که ما جذب چه بویی می‌شیم. برای من که بوش مثل بوی چمنی که تازه کوتاه شده، بوی کاغذ پوستی نو و …

    اما صورت هرماینی کمی گل انداخت و جمله‌اش را نا تمام گذاشت.

    هری پاتر و شاهزاده دورگه – فصل نهم: شاهزاده دورگه

    رولینگ در سال ۲۰۰۷ اعلام کرد بویی که هرماینی از اعلامش خجالت می‌کشید، بوی موهای رون است. او گفته است: «هر فردی بوی موی مخصوص به خود را دارد، تا به حال به این نکته توجه نکرده‌اید؟» تعجبی ندارد که هرماینی ناگهان ساکت شد!

    slughornspotionsclass

    طعنه‌اش به وزیر که گریبانگیر خودش شد

    – شما قصد دارین در یکی از رشته‌های مربوط به قوانین جادویی مشغول به کار بشین، دوشیزه گرنجر؟

    هرماینی پرخاشگرانه گفت:

    – نه، چنین قصدی ندارم. فقط امیدوارم بتونم در این دنیا کار خوبی انجام بدم.

    هری پاتر و یادگاران مرگ – فصل هفتم: وصیت‌نامه‌ی آلبوس دامبلدور

    در نهایت هرماینی توانست هر دو کار را انجام دهد. به دنبال تلاش‌های اولیه هرماینی برای آزادی جن‌های خانگی، یکی از اولین شغل‌های او پس از هاگوارتز در سازمان ساماندهی و نظارت بر امور موجودات جادویی بود. پس از آن، او کاملا بر خلاف حرفی که به اسکریم‌جیور زده بود، در سازمان اجرای قوانین جادویی مشغول به کار شد و در آنجا تبدیل به شخص اثرگذاری شد که توانست قوانین حمایت کننده از اصیل زادگان را کاملا از بین ببرد. (بر اساس گفته‌های رولینگ در مصاحبه سال ۲۰۰۷) بنابراین می‌توان گفت طعنه‌اش به وزیر، روزی گریبان‌گیر خودش شد و بالاخره در زمینه قوانین جادویی کارهایی انجام داد.

     

    هرماینی کوچک هیچ وقت فکر نمی‌کرد که روزی تبدیل به چه شخصیت مهمی در دنیای جادوگری شود…

    منبع: پاترمور

  • ۵ صحنه که عشق، به شخصیت‌های داستان هری‌پاتر قدرت داد

    ۵ صحنه که عشق، به شخصیت‌های داستان هری‌پاتر قدرت داد

    در زندگی هری عشق و جادو همواره دست در دست هم و کنار یکدیگر قدم برداشته‌اند. هر چه باشد، ترکیبی از این دو توانست در زمان کودکی جان هری را از طلسم مرگبار لرد ولدمورت حفظ کند. اما هری تنها کسی نبود که با قدرت عظیم و عجیب عشق، توانست کارهایی فوق توانایی‌اش انجام دهد. در این مطلب به ۵ مورد از مواردی که عشق یکی از شخصیت‌های داستان را قدرتمندتر کرده است، نگاهی می‌اندازیم.

    1. هنگامی که دامبلدور مسیر درست زندگی‌اش را دریافت

    albusdumbledore

    برای بسیاری از افراد از جمله هری، دوستی قدیمی دامبلدور با یکی از قدرتمندترین جادوگران سیاه، گلرت گریندل‌والد، باور کردنی نبود. دامبلدور نه تنها در زمانی دوست گریندل‌والد بود بلکه نقشی اساسی در پر و بال دادن به اندیشه‌های سیاهش در زمینه لزوم حکومت جادوگران بر مشنگ‌ها داشت. این طرز تفکر و رفتار با آن چیزی که از دامبلدور سراغ داریم و به خاطر آن به او عشق می‌ورزیم، کاملا متفاوت است. حتی اکنون که از گذشته تاریک دامبلدور چیزهای بیشتری می‌دانیم، علاقه‌‌مان به او کم نشده است.

    فقط پس از مرگ غم‌انگیز خواهر کوچکتر دامبلدور، آریانا، حین دوئل سه نفره آلبوس، ابرفورث و گریندل‌والد بود که دامبلدور متوجه شد در حال تبدیل شدن به چه موجود ترسناکی است. فعالیت‌های او طی سال‌های پس از حادثه نشان می‌دهد که او تمام این مدت به دنبال آن بوده است که اشتباهش را به گونه‌ای جبران کند. به نظر می‌رسد عشق او به خواهر کوچکش و احساس گناهش برای مرگ آریانا در این تصمیم بی تاثیر نبوده است. هر چند که ابرفورث هرگز او را نبخشید.

    1. هنگامی که خانم ویزلی با بلاتریکس مبارزه کرد

    mollyweasley

    مالی، مادر محبوب خانواده ویزلی، تنها موجود در جهان بود که قدرت آن را داشت با جیغ‌های بنفشش فرد و جرج را تا حدودی کنترل کند و این خشم او نیز از عشق و نگرانی‌اش نسبت به خانواده نشأت می‌گرفت. همانطور که لولو خرخره او در کتاب هری‌پاتر و محفل ققنوس نشان داد، بزرگترین ترس او این است که تمامی اعضای خانواده‌اش را مرده ببیند.

    گرچه این عشق و علاقه باعث شد نتواند مقابل لولو خرخره عملکرد مناسبی نشان دهد اما هنگامی که در نبرد هاگوارتز برای دفاع از دخترش در مقابل بلاتریکس فریاد زد: «دختر من نه، زن هرزه!» همه ما را به تعجب وا داشت. گرچه او آن شب با بخشی از بزرگترین ترسش رو به رو شده بود (هنگام مرگ فرد)، اما عشقش به جینی او را به میانه میدان نبرد آورد و این تنها چیز قدرتمندی بود که توانست بلاتریکس سرسخت را یک بار و برای همیشه شکست دهد.

    1. هنگامی که عشق زندگی هری را حفظ کرد

    harrypotter

    داستان زندگی پر ماجرای هری از آن شبی آغاز شد که ولدمورت به زور وارد خانه پاترها در دره گودریک شد. جیمز در حالی مرد که سعی داشت از همسر و فرزندش دفاع کند و لی‌لی با وجودی که ولدمورت به او گفت از سر راهش کنار برود، خود را فدای هری کرد. همانطور که دامبلدور بعد از حادثه فهمید اما ولدمورت از درک این موضوع عاجز بود، فداکاری آن شب لی‌لی به هری نیروی محافظ قدرتمند و منحصر به فردی اعطا کرد که تنها همزمان با ۱۷ سالگی هری از بین رفت.

    1. هنگامی که هری تصمیم گرفت خود را قربانی کند

    voldemort

    لی‌لی حتی با وجودی که مرده بود ‌توانست به هری قدرت مورد نیازش را بدهد. همان زمان که هری فهمید باید به دستان ولدمورت کشته شود، متوجه شد صاحب سنگ زندگی مجدد است و ارواح والدینش، ریموس لوپین و سیریوس تا لحظه رقم خوردن سرنوشتش با او همراه خواهند بود. حضور این افراد که به او عشق می‌ورزیدند و همچنین برق نگاه عاشقانه مادرش، به او قدرت داد که سرانجام خود را تسلیم سرنوشت کند.

    1. زمانی که نارسیسا به ولدمورت دروغ گفت

    narcissamalfoy

    گرچه نارسیسا مالفوی هرگز یک مرگ‌خوار نبود، اما در تمام طول زندگی‌اش از لوسیوس و دراکو حمایت و پشتیبانی می‌کرد. در یک بازه زمانی، افکار و نیت نارسیسا مبهم بود و معلوم نبود که چه در فکر او می‌گذرد. تا زمانی که ولدمورت در جنگل ممنوعه او را مامور کرد که بررسی کند هری کاملا مرده است یا خیر.

    با وجودی که نارسیسا متوجه شد هری زنده است، به جای لو دادنش از او پرسید: «دراکو زنده است؟» و پس از آنکه متوجه شد پسرش هنوز در میدان نبرد کشته نشده است، به لرد سیاه در مورد مرگ هری دروغ گفت. این صحنه نشان داد که میزان وفاداری او به ولدمورت، هر مقدار که بود، اصلا قابل مقایسه با عشقش به فرزندش نبود.

     

    همانطور که دامبلدور زمانی به آن اشاره کرده بود، بزرگترین ضعف تام ریدل آن بود که هرگز نتوانست قدرت عشق را درک کند.

    منبع: پاترمور