Vahid . Eli

Vahid . Eli

تعداد دیدگاه ها: ۱۰۸
تاریخ عضویت: ۲۴ آبان ۱۳۸۸، ۱۱:۰۷ ق.ظ
vahidtafrihi
متولد چله تابستان؛ 19 تیر 1368 در یکی از روزهای پاییزی در اعماق کودکی هایم اما میان زندگانی نوجوانی، عشقی وجودم را سرشار کرد؛ گویی روزهایم، کودکی پر رمز و رازم و روزهایی دوست داشتنی که هیچوقت ندیدم را یافته بود... همراه او در جنگل تنهایی ام ترس را تجربه کردم و شجاعت را به رخ کشیدم... میان ناامیدی هایم برای یافتن دشمن، دوستانم را در کنارم دیدم و امیدوارانه معشوقه ام را در تالاری مخوف به ملاقات نشستم... در روزهای پر از حسرت "نداشته ها"، پدرخوانده خیالی "داشته هایم" را در آغوش کشیدم و برای آزادی اش جانم را به میان خطر بردم... از سختی ها گذر کردم و دالان ها و مارپیچ ها را گذراندم و باز در کنار او با بدترین ترسم به مقابله ایستادم و جام آتش را سر کشیدم... محفل دوستانم را گرم و گرم تر کردم و با او به اوج خطر پا گذاشتم ، به دنیایی که حالا متعلق ترس است و من منجی امید... بزرگترین پشتوانه ام را، تکیه گاهم را . پاسخ تمام سوالاتم را با از خود گذشتگی شاهزاده ای از دست دادم که هر چند دورگه بود اما "یک" بود و اسطوره شد... کم کم به روزهای آخر عشق بازی ام رسیدم، سخت و سخت تر اما شیرین در کنار او و دوستانی که هر کدام یک رشته آبی رنگ از خاطراتم را یادآوری می کردند. قدم به جنگ گذاشتم ؛ با هرآنچه که بدی و سیاهی بود و با الهام از او نماینده خوبی ها شدم... حالا امروز در خانه ای که پناهگاه من و خیلی ها مثل من بود از آن روزهای عشق بازی می نویسم و حسرت آن روزها را می خورم و باز رشته های آبی رنگ خاطره را به مرور می نشینم...
گزارش تخلف

جستجو در سایت

عبارت یا کلمه مورد نظر خود را وارد کنید:

اشتراک خبرنامه

نشانی email خود را وارد کنید:

 


جهت لغو اشتراک خبرنامه، در پایین ایمیل های ارسالی، روی عبارت Unsubscribe کلیک کنید.